آخر شبی با هانیه

سلام این خاطره مربوط میشه به یکی از دوستای خیلی صمیمیم که از زبان ایشون نقل میشه ، نسخه نهایی رو مطالعه کردن و جز به جزء ش رو تایید کردن. خب بریم سراغش لازم به ذکره که به درخواست ایشون اسامی کاملا تغییر کرده .
داشتم از پیش مطب دکتر برمیگشتم برم سمت مترو میرداماد و تو این فکر بودم که داروهایی که دکتر داده رو بگیرم یا نه اصلا تاثیری داره؟ ی مدت به صورت خودسر مکمل مصرف کردم برای ریزش موهام و خداییش هم بی تاثیر نبود ولی خب معجزه که نمیکنه اون روز با این که خسته بودم فاز پیاده روی برداشته بودم داشتم تو بلوار به سمت مترو قدم میزدم و موزیک گوش میدادم رسیدم ورودی مترو گفتم ای بابا کی میخواد تو این شلوغی سوار مترو بشه که گوشیم زنگ خورد داداشم بود سلام چطوری داداش خوبی سلامتی چه خبر؟ زنگ زدم خونه نبودی دکتر رفته بودی؟ گفتم اره برای این ریزش کوفتی رفتم ی نسخه نوشته حالا ببینم چی میشه.
پس حسابی خسته ای اره؟ گفتم نه چطور چیزی شده؟ گفت راه دستت هست بیای اینجا؟
اونجا؟ خیر باشه چه خبره؟
سیستم خونه بهم ریخته کار نمیکنه درست.
اااااا یعنی چی درست کار نمیکنه؟ یعنی ویندوز نمیاد بالا؟ روشن نمیشه؟ هنگ میکنه؟ دقیقا مشکلش چیه شاید خودتون بتونید حلش کنید. حقیقتش اصلا حوصله اونجا رفتن رو نداشتم خسته بودم ی مقداری فقط میخواستم برم خونه. گفت بیا گوشی با هانیه.
-سلام چطوری مهندس خسته نباشی!!!
سلام چطوری زن داداش خوبی سلامتی؟ (هر وقت بهش میگفتم زن داداش کلی کیف میکرد)
-مرررسی تو خوبی سلامتی ببخشید مزاحم شدیم.
نه بابا این چه حرفیه جانم چی شده؟
-ببین این هم خیلی کند شده چند وقته میخوام بهت بگم روم نمیشه هم بی خود ریست میشه ، آفیس میرم کلا ارور میده. نرم افزارهای ادوبی که فاجعه س تا فردا هم باید این فایل رو آماده کنم .
داداشم بهش اجازه نمیداد بره سرکار و هانیه هم ی وقتایی تو خونه کار طراحی انجام می داد از طراحی لوگو بگیر تا جلد کتاب و بروشور و بنر …
دیدم چاره ای نیست قبول کردم اونم کلی تشکر کرد گوشی رو داد داداشم
-سی دی هات همرات هست درست کنی سیستم رو؟
داداش کی دیگه سی دی اینور اونور میبره ویندوز اگر بخواهد تو فلشم هست با ی سری نرم افزار ، چیز دیگه هم خواستیم دانلود میکنیم . باشه دمت گرم بیا منتظریم.

اههههه چرا قبول کردی؟ چرا امشب؟ به خودم هی غر میزدم خیلی کلافه بودم. از اداره مستقیم اومده بودم دکتر و کلی تو مترو سرپا وایساده بودم و تو مطب هم ی مقداری معطل شدم اصلا قصد دکتر رفتن نداشتم از بس خانواده گفتن بابا برو شاید ریشه ریزش پیدا شد و قطع شد. همه چی داشت اذیتم میکرد اون لحظه و به بیشتر کلافه شدنم کمک میکرد نصف بیشترش هم این شورت کوفتی بود که امروز پوشیده بودم لعنت بهت اه. این کلافگی من بی دلیل نبود و فقط به شورت تنگ و شلوغی مترو خلاصه نمیشد.شب قبلش از 3 بیدار شده بودم و و خوابم نبرده بود و همش تو رختخواب این ور اون ور میشدم ، معمولا 7 بیدار میشدم ی چیزی میخوردم میرفتم سرکار ، اون روز 6 بیدار شدم و رفتم یه دوش گرفتم دیدم پشمام بلند شده ی دستی هم به روی اون کشیدم و از تمیزی و خوشگلی لذت بردم ی جق مشتی هم زدم و سعی کردم روز خوبی رو داشته باشم و تو اداره موفق بودم و با این که بی خواب بودم ولی پر انرژی بودم اما دیگه ساعت حدود 7 بود و توان نداشتم تو شلوغی مترو یکی دوبار دستم رو کردم تو جیبم و سعی کردم این شورت کوفتی رو بدم پایین تر پدرم رو درآورده بود. کاش میرفتم خونه ی شورت دیگه میپوشیدم بعد میرفتم خونه داداش باز به خودم میگفتم نه برو ی دستی به سر و روی ویندوز بکش و سریع برو خونه
به این امید رفتم اونجا و زنگ رو زدم و رفتم بالا سلام علیک کردم به هر سه نفر و داداشم گفت بشین یه چایی بخور گفتم قربونت گرمه اگر میشه ی لیوان اب بیاری ممنون میشم . هانیه سریع ی شربت درست کرد اورد و رها برادرزادم باهام هی حرف میزد داداشم میگفت بابا عمو خسته س بزار از راه برسه بعد شروع کن ، با این که خسته بودم گفتم اشکالی نداره ، خب عمو تعریف کن امروز رفتی مهد؟ چطور بود. یکمی شیرین زبونی کرد برام و داداشم گفت برو ی آب بزن سر و صورتت سرحال بشی ، سر و صورتم و شستم و مستقیم رفتم پای سیستم ببینم چشه. اونا هم خب طبیعتا اومدن پیش من دیدن نه من اصلا حرف نمیزنم و فقط میخوام کار رو بکنم دونه دونه رفتن فقط موند این وروجک منم دیگه بی حوصله جواب میدادم. چون میدونستم این سیستم با خالی کردن تمپ و حذف ی سری برنامه اضافی و کرک برنامه ها درست نمیشه باید ویندوز عوض کنم.
صدا زدم هانیه ی لحظه بیا . هم سن بودیم و چند ماهی از من کوچیکتر بود اصلا عادت نداشتم زن داداش صداش کنم. اومد گفت جان مهندس ، گفتم کوووفت زودتر میگفتی میومدم امشب که خستم و بی حال وقت گیر اوردی گفت ببخشید منتظر بودم ی روز با مامان اینا میای بگم درست کنی. گفتم ببین این ویندوزش باید عوض بشه گفت یا خدااا ، گفتم یا خدا نداره یکمی زمان میبره نهایت شب بشین پای طرحت انجامش بده من تا 11 این رو بهت تحویل میدم.ساعت حدود 9 شده بود. داداشم گفت خب پس امشب موندی هستی. گفتم نه بابا باید برم خونه خستم دیشبم نخوابیدم گفت تو بیابون ک نیستی همینجا میخوابی امشب رو فردا هم اگر خواستی بری سرکار میرسونمت تا مترو. (پنجشنبه ها شیفتی بودم)
به ناچار قبول کردم گفت خانم به مسعود ی حوله و ی تیشرت و شلوار راحتی بده ، پاشو ی دوش بگیر سرحال بشی تا موقع هم هانیه شام رو درست کرده ، فکر بدی نبود رفتم ی دوش پنج دقیقه ای گرفتم و دوباره اون شورت کوفتی رو پوشیدم ولی از لباسای بیرون راحت شده بودم و حس خوبی داشت خصوصا شلواری ک بهم داد خیلی نرم بود. دوباره نشستم پای سیستم و فایل های درایو سی رو خالی کردم و ی سری فایل که هانیه هی میگفت پاک نشه رو اکسترنالی که بهم داده بود ریختم. کاره دیگه یهو میپرید چی؟ شما بگو ی درصد ، داداشم گفت هر وقت میگی شام رو بیاریم ، گفتم بزار فایل هارو کپی کنم ، زدم فایل ها تو هارد کپی بشن. دیدم ی سری عکس هم تو هارد هست کنجکاو شدم ولی خب باز نکردم پوشه ش رو فقط تو پیش نمایشش هانیه با لباس مجلسی بود. گفتم زشته باز نکن حاجی. رفتم شام رو خوردم و حدود 11 بود فلش ویندوز رو وصل کردم که شروع کنم کارو داداشم اومد گفت ببخشید اسیر شدی گفتم نه بابا این چه حرفیه شما برو راحت باش. نیم ساعتی گذشت داداشم اومد گفت ببخشید من برم بخوابم کاری داشتی هانیه هست. گفتم ویندوز نصب شده بهش بگو بیاد ببینم چیا میخواد. گفت خانم بیا اینجا. شبت بخیر . شب توام بخیر . فردا میری سرکار صدات کنم؟ گفتم نه صبح بیدار بشم میرم خونه دمت گرم.
هانیه اومد نشست تو تایمی که میگفت فلان چیز رو میخوام این رو میخام اون رو میخوام و داشتم بهش ی سری چیزا رو توضیح میدادم یکی دوبار شورت رو جابجا کردم اونم خب کور نیست آخر سر گفت چته با خودت درگیری؟ گفتم هیچی گفت عرق سوز شدی؟ گفتم نه بابا. گفت جاییت درد میکنه برای همین رفتی دکتر ؟ گفتم نه گیر نده گفت اااا بگو ببینم گفتم هیچی بابا شورت خریدم تنگه زد زیر خنده گفت دیووونه خب بزار ی شورت داداشت رو بیارم بپوش راحت گفتم نه نه نمیخوام مرسی گفت خب اینجوری نمیشه که فکنم شورت نو هم باشه گفتم نه نمیخوام. گفت خب اصلا درش بیار چ کاریه تو عذاب باشی تا صبح!!! یکمی من من کردم.گفتم نه شلوار کثیف میشه گفت فدای سرت میشورم و در نهایت قبول کردم ، گفت در بیار بزار حمام بشورم برات گفتم نه بابا. ی کیسه بیار برام. گفت باشه هرجور میدونی ، ی فریزر اورد شورت رو دراوردم و انداختم اونجا و فقط شلوار داداشم رو پوشیدم اخیییییییش راحت شدم چه حس خوبی داشت. عجب شلوار نرمی. انگار دنیارو بهم دادن. زن داداشم نبود تو اتاق از اینکه با شلوارم فقط حس خوبی داشتم و یکمی هم تحریک شده بودم به سرم زد عکسای هارد رو ببینم . هارد رو وصل کردم و سریع پوشه رو باز کردم. چندتا عکس اول رو باز کردم انگار مراسم یا عروسی بود ی لباس مجلسی تنش بود که ی چاک از بالای رون داشت تا پایین و پاهاش از رون مشخص بود ، مثل بقیه داستان سکسی ها نمیام بگم زن داداشم شاه کص فامیله کون قلمبه داره ، نه هیکلش معمولی بود شکم نداشت اونقدری و چهره ش هم قابل قبول بود ، با اون آرایش و اون لباس خوشگل شده بود و سکسی. 7 8 تا عکس بود دیده بودم که دیدم داره با ی سینی میاد. نشست رو صندلی کنارم و گفت خوب راحت شدی؟ گفتم اره مرسی سعی میکردم کیرم که ی مقداری سیخ شده بود رو مخفی کنم. اونم درحالی که حرف میزد میوه پوست میکند و منم نرم افزار نصب میکردم. یکمی حس سکسی داشتم بهش پاهاشو ندیده بودم تاحالا از این ورم شورت پام نبود و کمی راست کرده بودم. دستم رو شلوارم بود هی میگفت میوه بخور بردار منم میگفتم چشم ولی برنمیداشتم چون باید دستم رو از کیر نیمه راستم برمیداشتم و کیرم رو میدید گفت وا میخوای دهنت کنم بردار دیگه. دیگه انقدر گفت برداشتم ی لحظه داشتم میوه میخوردم دیدم با لبخند داره به شلوارم نگاه میکنه سریع دستم رو گذاشتم روش.گفتم کجا رو نگاه میکنی؟ گفت پس شورت تنگ نبوده اونقدرم تو ماشالا … گفتم کوفت ماشالا چی؟ تنگ بود دیگه…
خب گفتی ویدیو پلیر چی بریزم گفت دستت رو بردار از روی شلوارت از صبح که اون شورت تنگ تنت بوده اذیت شدی الانم اینجوری میکنی گفتم چشم. اولین بار بود این مدلی با من حرف میزد. کامل راست کرده بودم خیل کیرم بزرگ نبود حدود 16 بعضی وقتا 17 سانت و کلفت ی مقداری ک بدون شورت تو اون شلوار خودنمایی میکرد به اصرار هانیه دستم رو برداشتم و گذاشتم راحت باشه. گفت خب عکسام چطور بودن؟؟؟؟ منو میگی انگار ی پارچ اب سرد ریخته باشن روم . گفتم چ عکسی چیو میگی؟ گفت نابغه از آینه مشخصه صفحه مانیتور حواست باشه خوبه داداشت ندید. بعدشم من به تو اطمینان کردم هارد رو دادم بهت. گفتم ببخشید کنجکاو شدم. گفت نگفتی چطور بودم؟ گفتم خوب بودی گفت همین؟ گفتم خوشگل شده بودی بهت میومد لباسا گفتم مرسی فضول خان دیگه با این وضع وقتشه زنت بدیم بعد اشاره کرد به کیرم که دوباره راست کرده بودم. گفتم میشه بری بخوابی؟ من دیگ هرچی بدونم نصب میکنم. گفت چرا پرت و پلا میگی من باید بشینم طرح بزنم مثل اینکه واقعا حالت خوب نیست زد زیر خنده. منم خجالت میکشیدم گفت بیچاره دوس دخترات گفتم دوست دختر کجا بود گفت تو که راست میگی گفتم پاشو پاشو برو پای تی وی ، خندش قطع نمیشه گفتم کوفت نخند پاشو برو گفت نمیرم گفتم پس من میرم باقی برنامه ها باشه صبح برای طراحی آماده س سیستم
با کیر راست پاشدم رفتم اون غش بود رفتم تو پذیرایی تو رختخوابی که پهن کرده بود خوابیدم. ی دستمال برداشتم سر کیرمو تمیز کردم و سعی کردم بدون اینکه جق بزنم بخوابم. صبح با صدای بسته شدن در خونه که داداشم بسته بود بیدار شدم و به هانیه صبح بخیر گفتم گفت سلام نابغه با ی لحن شیطون و اشاره به عکسای دیشب که دیده بودم گفتم سلام پاشدم دست صورتم رو آب بزنم گفت بگیر بخواب خسته ای گفتم نه دیگه خوابم نمیبره پاشیدم دست صورتم رو شستم و صبحانه خوردم و گفتم دیشب سیستم اوکی بود گفت اره خدا خیرت بده عالی دستت درست مهندس ، رفتم سیستم رو روشن کردم که باقی کارو انجام بدم.سیستم اومد بالا چشام داشت درمیومد چی میدیدم؟
ی عکس از خودش گذاشته بود دسکتاپ گفتم وات یعنی چی؟ رو صندلی نشسته بود ی لباس مجلسی تنش بود پاهاشو انداخته بود رو پاهاش و رونش کامل مشخص بود. همون مراسمی بود ک دیشب چند تا عکسش رو دیده بودم. ی ربعی با سیستم کار کردم و هی گفتم چرا عکسشو گذاشته خودشم بدش نمیاد انگار سعی کردم راست نکنم و فکرم رو منحرف کنم، اومد نشست کنار لباسش رو عوض کرده بود ی تی شرت و شلوارک تنش بود اولین بار بود با شلوارک میدیدمش تو این 10 سالی که عروس ما شده اولین بار بود این حرکت ازش. گفتم پس بدش نمیاد گفت عکس صفحه رو دوس داری؟
خواستم اذیت نشی بری بگردی خودم ی خوشگلش رو گذاشتم برات ، گفتم کوفت بیشعور این چه کاریه مگه من هیزم از سر کنجکاوی بود. گفت حالا گذاشتم بدت میومد عوض میکردی خب؟ گفتم نه بدم نمیاد ولی خب درست نیست رو صفحه باشه. گفت خب عوض کن. منم دست نزدم گفت پس دوسش داری؟ انقدر لاس زد راست کردم اونم گفت می بینم که باز آماده به کاره و زد زیر خنده منم خجالت میکشیدم گفت سخته ها!!! گفتم چی؟ گفت همش تو حبسه اون بیچاره. گفتم بس میکنی؟ گفت اره از حبس درش بیاری بس میکنم من شوک شده بودم گفتم یعنی چی؟ گفت شلوار داداشت خراب شد انقدر سرشو زدی بهش من هیچی نگفتم دستش رو اورد گذاشت رو کیرم وااای باورم نمیشد گفت اوووف چ کلفت و سفته من هیچی نگفتم یکمی از رو شلوار دست مالی کرد و من دستش رو پس میزدم اون بیخیال نمی شد و منم شل شدم و شروع کرد از رو شلوار به مالیدن یکمی بعد دستم رو گرفت بردم سمت مبل تک نفره راحتی که تو همون اتاق بود شلوارشو داد پایین و کیرم افتاد بیرون و اونم با دیدنش ذوق کرد گفتتتت از دیشب دیووونم کردی من زبونم بند اومده بود شروع کرد مالیدن کیرم شلوارم تا نصفه پام بود در اتاق رو بست و شروع کرد به خوردن کیرم و اوووم اوووم و جون جون میکرد تمام کیرم رو کرده بود دهنش رو ساک میزد و با زبونش سر کیرم و لیس میزد و تحریک میکرد گفت چه خوشگل و بی مو آفرین خوشم اومد میدونستم کیرت از داداشت بزرگتره ولی نمیدونستم خوشگل هم هست. من دیگه سعی کردم لذت ببرم فقط ، تخمام رو میمالید و حرفه ای ساک میزد کثافت خیلی کارش خوب بود. وسطای ساک زدن اومد بالا و ازم لب گرفت خیلی حشری ترم کرد این کارش دوباره رفت رو کیرم و شروع کرد به لیس زدن و منم دیگه تحمل نداشتم و ی لب جانانه ازش گرفتم و تیشرتش رو در اوردم سینه های افتاد بیرون خیلی سایز سینه هارو بلد نیستم اما بنظر 75 میومد شروع کردم به خوردن و سینه هاش و نوکشون رو مک میزدم و میخوردم و با اون یکی دستم سینه مخالف رو میمالیدم دستم رو بردم سمت شلوارش تا کصش رو از رو شوارش بمالم قشنگ داشت شل میشد با این حرکت دومین بار بود که سینه میخوردم و خیلی داشت بهم حال میداد وسطاش ازش لب میگرفتم خواستم شلوارش رو در بیارم و برم برای خوردن و گاییدن کس زن داداش اماده بشم که رها صدا زد مامان!!!
بچه داشت دنبال مامانش میگشت و تازه از خواب بیدار شده بود و با صدا زدنش انگار برق به من وصل کردن سریع به خودم اومدم و خودم رو جمع و جور کردم هانیه هم همینطور لباساشو پوشید و رفت پیش رها و دست صورتش رو شست و بهش صبحانه داد منم سیستم رو اوکی کردم و با بدرقه و تشکر هانیه سریع از اونجا زدم بیرون الان سه ماه از این قضیه میگذره و من با هانیه در این خصوص کلام نکردم اونم عادی برخورد میکنه

نوشته: کیهان

دکمه بازگشت به بالا