آیدین و آمپول آقای دکتر

سلام. من آیدین هستم. شاید بعضی‌ از شما داستان قبلی‌ من رو به در مورد کون دادنم به بردیا بود خونده باشید. به طور خلاصه، بردیا دوست من بود و اولین کسی‌ که لذت کون دادن رو به من نشون داد. بعد از اون ماجرا سکس‌های خیلی‌ زیاد با بردیا داشتیم تا اینکه بالاخره اونا از محله ما رفتن و بردیا هم دوست دختر گرفت و بی‌خیال من شد. خلاصه من موندم با یه کون سفید ۱۷ ساله تپل و حشری که له له میزد واسه کیر. اما چه‌جوری یکی‌ رو پیدا کنم که من رو بکنه؟ البته توی مدرسه کم نبودن کسایی که میخواستن منو بکنن (و کردن که داستانش رو بعدن تعریف می‌کنم) اما اون موقع به هیچکدوم اعتماد نداشتم. این شد که یه نقشه کشیدم و تصمیم گرفتم شانسم رو یه جور دیگه امتحان کنم.

مدتی‌ بود که یه دکتر جدید به محله ما اومده بود. البته اینکه میگم جدید فکر نکنید جوون بود، بلکه یه آقای دکتر تقریبا ۵۵-۶۰ ساله با موهای سفید بود که مطبشو آورده بود اونجا. یک بار که به علت دل‌ درد پیش این آقای دکتر رفته بودم ازم خواسته بود که روی تخت دراز بکشم تا شکمم رو معاینه کنه. در حین معاینه من یه کم متوجه شده بودم که داره با مالیدن شکم من حال میکنه، اما اون روز هیچ به روی خودم نیاوردم. این بود که تصمیم گرفتم روی این آقای دکتر کار کنم.

اون روز پنجشنبه بود و میدونستم که آقای دکتر فقط تا ظهر توی مطب میمونه. من هم گذشتم نزدیکی ظهر که شد رفتم مطب. مطب خلوت بود و منشی‌ داشت جمع میکرد که بره. سلام کردم و گفتم که می‌خواستم آقای دکتر رو ببینم. خانم منشی‌ گفت: اما دکتر دارن می‌رن خونه. لطفا شنبه بیا. من گفتم: اما اگر ممکنه من می‌خوام همین الان دکتر رو ببینم. خانم منشی‌ گفت: یه لحظه صبر کنید. و رفت داخل اتاق دکتر. وقتی‌ برگشت گفت خوب بفرمایید تو. وقتی‌ داشتم میرفتم تو، منشی‌ از پشت سرم با آقای دکتر خداحافظی کرد و گفت پس من رفتم خونه.

رفتم تو، سلام کردم و نشستم. دلشوره داشتم. نمیدونستم چی‌ میشه. آیا نقشم میگیره؟ اگر ابرزو ریزی بشه چی‌؟ اما دیگه کار از کار گذشته بود. دکتر پرسید: بفرمایید، چی‌ شده؟ گفتم: راستش آقای دکتر، یه مدتیه که پشتم ناراحته. دکتر گفت: یعنی‌ کمرتون؟ گفتم: نه…باسنم (و داغ شدم.). دکتر گفت: خوب یعنی‌ چی‌ که باسنت ناراحته؟ گفتم فکر می‌کنم یه جوش یا همچین چیزی زده. دکتر گفت:آها. پس اگر اشکالی‌ نداره باید معاینه کنم. لطفأ برید کنار تخت. بلند شدم و رفتم به سمت تخت. نگاه دکتر رو روی باسنم احساس می‌کردم. اون هم پشت سرم بلند شد و اومد. گفتم: دراز بکشم؟ دکتر گفت: نه. لطفا شلورتونو باز کنید و دستتون رو بذارید لبه تخت. من هم مثل یه پسر حرف گوش کن شلوارم را باز کردم. دیگه دستم داشت میلرزید و کیرم تقریبا شق شده بود. از اینکه دوباره دارم کونم رو نشون بدم حسابی‌ حشری شده بودم. شلوارم رو باز کردم و خم شدم و دستم رو گذشتم روی تخت. دکتر در حالیکه یه دستکش میکرد دستش، صندلیشو گذشت پشت سرم روش نشست و اول شلوارم و بعد شورتم رو کشید پایین. وقتی‌ که شورتم رو داشت می‌کشید پایین، یه لحظه گیر کرد به کیرم که شق شده بود. دکتر یه دستش رو گذشت روی باسنم و گفت: خوب دقیقا کجاست؟ من انگشتم رو گذشتم نزدیک سوراخم و گفتم اینجا. دکتر گفت یه کم بیشتر خم شو. من هم کمرم رو قوس دادم و کونم رو جوری دادم عقب که دکتر کاملا بتونه سوراخم رو ببینه. دوباره انگشتم رو گذشتم روی سوراخم و گفتم: اینجا آقای دکتر اینجا. دکتر گفت: آها. دیدمش. و انگشتشو گذشت روی سوراخم و گفت: اینو میگی‌؟ من هم در حالیکه سوراخ کونم رو زیر انگشتش تکون میدادم نالیدم: اره…خودشه. و خودم رو بیشتر دادم عقب. دکتر گفت: اوهوم. و دستشو کرد توی کمد کوچیکی که کنار تخت بود و یه ژل در آورد و گفت: خوب برات یه پماد میزنم که فکر می‌کنم ناراحتیتو بر طرف کنه. و همون موقع شروع کرد با انگشتش سوراخم رو چرب کردن. یه خورده که مالید گفت بهتر شودی؟ من با ناله گفتم: نه آقای دکتر، فکر می‌کنم باید امپولم بزنید. دکتر در حالیکه می‌خندید آروم انگشتشو فشار داد توی کونم…آخ…انگشتش لیز خورد تو. آاه…دوباره یکی‌ داشت من رو انگشت میکرد. دیگه رو ابرا بودم که موبیل دکتر زنگ خورد. دکتر همونطور که یه دستی‌ داشت من رو انگشت میکرد موبایل رو با اون دستش از جیبش در آورد یه نگاه انداخت بهش و گفت: یکی‌ از دوستامه. اومده دنبالم الان پایین منتظره. اون هم دکتره و خیلی‌ هم خوب امپوول میزنه. میخای‌ بگم بیاد کمکمون؟ من دیگه داشتم دیوونه میشودم گفتم: آره آره…بگو بیاد…و خودم رو بیشتر دادم عقب. جوری که دوباره انگشتش تا ته فرو رفت توم. دکتر گوشی رو جواب داد و داستان رو برای دوستش گفت. وقتی‌ که قطع کرد گفت: الان دو نفری یه امپولی بهت بزنیم که حالت خوب خوب بشه. و انگشت دومشو کرد تو. ۱ دقیقه نگذشت که داره اتاق باز شد و دوست آقای دکتر اومد تو. دکتر گفت: بیا ببین چه گوشتی. و انگشتشو کشید بیرون. دوستش گفت جون…و خم شد یه تف انداخت دم کونم و شروع کرد به مالیدن سوراخم. دکتر گفت خوب. ایشون می‌خواد که ما بهش آمپول بزنیم. تو اینجا مشغول باش که بدم آمپول رو آماده کنه. این رو گفت و اومد جلوم و شلورشو باز کرد. وای…باورم نمی‌شد. انگار خواب بودم. یکی‌ داشت از پشت انگشتم میکردا و یه نفر جلوم بود که می‌خواستم براش ساک بزنم. شلوار و شرتشو کشیدم پایین و کیر خوش تراش، کلفت و نیمه بیدار دکتر رو کشیدم بیرون. سرشو گرفتم جلو دهانم و بوسیدمش. سرش رو که کردم توی دهانم کیرش یواش یواش بیدار شد. وای چه ک‌یری…تا ته می‌کردم توی دهانم و در میاوردم و با اون دستم تخمشو میمالیدم. دوستش هم از پشت حالا دیگه ۳ تا انگشتش توی کونم بود. دکتر گفت: اگر بیمار آماده هست تا تزریق رو شروع کنیم؟ دوستش در حالیکه می‌خندید انگشتشو رو در آورد، آروم زد روی باسنم و گفت: بله. آماده آماده هست. دکتر کیرشو که آبه دهانم ازش داشت میچکید از دهانم کشید بیرون و رفت پشت سرم و دوستش اومد جلوم و جای اون رو گرفت. این یکی‌ خودش شلورشو رو در آورده بود و کیرش هم که دست کمی‌ از کیر آقای دکتر نداشت شق و آماده بود. سر کیرش رو گذشتم روی لبم. همون موقع دکتر هم کیرشو میمالید لایه چاک کونم. داشتم دیوونه میشودم. سر کیرشو که گذشت روی سوراخم، از داغیش آتیش گرفتم. کیرش رو آروم هل داد توی کونم…دوستش هم از جلو آروم کیرشو هل داد توی دهانم. آههه…در یک آان داشتم از کون و دهان گاییده میشودم. بهترین چیزی که میتونستم فکرش رو کنم. همون موقع برای بار اول آبم اومد. دکتر شروع کرد به تلمبه زدن توی کونم و دوستش توی دهانم. یه ۵ دقیقه که گذشت احساس کردم که داره محکمتر میزنه. من هم با حرکت کمرم همراهیش کردم تا یه لحظه احساس کردم کیرش گنده تر شد و همون موقع گرمی‌ آبش رو توی کونم احساس کردم…دوباره آبه من هم اومد…دوستش که این رو دید اون هم کیرش رو تا ته کرد توی حلقم. طوری که داشتم خفه میشودم. و اون هم همون موقع ارضا شد و همهٔ آبش رو ریخت توی دهانم…

نوشته:‌ tiptap69

دکمه بازگشت به بالا