آغوش گرم پویا (۲)

…قسمت قبل

چمدونم رو که با یه هفته تاخیر رسیده بود ، باز میکردم و دونه دونه وسایلم رو در میاوردم و تو این خونه کوچیک که موقت اجاره کرده بودم جا به جا میکردم … نگاهم به این یقه اسکی مشکی افتاد که بعد اون شب هنوز نشسته بودمش … بوی تنشو می داد … بوی عطرش … سیگارش … درسته که یه روز عطرش می پرید … همون روز میشورمش … یا شاید یه گوشه میذاشتم بمونه مثل خودش و خاطراتش …
“چند ماه قبل ، لوکیشن داخلی ، صبح ، خانه دوست”
چند دقیقه ای بود که بیدار شده بودم ، صورتم چرب بود و بی طاقت شده بودم ، اما دستام زیر سرش بودن و پاهاش رو دورم قفل کرده بود … به زحمت با آرومی خودمو فاصله دادم … پویا هم همینجور که چشماش بسته بود با یه دستش منو کشید سمت خودش و از لبخند شیطونش با اون چال لپ های مسحور کننده فهمیدم که اونم بیدار شده … دیگه مستی از سرش پریده با خودم گفتم محتاط تر باشم و اصلا کی به کیه به روش نمیارم … دستاشو انداخت دورمو و فشارم داد… نه مثل اینکه قراره تو هوشیاری هم ازین به بعد با هم باشیم … گیج بودم و بی قرار
کجا میری ؟

صورتم رو بشورم
-زوده حالا یه کم بیشتر بخوابیم
بوی عرق تنمون و فکر اینکه آب کیر جفتمون این ور و اون ور افتاده و خشک شده اذیتم میکرد . دستامو که دورش قفل شده بودن یه کوچولو به عنوان نوازش تکون دادم … خیلی با تردید پوستشو مالیدم … انگار دوباره حشریش کرده بود ! گونه هامو بوسید و من پشتشو چنگ زدم … کیرامون به هم نزدیک بودن و متوجه شدم که هر دو سیخ کردیم … فقط مال پویا زیر تخمام بود و به دیواره لای پام فشار میاورد … چه حس لذت بخشی بود … اما تردید داشتم که کاری بکنم میخواستم خودش کارو پیش ببره … از این حسم بدم اومد ، منی که تمام عمرم خواستم مستقل بمونم و کسی برام تعیین تکلیف نکنه حالا منتظرم یه پسر کوچیک تر از خودم برام تصمیم بگیره …
تو بغلش چند بار منو فشار داد و نزدیک ترم کرد به قفسه سینه ش … روی سرم رو بوسید … همون جایی که این فکر ها عصیان کرده بودن
چه قد موهات خوشبوئه
نوازشم کرد و من مثل گربه رام شدم ! دستامو که دورش حلقه زده بود محکم تر فشار دادم و تو سرم قربون صدقه این بدنش شدم … عرقش بوی تندی نمی داد معلومه که به خاطر دیشبه و این بیشتر تحریکم میکرد … چشماش رو که بسته بود بوسیدم … دوباره پیش قدم شد و لب هامو بوسید … واااای خدایا دوباره بوسید الان که دیگه مست نیست … بی وقفه منو بوسید و بوی الکل دهنش تحریکم میکرد … از وقتی بچه بودم و بزرگ تر ها بعد مستی حرف میزدن از بوی الکل دهنشون خوشم میومد … لباشو خیلی آروم گاز گرفتم و اون هم تکرار میکرد … به یه تکون کیرش از لای پام اومد بیرون و قلپی خورد به شکمش و صداش منو خندوند… حالا کیرش رو پوست نرم شکمم میخورد و منم از گرمی اون کیر لذت میبردم … یه مایعی از کیرش خارج شده بود و خیسم کرده بود … هیچ حرفی نمیزدم که یه وقت حس و حال بینمون خراب بشه …
فقط شکمم رو میمالیدم به کیرش تا حشری تر بشه و با دستاش دوباره با نرمی کونم بازی میکرد … منم دستمو بردم سمت کون عضلانیش… اخ که چه قدر کون مرد جذابه … سفت و عضلانی و بزرگ … مخصوصا وقتی کیرشون تو دهنته و تو دستاتو گذاشتی پشت کونشون …
بهش پشت کردم جوری که اون از پشت بغلم کنه … عاشق این پوزیشنم … دستاشو دورم حلقه کرد و من بوسیدمش … کونمو از پشت می مالیدم به کیرش و اون یه کم از شرم خودش رو فاصله داد … من به کمرم قوس دادم و انگشتاشو گذاشتم تو دهنم و میک‌می زدم … شل شده بود … حالا کیرش به کونم میخورد و من بد جوری میخواستم … از طرفی نمیخواستم اولین سکسمون به سورپرایز منتهی بشه ! تمیز نکرده بودم و هیچی همراهم نبود … اما اون کیر که به اطراف سوراخم میخورد از خود بی خود میشدم … نفس های گرمش به پشت گردنم میخورد و اون جا رو برام میلیسید و میبوسید … با دستام عضله های سفت ساعدش رو نوازش میکردم و داغ داغ بودیم … کیرم درد گرفته بود و پیشاب به طور ممتد ازش آویزون بود … دستامو بردم و با کونم بازی میکردم … دو تا رو از هم فاصله می دادم و کیرشو با دستم گرفتم … این کیر کلفت و پر از رگ اگه بدون لوبریکانت بره داخل میمیرم …
-امیر خونه هیچکی نیست …
از بی پروایی پویا حشری تر شدم … منظورش رو فهمیدم که هر کاری بخوایم میتونیم بکنیم … هر چه قد بخوایم میتونیم آه و ناله کنیم و عشق بازی کنیم … سرمو بر گردوندم و لباش رو بوسیدم …
با کیرش که تو دستم بود و هیچ مقاومتی نشون نمی داد چه میکردیم … دستاشو گذاشت رو دستم و به سمت سوراخم فشار داد … فهمید داخل نمیره به راحتی … با همون انگشتی که تو دهنم بود و براش میک می زدم مالید به سوراخم و از درد یه کم به خودم پیچیدم …
-ای قربونت برم ببخشید … من خیلی داغم
مدام قربون صدقه م میرفت و من تو اوج شهوت و لذت بودم …
-میخوام بکنمت … نمیتونم جلوی خودمو بگیرم …
من حرفی نمیزدم از شهوت زیاد نفسم به شماره افتاده بود … اون به پشت دراز کشید و من رفتم روش … مستقیم رفتم سر کیرشو و گذاشتمش دهنم … آب کمر دیشب و پیشاب الانش رو لیس زدم … سرشو با دستم فشار دادم آب بیشتری اومد بیرون و اونو براش خوردم … پرده شرم و حیا خیلی وقت بود که دریده شده بود … کیرشو ساک می زدم و تو ذهنم میگفتم این کیر پویا ست … کیری که تمام این مدت تو فکرت بود … حالا با اختیار خودش حتی وقتی مست نیست تو دهنته … دستامو تو دستش حلقه کرده بود و من براش میخوردم … سرمو بالا اوردم و نشستم رو کیرش … حالا که خیس بود شاید بهتر می رفت داخل … تو چشمام خیره بود و من هم بالاخره شرم رو کنار گذاشتم و بهش خیره شدم … صورتش سرخ شده بود و موهاش پریشون شده بود … سرشو اورد جلو و منو بوسید کیرش به زحمت جا باز میکرد و من وقتی درد میکشیدم لبامو گاز میگرفت … به همون حالت منو به پشت انداخت و پاهام رو گذاشت رو دوشش … هر چی فشار داد فقط یه کم از سر کلفت کیرش داخل رفت … با همون هی بازی میکرد … سینه هامو می مالید و من همه جای بدنشو میخواستم ببوسم و قربون صدقه ش میرفتم … بهش میگفتم تو کوالای منی … این بین خودمون بود … از نظرم کیوت ترین موجود دنیاست ❤️ ولی خب این کیری که داشت منو جر می داد هیچ ارتباطی به کیوت بودن کوالا نداشت … انقد نوازشم کرد که نفهمیدم کی کل کیرش رو تو کونم کرده … روم افتاده بود و تلمبه میزد … نفسامون به هم گره خورده بود و به شماره افتاده بود … کسی هم خونه نبود و راحت راحت بی هیچ دغدغه ای سر و صدا می کردیم … آبم با شدت تمام ریخت بیرون و وقتی ارضا میشدم کونم سفت سفت شد … انقد که کیرشو محکم فشار می داد و اون بی اختیار مکس کرد … انگار حتی سوراخم اونو محکم بغل میکرد … و چند ثانیه بعد اونم آبش رو پاشید توم … بی حال افتاد روم و کیرش همونجوری که تو کونم بود شروع کرد به خوابیدن و تموم این مدت منو بوسید … حالا که اروم تر شده بود فهمید که از دیشب تمام گردنم کبود شده و بازو های اون هم جای چنگ و کبودی بوسه های منه …
زمان به سرعت می گذشت … مثل برق و باد … و ما تو بغل هم حرف میزدیم و اون تن لخت منو نوازش میکرد … از تمام نقص هایی که فکر میکردم کسی دوستش نداشته باشه لذت می برد … حتی ماه گرفتگی کمرم رو میبوسید و میگفت میگن تو زندگی گذشته ت حتما کسی تو رو بوسیده … به اون آدم حسودیش شد …
-کسکش …
ریز میخندیدم … باید کم کم راه میفتادم و می رفتم … آره رفتن سخته … اما چه کنیم …
-قبل رفتن بریم این جنگل کنار خونمون و املت بخوریم و چای آتیشی
-سیب زمینی آتیشی هم بپزیم ؟؟؟
تو جون بخواه … از الان به بعد تو مهمون منی
ای قربون اون صدای گرمت برم …ای کاش الان باهام میومدی منچستر … با هم میرفتیم خیابانهای دینز گیت … با هم میرفتیم رودخونه های دیدسبری و با سگ هامون بازی میکردیم … تو نوشیدنی هارو میریختی واسم و من ساندویچ هایی که از شب قبل درست کرده بودم می دادم دستت … سرم رو قفسه سینه هات بود و کتاب میخوندم و اهنگ گوش می دادم … اینجا دیگه جرم نیست … خودم دیدم بعد راهپیمایی پراید منچستر دوتا مرد چه عاشقانه همدیگرو وسط شهر بغل کرده بودن و می بوسیدن و اشک میریختن … ای لعنت به اون اقلیم بی صفای کج اندیش … ای لعنت به اون خاورمیانه پر التهاب پر غصه …
یقه اسکی مشکی رو گذاشتم رو صورتم و محکم بو کردم … تمام سهم من از تو عطری بود که از پیرهنت می پرید و محو میشد … یاد شادمهر هایی که با هم گوش میدادیم و میخوندیم افتادم … چی میشد با هم میومدیم اینجا … چند هفته دیگه میرفتیم کنسرتش … یواشکی به دور از چشم ایرانی های مقیم انگلیس تو رو می بوسیدم و gin and tonic میگرفتیم …
اون روز یقه اسکی پویا رو پوشیدم که کبودی گردنم معلوم نباشه … همونی که با خودم آوردم و بعد این همه مدت اولین چیزی که از چمدونم در اوردم همین بود … پهنش کردم رو تختم و با چشمای خیس در آغوش گرفتمش… هنوز بوی دوده آتیش جنگل رو می داد … اگه خوب می گشتی رد آب کمر خشک شده ش هم می تونستی پیدا کنی …

نوشته: achilles

دکمه بازگشت به بالا