آبی عشق 108
–
خواهش می کنم نسیم تو ادعا می کنی دوستم داری ولی همش داری حرف خودت رو می زنی . صد بار هم اگه اشتباه کنی بازم میگی من -نستوه !یعنی میگی من خود خواهم ;/; -پس چی هستی . -از این حرفت ناراحت شدم -بشو چه فرقی برات می کنه ;/; من و تو که دیگه نمی تونیم با هم باشیم . -فقط به خاطر تو -آفرین دختر خوب تازه دارم حس می کنم که دوستم داری -بده اول من صحبت می کنم . . نستوه شماره نیازو ازنسیم گرفت . بدنش می لرزید . از این که می خواست با شیطانی حرف بزنه که زندگی اونو به تباهی کشونده و نذاشت که به عشقش برسه . -ببخشید شما ;/; -تو صدای منو نمی شناسی ;/; ولی من صدای تو روخوب می شناسم . چون بیشتر از ده ساله که هر لحظه طنین انداز وجودمه . هر جا میرم با منه . من همونی هستم که منو از عشقم جدا کردی . همونی که نزدیک بود با خودکشی نسیم پرونده این خاطره تلخ رو برای همیشه کامل کنی . ببینم شوهرت می دونه چه آدمی هستی ;/; می خوای بری مکه ;/; می خوای خدا ازت راضی باشه ;/; می خوای تصفیه حساب کنی ;/; مگه خدا در یه خونه چهار گوش به اسم کعبه وجود داره که تو امروز حلالیت می خوای که بری مکه ;/; اصلا تو به خدا اعتقادی داری ;/;ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید . چه شبها که با اشک سر به بالین می ذاشتم و از خدا می خواستم که رحمی به این دل شکسته ام بکنه . به امید فردا می نشستم تا یه فرجی شه . اما بی فایده بود . هزاران بار منو کشتی و هر بار به امیدی زنده می شدم .. هزاران بار نابودم کردی اما من فقط می خوام یک بار به توزندگی بدم . زندگی رو اونی که بالا سر ماست به من میده . به ما میده . نمی دونم چی بگم بهت . خیلی بد بختی ولی حالا مثل یک در مانده اومدی و رضایت می خوای .. اما من این قدر حالیم هست که شاید یه تحولی درت ایجاد شده باشه . وگرنه این جور سخت نمی گرفتی من به سهم خودم بخشیدم نسیم هم تو رو بخشیده . اگه نبخشیمت چیکار کنیم . منت هم نمی ذارم فایده ای نداره برای تو از ناله ها گفتن . از درد سرودن . چون تو درد آشنا نیستی . تعجب می کنم چطور یهویی مومن شدی . می بخشمت . همون قدر که شهامتشو داشتی و اعتراف کردی برام ارزش داره . نیاز فقط گریه می کرد . باورش نمی شد که این همون نستوه باشه . هر چند که نستوه ازاون روزایی که با نسیم آشنا شده بود تغییر زیادی کرده بود . با صدایی بغض آلود گفت نستوه باورم نمیشه .. نسیم هم منو بخشیده ;/; -اون خیلی سر سخته ولی آره تو رو می بخشه .. تو ما رو از هم جدا کردی نیاز! حالا من قصد دارم با یکی دیگه از دواج کنم نسیم تا آخر عمرش نمی خواد از دواج کنه . -عزیزم این گناهه که آدم استطاعتشو داشته باشه و نخواد از دواج کنه . نستوه می دونست فایده ای نداره با نیاز سر به سر گذاشتن و اونو کوبیدن . نیاز بیش از اندازه در هم شکسته بود . اون پس از این که بچه غفور رو رد کرده بود و به نحوی خودشو مجددا دختر کرده بود ولی هر گز از زندگی احساس لذت نمی کرد . . هر چند سالها گذشت تا دچار عذاب وجدان شد . اون در تهران با یکی که ده سال بزرگتر از خودش بود از دواج کرد . مردی که پای بند دین و مذهب و عباداتش بود . نیازاز زندگی نکبت بار و آلوده گذشته اش خسته شده بود . اون و شوهرش می خواستند برن به سفر حج . اومده بودند به ساری خونه یکی از فامیلای دورشون .. کلی تحقیق کرده بود تا نشونی نسیمو پیدا کنه .از کلیات زندگی او آگاه بود . ولی اینو نمی دونست که نستوه تا این حد می تونه گذشت داشته باشه . اون از زندگی مرفه و اقتصادی چیزی کم نداشت .شوهرشو دوست داشت ولی عاشقش نبود . غرق در ناباوری احساس کرد که پست ترین موجود روی زمینه که خدا و خلق خدا اونو بخشیده . نسیم هم اونو بخشید . با نیاز حرف زد -نیاز! زندگی همیشه یک روی خودشو به ما نشون میده . کاش ما می تونستیم با هر دو روی اون زندگی کنیم و باها ش هماهنگ شیم . نستوه از این حرفی که نسیم به نیاززده بود تعجب کرد . . چون حرفی بود که خود نسیم ازش فرسنگها فاصله گرفته بود . اگه خودش در عمل انجامش می داد هر گز اونا دراین موقعیت امروز قرار نمی گرفتند که دور از هم باشند . نیاز دست نیاز به سوی خدا دراز کرده بود . وقتی با نسیم و نستوه خدا حافظی کرد حس کرد که نمی تونه از جاش پاشه . احساس کرد که نمی تونه چشاشو باز کنه و به خودش نگاه کنه . از دیدن خودش شرم داشت . برای بخشیده شدن زمین و زمانو یکسره کرده بود و حالا اشک می ریخت و به خودش می گفت که واسه چی منو بخشیدین . من که لیاقتشو نداشتم . خدا من چرا نمی میرم . چرا دو تا عاشقو از هم جدا کردم . حس کرد که طبیعت آدما همینه . خدایا من احساس آرامش می کنم اما به قیمت نا آرامی دیگه ای .. خدایا من چرا اونا رو از هم جدا کردم . نیاز بازم زجر می کشید . اون حالا عاشق نبود فقط در نوجوانی عاشق یه پسر شده بود که قالش گذاشته بود . دیگه به عشق اعتقادی نداشت . حالا می دید که نستوه چطور پس از گذشت این همه سال حتی در یک قدمی ازدواج بازم داره مبارزه می کنه تا به نسیمش برسه .. ….. ادامه دارد …. نویسنده …. ایرانی