اتاق قرمز (۲)
…قسمت قبل
چند دقیقه ای با سکوت گذشت،همش توی ذهنم در حال حرف زدن با خودم و دنبال راحل بودم،یعنی التماسش کنم تاثیر داره؟یا بدتر از التماس من بیشتر لذت می بره؟یا شاید عصبانی بشه و یه بلایی سرم بیاره،یا شاید بزنه به سرش همین الان پخش کنه
بهتره جلو بغضم رو بگیرم تا نشکنه خودمو ضعیف جلوش نشون ندم و ازش بخوام که فیلم رو پاک کنه
خواستم پر قدرت حرف بزنم ولی با یه لرزی تو صدام بهش گفتم
لطفا فیلم رو پاک کن. خواهش می کنم ازت فیلم رو پاک کن
مثلا می خواستم التماسش نکنم ولی هی التماسش می کردم و اون با سکوت و یه پوزخندی تو نگاهش بهم زل زده بود و همین باعث شد بغضم بترکه
اینقدر عصبی شدم و اون نگاهش بهم فشار اورد که دیگه حس کردم به ته خط رسیدم و اون اگه این کارو کنه هیچی واسه از دست دادن ندارم حتی میل به زندگی و اینده رو جلو روم فقط سیاه می دیدم و از خود بی خود شدم و با جیغ بهش گفتم
دارم با تو حرف میزنم بهت می گم فیلم رو پاک کنننن، اگه پاک نکنی از دستت شکایت می کنم و بیچارت می کنم فهمیدی یا نه
اگه تو این فیلم رو پخش کنی چیزی واسه از دست دادن ندارم پس تو هم با خودم می کشم ته چاه
ولی باز اون دوباره با پوزخند نگام می کرد این باعث شد اشک هام بیشتر بشه و عصبی تر بشم اصلا نه التماس رو نگاه تمسخر آمیزش تاثیر داشت نه تهدید اینقدر گریه کردم که جلوم رو تار می دیدم
چیزی نگذشته بود که یهو گردنمو محکم گرفت منو نزدیک خودش کرد پیشونیمو بوسید و گفت
بهت گفتم پخشش نمی کنم بالاخره باید ی ذره حواسم به توله سگم باشه دیگه،من فقط میخوام تو رو کامل مال خودم کنم و به تو هم بفهمونم کامل مال منی و باید خودتو بی چون و چرا در اختیارم بزاری، بار اولت بود فکر کنم بهت سخت گرفتم بیا بریم تا یه جا صورتت و تمیز کنم بزارمت خونه کل صورتت ریمل و این چرت و پرتا مالیده،این ات آشغالا چیه میمالی به خودت همینجوری خوشگلی
واقعا این لحظه فقط ساکت شده بودم و با تعجب نگاش می کردم و اشکم بند اومد،رفتارش یهو دوباره 180 درجه تغییر کرد یعنی آدم مودی ای هست یا خودش از عمد اینطوری رفتار میکنه؟خیلی ترسناکه، البته مهربونم میشه انگار باز یه تحقیری اون وسطاش می کنه…
ماشین رو روشن کرد و دم یه سوپری وایساد و بهم خیلی جدی گفت تو ماشین منتظر میمونی تا بیام
ماشینو خاموش کرد و در هارو قفل کرد و رفت
منم اینقدر شوک و فشار بهم وارد شده بود که پاهام سست شده بود و فقط به رو به رو زل زده بودم،هیچ انگیزه ای برا فرار کردن و حتی فکر به فرار کردن نداشتم چون می دونستم که بدجور گیر افتادم و فرار کردن من فایده ای نداره
خیلی نگذشت که با یه پلاستیک بزرگ توی دستش برگشت،داخلش دو تا آب معدنی بزرگ بود با دستمال کاغذی و یه عالمه خوراکی های مختلف، چیپس و لواشک و پفک و…
یعنی اینارو برا من خریده بود؟اگه هم برا من باشه حتما یه قصدی ازین کار داره
بدون گفتن حرفی ماشین رو دوباره روشن کرد و دم یه پارک وایساد
بطری آب رو برداشت و پیاده شد و آمد در سمت من درو باز کرد و بهم گفت
صورتتو بیار بیرون ماشین تمیزت کنم توله سگ
من که فقط می خواستم زودتر برم خونه همینطور به خاطر اینکه اجازه دادم همچین آدمی باهام همچین رفتارایی بکنه از خودم متنفر شده بودم دلم می خواست خودمو با اسید بشورم دیگه نه آب
بدون هیچ حرفی سرمو بردم جلو
اونم اب معدنی رو باز کرد و ریخت روی صورت و حتی موهام و با دستش رو صورتم می کشید تا هرچی هس رو پاک کنه
کل آب معدنی رو روی سر و صورتم خالی کرد
لپامو با یه دست گرفت و صورتمو داد بالا و گفت
جون حالا خوشگل شدی،دستمال حوله ای هارو از کنارت بده بهم
محکم با دستمال می کشید رو صورت و موهام پوستم سرخ شد و درد گرفت، کارش که تموم شد بدون هیچ حرفی در سمت منو بست و اومد سوار شد و دوباره یه جای دیگه پارک کرد و وایساد
با یه حالت مهربونی گفت نمیدونستم چی دوس داری باید قبل دیدن همدیگه ازت می پرسیدم واسه همین هرچی به ذهنم رسید و هر خوراکی ای که فکر کردم شاید دوست داشته باشی رو برداشتم، کدومو اول باز کنم می خوری؟
اون لحظه واقعا میل خوردن به چیزی نداشتم اینقدر استرس و ترس تو کل وجودم توی این مدت که باهاش بودم جمع شده بود که به آخرین چیزی که فکر میکردم خوردن بود و واقعا هم دوست نداشتم چیزی که اون خریده رو بخورم واسه همین غیر عمد با یه حالت لوس قهر مانندی بهش گفتم هیچی نمیخوام
با یه حالت جدی و شوخی مانندی گفت مگه دست خودته چیزی نخوری اصلا خودم انتخاب می کنم اول کدوم رو باز کنم،فکر کنم پاستیل گزینه خوبی باشه معمولا دخترای لوس مثل خودت پاستیل خیلی دوست دارن
اون لحظه میل به چیزی نداشتم با اینکه پاستیل خیلی دوست داشتم ولی مطمئنم اون نمیدونست و شانسی اونو اول ورداشت
پلاستیک پاستیل و پاره کرد و یدونه ورداشت و اورد لب دهنم و گفت
بدو دهنتو باز کن ببینم توله
با بی میلی دهنم رو باز کردم و پاستیل رو با انگشتش گذاشت دهنم و لبامو که بستم انگشتو کشید بیرون و با اون دستش مو و صورتمو ناز می کرد
به همینکار هی ادامه میداد و منم دلم نرم شده بود و خوشم امده بود انگار اون لحظه تهدید و فیلم گرفتنشو یادم رفته بود
یذره که گذشت بهم گفت
ازت راضی بودم توله ی خوبی بودی نمیخوای دست صاحبتو واسه تشکر لیس بزنی
نمیدونم از ناز کشیدناش نرم شده بودم یا به نظرم انتخاب دیگه ای نداشتم یا شاید هم خودم دوست داشتم این کارو انجام بدم
اون دستش که رو صورتم بود و داشت ناز میکرد رو لیس زدم و براش یه واق زدم
دوباره قربون صدقم رفت و کلی ناز و بوسم کرد و بهم گفت
از دستم ناراحت نباشی تو توله ی خودمی نگران فیلمی که ازت دارم من نباش پیش خودم میمونه،خواستم یذره اذیتت کنم که بعد نشون دادن فیلم بهت اون حرفارو زدم، حالا بگو ادرس خونتون کجاست بزارمت دم خونه
اذیت؟مطمئنم همه این کارارو واسه تحقیر و کنترل کردنم انجام داد،دوست هم نداشتم ادرس خونه رو یاد بگیره و راستش هم واقعا وحشت داشتم خونمون رو یاد بگیره
حس می کردم اینجوری تهدید و اذیت بیشتری می کنه
بهش تا دم همونجا که سوار شده بودم ادرس دادم و گفتم
همینجا پیاده میشم مرسی
یهو با عصبانیت گفت
بهت گفتم دم خونتون پیادت میکنم این اداها چیه در میاری بگو کجا برم منو عصبی نکن
وای خدا تا خونه رو یاد نگیره نمیخواد دست از سرم برداره واسه همین خیلی مظلومانه بهش گفتم
نمیشه دم خونمون بیای یه موقع خانوادم میبینن و برام بد میشه لطفا بزار همینجا پیاده بشم مرسی
با اخم و جدی نگام می کرد با لحن خیلی بدی گفت
یه نگاه به لباس پوشیدنت بنداز مثل جنده ها لباس پوشیدی یه کراپ پوشیدی نافت بیرون یه شومیزم روش پوشیدی و یه شلوار با این همه پارگی؟فکر کردی میزارم با این ریخت و قیافه پیاده بری تا خونتون همه نگات کنن؟دنبال مشتری می گردی مگه این ریختی میای بیرون
انگار از درون خورد شدم اون لحظه ،حرفاش خیلی ناراحتم کرد و انگار صدای شکسته شدن دلمو شنیدم، دوباره داشت اشکمو در میاورد تا ی ذره مهربونی می کرد پشت بندش ده برابر بدترش می رید به سر تا پام خیلی دوست داشتم جواب حرفایی که بهم زد رو بهش بدم ولی فقط می خواستم برم خونه و دیگه جواب پیام و تلفناشو ندم شاید دست از سرم برداره برا همین بدون هیچ گلایه ای از حرفاش و برا خر کردنش بغضمو قورت دادم و بهش گفتم
خب دکمه ها شومیزمو می بندم الان خوبه؟بعدشم من چون می خواستم بیام پیش تو و می دونستم با ماشین میای اینجور لباس پوشیدم
یه سکوت چند ثانیه ای با یه نگاه تیزی کرد و با یه حالت مثل اینا که به زور کوتاه آمدن گفت
باشه دکمه ها شومیزتو ببند و پیاده شو،ازین به بعد خودم برات لباس میخرم و هر کدوم رو هرجا که گفتم می پوشی
تو دلم فقط داشتم بهش فحش میدادم مرتیکه ی پرو به لباس پوشیدنم هم کار داره انگار واقعا برده گیر اورده منم باید ۲۴ ساعته خدمت گذاری کنم بهش، فقط منتظر بودم از دستش خلاص بشم صبرم سر آمده بود و تحمل بیشتر این کنارش بودن رو نداشتم با لحن لوسی بهش گفتم باشه خب من دیگه پیاده میشم خدافظ
یهو گفت هوی کجا
سر جام یهو قفل شدم
منو از موهام گرفت و کشید سمت خودش و لبامو بوسید و گفت حالا می تونی پیاده شی
توی راه ارونجا تا خونه هی با خودم فکر کردم،نمیدونستم بهم خوش گذشته یا نه،نمیدونستم باید چه حسی داشته باشم
درسته من از خشونت توی سکس لذت می بردم ولی اون کلا با من فقط مثل برده رفتار می کنه،اصلا هرچی فکر کردم دیدم نمیتونم دیگه جوابشو ندم اگه بزنه به سرش و فیلمم رو پخش کنه چی؟یا اگه بگرده پیدام کنه و یه بلایی سرم بیاره یا ابرومو ببره و به خانوادم چیزی بگه چی؟ این فکرا داشت مغزم رو می خورد و دوباره چشمامو بغضی کرده بود که رسیدم دم در خونه
یهو ماشینشو دیدم که از کنارم رد شد و رفت فهمیدم تا دم خونه دنبالم کرده دلم یهو ریخت پایین،اشکام دوباره سرازیر شد کاش هیچ وقت نمی رفتم دیدنش کاش اصلا باهاش از اول آشنا نمی شد،چند دقیقه ای پشت در موندم تا خودم رو جمع و جور کنم
زنگ در رو زدم و برام باز کردن و رفتم داخل
مامانم تا منو دید گفت چشمات چرا اینقدر چشمات سرخه،از ریخت و قیافه افتادی رنگت چرا پریده؟اتفاقی افتاده؟
نمی دونستم چی بهش بگم فقط گفتم گرد و خاک رفت توی چشمام کلی ازم اشک در امد هی چشمامو مالیدم اینجوری شد
مامانمم دیگه چیزی نگفت رفتم توی اتاق لباس جدید برداشتم و یه دوش گرفتم
دراز کشیدم کف حموم و تو خودم مچاله شده بودم و اشک می ریختم
داخل ایینه حموم خودمو نگاه کردم متوجه شدم جای انگشتام رو گردنم مونده واسه همین تا از حموم اومدم بیرون کرم پودر زدم تا کسی متوجه نشه
همش می آمد تصویرش جلو چشمم و تو دلم پر نفرت می شد
موهامو خشک کردم و دراز کشیدم رو تخت و به سقف اتاقم زول زده بودم که خوابم برد،توی خواب غرق شده بودم که با لرزش تختم بیدار شدم،موبایلم هی داشت زنگ می خورد و روی ویبره بود
یه نگاه به صفحه انداختم دیدم خودشه و 20 باری زنگ زده و کلی پیامک داده
قبل این که فرصت کنم پیاماشو بخونم دوباره زنگ زد
جواب دادم و بدون سلام و چیزی داد زد کدوم گوری بودی بهت صد بار زنگ زدم چرا جواب نمیدادی
من با صدای خسته و یذره عصبانیت گفتم خب اروم باش چته خواب بودم چرا اینجوری میکنی؟از صدا زنگ زدنا خودت بیدار شدم الان
از حرفاش کوتاه نمی آمد و طلبکارانه گفت چه موقع خوابه الان
شب کی می خوای بخوابی یا این مدل خوابیدنت؟
فقط داشت بهم غر می زد و دعوام می کرد
با همون صدای خوابالوم بهش گفتم شبم میخوابم نگران نباش،کارم داشتی زنگ زدی این همه؟
دوباره عصبانی شد و گفت خوب زبونت دراز شده جفتم که موش بودی،کار نداشتم که زنگ نمی زدم
دلم واسه واق زدنات تنگ شده برام واق بزن
یه عالمه زنگ زده که بگه واق بزن؟واقعا مریضه
بهش گفتم
الان واقعا نمیتونم یه موقع بقیه میشنون بدبخت میشم پیش خودت هر چقدر خواستی برات واق می زنم
با تمسخر گفت حس نمی کنی خیلی زبون دراز شدی؟این بهونه اومدنت به ضررت تموم میشه حواست باشه،بهت چی گفتم امروز؟وقتی من یه چیزی بگم میگی چشم و چی؟
سریع تسلیم شدم واقعا دل و جرات کل کردن باهاش رو نداشتم و هم اینکه خیلی خسته بودم و خوابالو بودم و هم ازش می ترسیدم و سریع گفتم چشم هاپ
با یه لحن رضایت مانندی گفت آفرین داری یاد میگیری سگ خوبی باشی،زنگ زدم بهت بگم یه سه روزی خانوادتو بپیچونی و بیای پیش من بمونی
با تعجب بهش گفتم سه روززز؟من نمی تونم همچین کاری کنم چجوری واسه سه روز بهونه جور کنم بگم کجا میخوام برم آخه؟ نمیزارن بیام من خونه دوستامم تاحالا نرفتم بمونم عمرا بهم اجازه بدن سه روز نباشم
داشتم به غر زدن ادامه میدادم که یهو وسط حرفام گفت
برام مهم نیست چجوری هرچی بهت میگم هی بهونه میاری داری میری رو اعصابم وقتی بهت میگم فلان کارو کن باید انجام بدی نمی تونم و نمی شه حالیم نیست کاری که بت گفتم رو نکنی هرچی دیدی ازچشم خودت دیدی و تلفن رو روم قطع کرد
من فقط پاهامو جمع کردم و دستم رو دورش حلقه کردم سرمو فشار دادم به زانو هام و نشستم گریه کردن،اخه چجوری سه روز بپیچونم اصلا چرا با من اینجوری رفتار میکنه مگه من چیکار کردم اخه،اگه به حرفاشم گوش ندم خدا میدونه چه بلایی سرم بیاره من چجوری واسه سه روز بهونه جور کنم؟اصلا دوست ندارم برم پیشش چند ساعت توی ماشین هر بلایی دلش خواست سرم آورد سه روز رو خدا رحم کنه
اون شب گذشت و بعد کلی کلنجار رفتن با خودم و بی میلی شدیدم واسه رفتن به سرم زد به بهونه اردو تابستونی از طرف مدرسه خانواده رو بپیچونم و با کمک یه دوستام موفق هم شدم خانوادمو راضی کنم و نقشم عملی بشه سه روز رو بتونم بپیچونم و نباشم با اینکه واقعا از ته دلم راضی نبودم و میلی به انجام این کار نداشتم فقط بخاطر ترس شدیدی که ازش داشتم مجبور شده بودم تن به این کار بدم
اونم دم و دیقه پشت سر هم به من پیامک می داد که چی شد تونستی؟چکار کردی؟
بهش پیام دادم و گفتم تونستم از پس فردا می تونم بیام پیشت
کل بدنم عرق سرد می کرد و می لرزیدم واقعا حس میکردم دارم هی بدتر خودمو توی مشکل غرق می کنم از طرفی ام جرعت توی روش در امدن رو نداشتم و اون فکر و خیال های همیشگی و بلاهایی که حس می کردم ممکنه سرم بیاره جلو چشمام نقش می بست
خیلی زود اون روزی که ازش میترسیدم رسید
صبح خیلی زود بیدار شدم و آماده شدم توی گلوم یه بغض گنده داشتم که همش قورتش میداد و از مامانم خدافظی کردم زدم از خونه بیرون که برم همون جای قبلی که سوار شده بودم سوار شم که دیدم سر کوچمون وایساده با عجله دویدم سمت ماشینش و به رو خودمم نیاوردم که فهمیده بودم تعقیبم کرده سوار شدم و با نگرانی گفتم چرا اومدی اینجا اگه منو ببینن چی؟میخوای منو بدبخت کنی؟همین الانشم با کلی کلک و التماس راضیشون کردم
اصلا اینجا رو از کجا پیدا کردی؟توروخدا لطفا زودتر حرکت کن تا کسی مارو ندیده خواهش می کنم
یه نگاهی بهم کرد و گفت خب حالا نترس حرکت کرد و دم سوپری و چندتا مغازه هی وایساد و کلی خرید کرد
از استرس داشتم میمردم خیلی بی قرار بودم و تموم ناخونامو جویدم کل راهو تا بالاخره بعد یک ساعتی رسیدیم دم خونش
یه مجتمع مسکونی بزرگ بود
در پارکینگ رو با ریموت باز کرد و با ماشین رفتیم داخل پارک کرد و بهم گفت از ماشین پیاده شو توله
تا پیاده شدم امد سمتم تو پارکینگ با پاش کشید زیر پام و افتادم محکم زمین خیلی دردم آمد و دستم زخم شد اومدم بلند شم که پاشو گذاشت رو کمرم و گفت
سگ که رو پاش راه نمیره
با بغض گفتم اگه کسی ببینه چی توروخدا بزار حداقل بریم داخل هرکار بگی انجام میدم اصلا مگه پارکینگتون دوربین ندارد
با یه حالت کلافه گفت اوووو سرمو بردی نترس کسی نمیبینه ببینه هم مهم نیست تو این کاری که میگم رو باید بکنی سگ احمق
فقط با ناراحتی نگاش کردم و رو دست و پام تا اسانسور رفتم زمین سفت بود و خیلی اذیت شدم کف دستم و شلوارم کامل خاکی شد
رسیدیم دم در واحدش قبل باز کردن در از توی جا کفشی قلاده در اورد و بست رو گردنم درو باز کرد و قلادمو کشید و منو برد داخل تو دستشویی
لباسامو از تنم درآورد و شلنگ دستشویی رو باز کرد و گرفت روم کل بدنمو از سر تا پام با اب خیس کرد با قلاده کشوندم بیرون و بدنم و خشک کرد
منو برد دم در ورودی و گفت
اینجارو با لباسا خاکی و جنست کثیف کردی لیس بزن تمیزشون کن دوباره برق بیوفته
همینجوری مات و مبهوت نگاش کردم،یعنی چییی اصلا دوست ندارم این کارو کنممم
چند ثانیه هم نگذشت با پاش فشار اورد رو سرم و کلمو چسبوند کف زمین و گفت
بهت چی گفتم؟زود باش کف زمینو لیس بزن چرا به تو هرچیزی رو باید دو بار بگم؟بخوای اینجوری پیش بری که این سه روز جنازتم بیرون نمیره
اینو که گفت بدنم لرزید واقعا با این رفتارایی که باهام داشت توش می دیدم همچین کاری کنه و این تهدیدشو جدی گرفتم
زبونمو در اوردم و با بی میلی شروع کردم به لیس زدن کف زمین تموم خونش سرامیک سفید بود، اونم هی پاشو محکم تر به صورتم فشار میداد نصف صورتم محکم چسبیده بود کف خونه و خیلی دردم اومده بود
پاشو از صورتم ورداشت و با لگدش منو به کمر خوابوند کف اونجا و پاشو می مالید به صورتم و گفت
بدو جورابمو اینقدر لیس بزن تا برق بزنه
دهنم و وا کردم و کف جورابشو تا دم انگشتاش لیس زدم که یهو پاشو کرد تو دهنم و گفت
زود باش بمک جنده سگ همش من نباید بهت بگم چکار کنی که
انگشتاشو با جورابش می مکیدم و ازم خواست با دندونام جوراباشو در بیارم بلند شدم نشستم و با دندونام به سختی دوتا جورابشو در اوردم
با پاش کوبید رو سینه هام و دوباره پهنم کرد کف زمین و یه نگاه جدی و پر خشمی بهم کرد و گفت
دلت می خواد کصت زیر پاهام له بشه سگه جنده؟می خوام اینقدر رو کصت با پام فشار بیارم که با آلت جنس شه دوست داری؟
بله ارباب دوس دارم
با پا کوبید رو سینه هام و تف کرد رو صورتم و گفت پس وقت کو؟سگ بدون پارس کردن مگه حرف میزنه؟
واسه اینکه آرومش کنم یذره ناز اومدم گفتم
بله ارباب اگه منو لایق بدونی دوست دارم کصمو زیر پات له کنی هاپ هاپ
چندتا لگده محکمه کنترل شده زد به کصم و پاشو محکم روش فشار داد
دلم می خواست از درد جیغ بکشم و ناله کنم ولی جراتشو نداشتم می ترسیدم عصبی و خودمو کنترل می کردم
بعد چند دقیقه فشار پاشو محکم می مالید روی کصم و انگشتای پاشو بین کصم می کشید
اینقدر ادامه داد تا حسابی خیس شدم و پاش رو کصم سر می خورد
پاشو از رو کصم ورداشت و مالید رو صورتم و از اب خودم کامل خیسم کرد و گفت
حالا وقتشه گندی که زدی رو با زبونت تمیز کنی
چشم هاپ هاپ
دوباره شروع کردم کف پاشو لیس زدن مزه ی اب کصمو دوس نداشتم ولی به اجبار همشو لیس زدم
منو از رو گردن بلند کرد و حکم فشار می داد و برد به سمت یه در که فکر کردم اتاقشه،واقعا زورش زیاد بود پاهام رو هوا بود و دست و پا می زدم و دستشو با دو تا دستام گفته بودم زور می زدم خودمو آزاد کنم کل صورتم سرخ شده بود
ادامه در پارت های بعدی
نوشته: No
ادامه…