ادکلن مورد علاقه ی من
سلام دوستان
من مدتهاست داستانهای اینجا رو میخونم و امروز فقط خواستم داستان خودمو بنویسم برای جق زدنتون مناسب نی الان بگم میخوام از اونی بگم که خیانت کرد اونم بد
من سحرم ۳۲ سالمه و اهل جنوبم دوستام میگن جذابم خودم میگم معمولی ولی هیکلم جدن سکسیه ممه ۸۵ و کون گرد و خوش فرم و خیلی خیلی هاتم چند سال پیش توی سایت دوست یابی بودم تنهایی و سینگلی بد جور بهم فشار اورده بود خسته شده بودم یکی درخواست داد مشخصات خاصی نداشت مبهم بود چیزی توی پروفایلش نبود قبول کردم یه اقا که سه سال پیش ۳۶ سالش بود اسمشو میگم علی حرف زدیم بدک نبود ولی باب میل منم نبود میفهمید سرد باهاش حرف میزنم بدتر خودشو میچسبوند با حرفاش چی دوس داری علایقت چیه خلاصه چند روز باهاش حرف زدم ولی بعدش بی خیالش شدم یه روز اونقدر اصرار کرد گفتم بی خیال نهایتن گپ میزنیم علی مطلقه بود و میگفت یه کارمند سادست تنهاست و میخاد منو ببینه یه روز بیرون بودم باهاش چت میکردم گفت اجازه بده ببینمت و برسونمت دیدم هوا گرمه خیلی گفتم اوکی اومد با یه پژو پارس نشستم دیدم نه اصلا به من نمیخوره قیافش از معمولی هم پایین تر بود منم چون از سالن می اومدم رفته بودم ناخنامو درست کرده بودم به خودم حسابی رسیده بودم چشماشو ازم برنمیداشت به اصرار اون رفتیم یه چیزی خوردیم ولی رفتارش جدن عالی بود عین یه جنتلمن واقعی از رفتارش میشد فهمید از خانواده سطح بالایی هستند ولی خودش میگفت معمولی خلاصه رابطه ما ادامه داشت توی اون زمان دوستی چون میدونست من عاشق شکلاتم توی هر قرار بیرون کلی شکلات برام میخرید همیشه چند تا پاکت شکلات و خوردنی روی صندلی عقب بود بعد از حدودن ۴ ماه دعوتم کرد خونش توی یه محله اعیون نشین البته ماهم خونمون یه محله عالی بود ولی محله اونا خونه ها ویو دریا بود به خودم حسابی رسیدم لباس زیر ست کل بدنمو بادی اسپلش خالی کردم کلی اسپری ادکلن روی خودم خالی کردم رفتم خونش خیلی خونگرم عالی باهام رفتار کرد حتی هول بازی در نیورد خب دیگه بری خونه شکی درش نی سکسم هست و من خودمو براش اماده کرده بودم از اونجایی که خیلی وقت بود رابطه نداشتم هات هات بودم علی کنارم نشست ازم تعریف کرد کلی بوس و لب منو برد توی اتاقش روی تختش نشستم اروم منو خوابوند اروم دست روی تنم میرفت بوسم میکرد و قربون صدقم میرفت دستشو برد زیر تاپم و سوتینم سینه هامو گرفت اروم لباسمو در اورد چشمش به سینه هام افتاد یه جون گفت نوک سینمو گذاشت دهنش داشتم از شهوت میمردم نیاز داشتم بارها ارضا بشم همینجور که سینمو میخورد داشت زیپ شلوار جینمو باز میکرد دستشو برد توی شورتم یه جون گفت جون کوس خیس خیس بود داشتم له له میزدم بخورتش اروم رفت پایین شلوارمو در اورد شورتم در اورد رفت وسط پاهام شروع کرد به خوردن منم اه و ناله هام کل خونه رو گرفته بود اومد بالا باز لبامو خورد و خودش شلوارکشو در اورد بدون مایو بود و کیرش اومد بیرون یه کیر معمولی و میشه گفت کوچیک توی ذوقم خورد اول ولی گفتم مهم نی رفتم پایین و کیرشو توی دستم گرفتم زبونمو روی سرش کیرش کشیدم و بعد شروع کردم به خوردن تخماشم خوردم حسابی گفتم الانه که ارضا بشه چون گفته بود خیلی وقته ارضا نشده ولی دیدم خبری نشد منو خوابوند اومد روی من کیرشو گذاشت روی سوراخ کوسم از بس کوسم خیس بود لیز خورد رفت داخل شروع کرد به تلمبه زدن منم سریع ارضا شدم ولی بازم میخواستم من زیادی هاتم از اونایی که میگم بازم منو بکن من میدونستم مردی که سکس نداشته باشه مدتها توی سکس اول زود ارضا میشه ولی علی نمیشد منو داگی کرد رفت پشتم کیرشو کرد توی کوسم جوری تلمبه میزد که که حس میکردم با یه جنده داره سکس میکنه نه من تند تند تلمبه میزد خیس عرق شده بود تنش منو به بغل خوابوند باز اومد تند تند کوسمو میکرد حدودن ۴۵ دقیقه داشت منو میکرد و آبش نمی اومد من ۳ بار ارضا شده بودم ازش پرسیدم چیزی مصرف کردی گفت اره ۳ تا قرص خوردم الان دیگه نمیشم جالب اینجا بود توی سکس یهو عصبی میشد می ایساد به خودش و زمین وزمان فحش میداد دوباره شروع میکرد برای سکس اول ما چندان جالب نبود خلاصه با استراحت وسط سکس حدودن ۲ ساعت ما سکس داشتیم تا ارضا شد اصلا برام لذت بخش نبود بعد از سکس به التماس افتاد سحر منو ببخش غلط کردم دیگه قرص نمیخورم ولی توی اون ۳ سال همیشه از ده تا سکسمون ۸ بارشو قرص میخورد یا چیزی مصرف میکرد دوبار وسط سکس بلند شدم پوشیدم رفتم خونم ولی اون عوض بشو نبود خلاصه تا اینکه ۶ ماه خبری ازش نشد تعجب کردم اخه همیشه به من میگفت تو زن پسر حاجی هستی راستی بعد از چند مدت فهمیدم از یه خانواده ی خیلی سرشناش و پولدارن اون روزم با پارس اومده بود تا منو محک بزنه خودش ۳ تا ماشین داشت یه سانتافه سفید و یه لندکروز من براش هر کاری میشد انجام میدادم چون واقعا قصدمون ازدواج بود ومیگفت سحر تو زن منی حتی توی مراسمات مذهبی من همیشه خونشون دعوت بودم بعد از ۶ ماه اومد گفت سحر من ماموریت بودم نمیشد تلفن کرد من به گوشیش زنگ میزدم توی اون ۶ ماه کسی جواب نمی داد گفت گوشیم خونه بود نمی شد نمیتونستم ببرم و خلاصه از دلت درمیاره قرار شد برم ببینمش رفتم خونش حس کردم یکی اینجا بوده خانما میفهمن که این حس درسته ما حس میکنیم غربیه ایی بیاد جایی که ما زندگی میکنیم به روی خودم نیاوردم یه سکس خوبم داشتیم بدون قرص البته بعد گفت سحر نتونستم چیزی برات بخرم بیا ادکلن تو برات سفارش بدم گفتم باشه رفتیم توی سایت معتبری که ادکلناش اورجینال ادکلنمو سفارش دادم مشخصات خودم ادرس اون اونم حساب کرد . خلاصه بعد از یه هفته گفتم علی ادکلنم نیومده گفت نه گفتم وااا مگه میشه گفت پسته همیشه بدقوله خلاصه بعد از حدودا ۱۵ روز گفتم یه جای کار میلنگه زنگ زدم به پشتیبان اون سایت مشخصاتمو گفتم گفت خانم … ما دقیقن فردای سفارش شما پست کردیم اینم شماره پیگیری کد مرسوله توی پست پسر عمم کار میکرد رفتم پیشش گفتم بستم نیومده بنده خدا زد گفت سحر اینکه حدودن ۸ یا ۹ روز پیش تحویل داده شده اینم امضای رسید زنگ زدم علی گفتم کجاییی گفت خونم گفتم دارم میام یه جای کار عیب داشت رفتم برگه پرینت رو نشونش دادم گفتم بستم کو کاری به ادکلنه ندارم بگو چیکارش کردی امضای خودتم پاشه گفت سحر زن فلانی اومد خونم خوشش اومد بردش گفتم زن فلانی چرا باید خونه مجردی به اقای مجرد بیاد در ضمن اتاق خوابت رفته چیکار فهمید گاف داده زدم از خونه بیرون دنبالم اومد به خدا با شوهرش بود این حرفا ما خانما میفهمیم دروغ ولی بازم باور میکنیم ولی بازم ته دلمون اون شکه هست بعد از یه هفته گفتم علی من میخام برم تهران خونه اجیم میدونست برم حداقل ۲۰ روزو نیستم بلیط پرواز میگرفتم همیشه ولی اون دفعه داداش بزرگمو خانمش گفتن ما هم میایم تهران از اون در بریم تهران بلیط نگیر باهم بریم ولی ما مثلا به جای دوشنبه پنج شنبه میریم منم ابجیم زنگ زد سحر داری میای فلان چیزو بگیر برام بیار دقیقا نمایندگی اون چیزی که ابجیم میخواست دوتا خیابون بالاتر از خونه ی علی بود منم با ماشین بودم گفتم از کوچه ی خونش برم دیدین بعضی مواقع به دلتون میخوره منم داشتم از کوچشون رد میشد دیدم با یه خانمی از ماشینش پیاده شد رفتن داخل خونه منم ماشینو پارک کردم صبر کردم بعد رفتم زنگ نگهبانیو زدم رفتم بالا در زدم دور از چشمی در وایسادم بعد از دوبار زنگ زدن اومد درو باز کرد تا باز کرد پریدم داخل خونه تعجب کرده بود عین یخ شده بود مستقیم رفتم اتاق خواب یه خانم تقریبا لخت روی تخت گفت سحر منم مهلت ندادم دوتا سیلی زدم بهش هول شده بود میلرزید گفتم تف به تو که این همه سال باهات بودم زنه گفت خانم چیکار میکنی گفتم خفه شو وگرنه زنگ میزنم حاجی بیاد ببینه پسر چه کثافتیه میدونست بخام زنگ میزنم گفتم ادکلنتو گرفتی زنه گفت مگه مال تو بود گفتم نه انگاری مال تو بوده زدم بیرون جدا حالم بد بود همش فکر میکردم توی فیلما این اتفاقا می افته باورش سخته کسی که سالها براش عمرتو گذاشتی اینجوری بهت خیانت کنه با بدبختی خودمو رسوندم خونم و بلیط پرواز همون روز اوکی کردم رفتم ۲ ما تهران پیش اجیم اون در جریان همه چیز بود تلفنمم خاموش کردم مامانم به خونه اجیم زنگ میزد میگفت علی هر روز در خونست به التماس افتاده ادرس خونه سوگند رو میخواست تهران ندادیم وقتی برگشتم کلا دیگه محلش ندادم آدمی که خیانت کنه دیگه قابل اعتماد نیست دوستان رابطه هاتون برای یه لذت زودگذر خراب نکنید پایبند باشید به رابطه هاتون هرچند شاید کم و کاستی توش باشه .
نوشته: سحر تپلی