آمپول دردناک
سلام من علی هستم داستان قبلی من در مورد آمپول زدن به دختر خاله خانومم مهدیه بود. بعد آمپول به مهدیه دیگه روی من و اون باز شد و باعث شد چند بار از کون بکنمش و چندین بار هم برام ساک زد و با پاهاش ابمو آورد. من واقعا عاشق پاهای سفید و بی مو گوشتی زنان هستم. خلاصه یه روز زنگ زد که عصر وقت داری بیای کارت دارم چون میدونست خانومم نیست منم گفتم چی شده که گفت یکی از دوستاش دو تا آمپول داره و بهش گفته و راضیش کرده که من بهش بزنم منم که از خدا خواسته قبول کردم . از سر کار که اومدم طبق معمول رفتم دوش گرفتم و به خودم حسابی رسیدم که نزدیک ۵ بود زنگ زد مهدیه که برم دنبالش و بعدش بریم دنبال شکوفه. اسم دوستش شکوفه بود . رفتم سوارش که کردم بهم گفت باید بیینی دوستمو چه خوشگلی هست. گفتم از تو که بیشتر نیست . اون روز مهدیه یه لباس یکسره تنش بود و طبق معمول با جورابای نازک مشکی و کفش پاشنه بلند. راه که افتادیم بهش گفتم پاشو بزاره روی این پاشو و شروع کردم به ماليدن ساق پاش . نزدیک که شدیم به شکوفه زنگ زد و اونم اومد. وای چی میدیدم یه دختر سفید و ناز و با قد تقریبا بلند و بدن توپر . یه بلوز دامن مشکی تنش بود با یه کفش مشکی تخت بی جوراب که به شدت سفیدی پاهاشو بیشتر نشون میداد . راه افتادیم و رفتیم خونه مهدیه اینا . رسیدم و رفتیم بالا من پشت سر هر دو بودم و نگاهم تو کون شکوفه قفل شده بود که از پله ها که میرفت بالا کونش تکون میخورد و بزرگی کونش نمایان بود. رفتیم و مهدیه سه تا چای آورد و خوردیم و به شکوفه گفتمچی شده که گفت عفونت کلیه دارم و دکتر برام ۲ تا سفتریاکسون نوشته و یه آمپول تقویتی . بهش گفتم ببینم که دیدم یه نوروبیون و ۲ تا سفتریاکسون هست . بهش گفتم جديدا آنتی بیوتیک زدین که گفت نه گفتم پس باید تست بشه. بهش گفتم آستین لباستو بزن بالا تا تست کنم وقتی زدم گفت وای چه قد درد داشت اینکه تستش اینقدر درد داره خودش چه جوریه پس. مهدیه گفت نگران نباش علی خیلی خوب میزنه . بهش گفتم تا تست جواب بده دراز بکش تا نوروبیون رو بزنم . یهو دیدم رنگش پرید و با ترس گفت خیلی میترسم . گفتم نگران نباش من تا جایی که بتونم آروم تزریق میکنم . دراز کشید و دامنشو مهدیه کامل زد بالا وای چی میدیدم یه کون و پاهای سفید و به شدت تمیز و بی مو و خیلی گوشتی و ناز . شورش سبز بود شورتشو کامل زدم پایین و گفتم حاضر هستی گفت آره فقط تو رو خدا آروم بزنی . گفتم چشم . دیدم پاهاشو روی هم گذاشته منم به بهانه ی اینکه پاهاشو درست کنم رفتم پایین پاش و مچ پاهاشو گرفتمو و آوردم بالا که درست کنم یه کم بو کردم وای چه بوی خوبی میداد پاهاش و به خصوص مچ پاهاش به شدت گوشتی بود. گفتم آروم باش و کونش و الکلی کردم و دستمو گذاشتم روی لمبر کونش و آمپول خیلی آروم وارد کونش کردم یهو دیدم گفت وای درد داره تو رو خدا آروم و دستشو گاز گرفتم و پاهاشو تکون داد گفتم آروم باش و شروع به تزريق کردم دیگه آخ و اوخش شروع شد و انگشتای پاهاشو جمع کرد و گفت بسه خیلی درد داره منم میگفتم تحمل الان تمام میشه که آمپول رو از کونش کشیدم بیرون و جاشو یه کم ماساژ دادم گفت وای درد میکنه تو رو خدا فشار ندین. گفتم یه کم آروم باش تا امپول بعدی رو حاضر کنم و گفتم دستت و ببينم. دیدم نه حساسیت نداره گفت این خیلی درد داره گفتم راستشو بخوای آره خیلی هم داره ولی من خیلی آروم میزنم و تو هم شل بگیر تا کمتر اذیت بشی. گفت ای وای خیلی میترسم. مهدیه کنارش بود میگفت بابا زود تمام میشه . داشتم آمپول دوم رو که حاضر میکردم مهدیه اومد پیش من و میگه اوف کیرت باد کرده بهش میگم باید باد کنه دوتا دختر ناز با این لباس کنار من و یکی هم لخت منتظره آمپول نباید بلند بشه کیرم . که میگه خدایش چرا. آمپول رو که حاضر کردم به مهدیه گفتم تو پاهاشو بگیر تا تکون نده گفت باشه و رفت پایین و پاهاشو گرفت و منم کون شکوفه رو یه کم مالیدم و الکل زدمو و بهش گفتم دوتا نفس عمیق بکش تا تزریق کنم نفس اول که کشید یهو آمپول رو وارد کون نازش کردم و دادش رفت هوا وای خیلی درد داره آروم جون من آروم. گفتم شل بگیر و آروم باش و شروع کردم به تزریق. (این آمپول آنتی بیوتیک وقتی تزریق میشه واقعا بدجوری درد داره و این مدلش باز بدتر) . واقعا داشت درد میکشید و منم واقعا شهوتی شده بودم و اونم همش آخ آخ میکرد و انگشتای پاهاشو خیلی تکون میداد و این کارش باز بیشتر منو شهوتی میکرد وسطای آمپول دیدم میگه مامان کجایی کونم بدجوری درد میکنه دردش خیلی وحشتناکه تا انگشتای پاهام ميره منم همش میگفتم ریلکس شل تا بالاخره تمام شد و آمپول کشیدم بیرون. پنبه رو گذاشتم رو کونش و نگه داشتم . از درد تمام ملحفه رو چنگ زده بود و جمع کرده بود. گفتم یه کم دراز بکش تا دردش کم بشه . گفت بخوام هم نمیتونم الان بلند بشم . بعدش هم بلند شد و لباسشو مرتب کرد و تشکر کرد و یه آبمیوه با همخوردیم و وقتي میخواستم برسونمشون بهم میگه مرسی ازت ولی هر دو سمت کونم بدجور درد داره نمیتونم خوب بشینم و که مهدیه پررو گفت باره بعدی وسط کونتم شاید بدجوری درد بکنه که زد زیر خنده . اگه خوب بود و پسندیدن باره بعدی داستان سکس سه نفره با مهدیه و شکوفه رو ميزارم. ممنون و بای
نوشته: علی