از تنفر کامران تا عشق به صالح (۱)
18 سالم بود که به اصرار پدرم با پسر شریکش ازدواج کردم از همون اولشم از کامران بدم میومد اما پدرم به پدرش مبلغ زیادی رو بدهکار بود و هیچ چاره ای نداشتیم یا من باید زن کامران میشدم یا بابام میرفت زندون، واسه همین به اصرار پدرم نقش یه دختر عاشق رو بازی کردم تا کامران بهم علاقمند بشه و این ماجرای بدهی ختم به خیر بشه که همین طورم شد، اما از ته دلم واقعا از کامران متنفر بودم یه آدم پر از عقده بود،توی این چندماهی که عروسشون بودم دنبال این بودم که چک و سفته های بابامو بدزدم و خیال خودمون رو راحت کنم و دستمون برای اقدامات بعدی باز باشه، همه جا رو گشته بودم جز گاو صندوق توی اتاق مطالعه کامران که نمی دونستم کلیدش کجاست، یه شب که حسابی مست کرده بود از زیر زبونش کشیدم که رمزش چیه و کلیدش کجاست و همون شب موفق شدم بازش کنم و همه چک و سفته های بابامو برداشتم و گذاشتم توی یه قابلمه و گذاشتم تا فردا ببرمش خونه، فردا به بهانه اینکه می خوام به مامانم اینا سر بزنم و یه آش فروشی توی محلمونه و آشش حرف نداره میخوام بگیرم بیارم مدارک رو بردم خونه، وقتی رسیدم دم در خونه دیدم اورژانس اومده و مردم جمع شدن و… فهمیدم بابام سکته کرده دنیا رو سرم خراب شد، از این قسمت هاش میگذرم چون طولانیه ♀️بعد فوت بابام و با برداشتن چک و سفته ها از کامران طلاق گرفتم دیگه نمی تونستم یه پسر عقده ای رو تحمل کنم، همه چیزم بخشیدم که فقط نباشم توی اون زندگی، سال بعدش مامانم با یه پیرمرد ازدواج کرد بنام آقا صالح که ظاهرش مثله ما بی پول بود اما از اون مارمولک ها بود کلی پول داشت توی حسابش اینو خودم کشف کردم روزهای اول ازدواجش با مامانم خیلی بهم گیر میداد که این لباسا چیه می پوشی؟ کجا میری؟ یه بار مامانم رفته بود خونه خالم و صالح تنها توی خونه بود اومدم یه چند دست لباس بردارم برم خونه دوستم چون حوصله مامانم و صالح رو نداشتم اومدم خونه رفتم توی اتاقم لباسهامو برداشتم اومدم برم که صالح توی حال نمیذاشت برم میگفت تا الان کجا بودی؟ الان داری کجا میری؟ این چه لباسیه؟ چرا همه چیزات پیداست؟ گفتم دوست دارم پیدا باشه دوست دارم همه ببینن پیرهنمو جر دادم چون سوتین نبسته بودم سینه هام افتاد بیرون گفتم دوست دارم اینجوری برم بیرون، دوست دارم همه نگام کنن دوست دارم چشاش گرد شده بود اومد جلو یه نگاه بهم کرد با دوتا دستاش سینه هامو گرفت یه نگاه بهش کردم دیدم لبخند زد گفتم بگو منم میخوام بگو مامانم سیرت نمیکنه منم می خوای مردک عوضی سینه هامو بوسید گفت هوشتم خیلی خوبه، دستشو کنار زدم گفت من گرونم جووون دوست داری؟ خوشگل دوست داری باید خرج کنی، نمیدونم اصلا چرا چنین چیزی گفتم اصلا هیچ وقت بهش فکر نکرده بودم صالح یه نگاهی بهم کرد گفت بیا راضیت میکنم دستمو گرفت و همراه خودش میبردم توی اتاق دستشو محکم زدم گفتم خر خودتی اول پول، گفت بیا بریم توی اتاق دسته چکم اونجاست و راه افتاد جلو و و منم پشت سرش میرفتم رفت دسته چکشو آورد گفت چقدر بنویسم؟ گفتم واسه امشب 5 میلیون گفت فکر کردی من خرم مثله تو صد تاش ریخته توی خیابون با 500 تومن بلند شدم برم دستمو گرفت گفت باشه، پیرمرد عوضی چشمش بدجور منو گرفته بود و نمی خواست این فرصتو از دست بده یه چک 5 میلیونی نوشت و داد بهم منم گفتم الان میام گفت کجا؟ گفتم باید برم دستشویی، دستشویی مون توی حیاط بود رفتم توی حیاط چک رو توی کفشم جاساز کردم اومدم دیدم پیرمرد حرومزاده لخته و فقط یه شورت پاشه خوابوندم روی تخت و شروع کرد سینه هامو خوردن میکفت وای چه طعم خوبی داره گفتم آره ارواح عمت طعمش خوبه، گفت پاشو لخت شو گفتم من از این جنده بازیا خوشم نمیاد کارتو بکن می خوام برم گفت امشب مهمون مایی،شلوار و شورتم رو دراورد و شروع کرد خوردن کوسم اولش زیاد خوشم نمی اومد اما هر چی بیشتر میخورد بیشتر لذت میبردم گفتم آفرین کارتو خوب بلدی خوشم اومد خندید گفت مونده تا خوشت بیاد، قدش کوتاه بود روم خوابید و کیرشو خوب تف زد تا ته کرد توی کوسم گفتم یابو چته؟ یواش، چشماشو بسته بود و یهو شروع کرد تلمبه زدن میگفت جونم چه تنگه آره می ارزید 5 تومن فکر کردم. مثله مامانت گشاده اما این عالیه، هم توی کوسم تلمبه میزد هم سینه هامو می خورد و گاز میداد، اولین بار بود یه مرد اینجوری باهام سکس میکرد واقعا لذت میبردم، اون کامران عقده ای که جز تحقیر و وحشی بازی چیزی بلد نبود خیلی عقده ای بود، اما صالح یه جور پر احساسی باهام سکس میکرد واقعا یه حسی رو تجربه میکردم که برام اوج لذت بود آروم میگفتم صالح بکن کوسمو، سینه هامو بخور، جون گازشون بگیر صالح میگفت اینجوری نباید بگی باید بلند بگی گفتم نمی تونم بلند بگم که سرعت تلمبه هاشو بیشتر کرد و محکم توی کوسم تلمبه میزد ازم میپرسید دوست داری؟ دوست داری؟ کفتم آره خیلی حال میده صالح محکمتر بکن محکمتر، وای کیرت تا نافم میاد صالح چه حالی میده بکن بکن ، فکر میکردم پیرمردا زود آبشون میاد اما کمر ضالح بتنی بود، من ارضا شدم گفتم صالح بسه ، صالح کیرشو تا ته توی کوسم کرد و نگه داشت و شروع کرد خوردن سینه هام و یواش یواش داشت توی کوسم تلمبه میزد یهویی بلند شد و پاهامو داد بالا و کیرشو کرد توی کوسم و شروع کرد تند تند تلمبه زدن من جیغ میزدم صالح جر خوردم صالح خواهر جنده پارم کردی صالح میگفت میخوام آبمو توی این کوس تنگت بریزم واسه یادگاری داشته باشی گفتم جونم آبتو بریز، بریز توش کوسم اب میخواد انقدر تند تند و محکم تلمبه میزد نفسم بند اومده بود داشتم از شدت خوشی و لذت میمردم اما نمی تونستم حتی ناله کنم و صالح داشت کیر کلفتشو توی کوس کوچولو من میکرد و درمیاورد، صدای صالح مثله غرش شیر شده بود آه میگفت کل زمین می لرزید یه لحظه کیرشو تا ته کرد داخل کوسم و آبشو خالی کرد توی کوسم گفت 5 تومن حلالت دختر امشب یاد سکس شب عروسیم با زن سابقم افتادم تنگی امروز تو منو یاد تنگی اون انداخت، آروم از روم بلند شد، و رفت برام دستمال آورد و گفت خودتو پاک کن منم تشکر کردم و بوسم کرد ، اون شب دیگه نرفتم بیرون مامانم اومد و شب با هم شام خوردیم و کلی خندیدیم و خوابیدیم، صبح که بیدار شدم صالح با بوس بیدارم کرد ترسیدم گفت نترس مامانت توی آشپزخونه است گفت بیام صدات کنم گفتم باشه الان میام رفتم با هم صبحانه خوردیم مامانم گفت من باید برم خونه خالت نذری آش رشته دارن باید برم سبزی خیلی دارن برای پاک کردن، گفت تو میای گفتم اصلا حوصلشو ندارم، گفت باشه پس من میرم، مامانم تا رفت دلم می خواست صالح بیاد سراغم اما گفتم پر رو میشه… یه ساعت بعد صالح اومد سراغم توی اتاق کنارم دراز کشید و گفت میشه خواهش کنم امروز برام توی خونه با شورت و کرست بگردی؟ گفتم خرج داره واست گفت چقدر گفتم 2میلیون گفت باشه قبول گفتم پاشو برو توی هال الان میام اون دو میلیونم نمی خوام خودم دوست دارم با شورت و کرست توی خونه باشم، یه ست شورت و به قول صالح کرست زرد داشتم تنم کردم رفتم توی هال تا چشمش به من افتاد گفت خیلی قشنگی خندیدم داشتم آشپزخونه رو مرتب میکردم اومد دست زد به کونم و گفت بی نظیره و کونمو چندین بار بوسید گفتم کون دوست داری؟ گفت آره، گفتم اگر دوست داری باید سوراخ کونمو بلیسی گفت باشه شورتمو دراورد روی میز ناهار خوری روی شکم خوابوندم و پامو باز کرد و شروع کرد لیسیدن سوراخ کونم گفتم بسه همین جوری گفتم خواستم ببینم چقدر پایه ای، گفت الهام تو پایه باشی من برای هر کاری پایتم نمیدونم چی شد بهش گفتم تو هم هر چی بخوای منم پایتم، لپمو بوسید، بهش گفتم صالح من لب میخوام و بهش بوس لب دادم خیلی دوست داشت حاضر نبود ولم کنه
انقدر با شورت و سوتین تحریکش کردم، نشسته بودن روی مبل یهویی اومد شورتمو دراورد و شروع کرد خوردن کوسم بهش گفتم بخورش خیلی دوست دارم خوردنتو گفت جوووون چشمامو بسته بودم سر صالح رو به کوسم فشار میدادم گفتم دماغت میره تو کوسم حال میده دماغتو بکن توی کوسم، میگفت چشم چشم خوشم میومد از اینکه هر چی من میخواستم همون کار رو انجام میداد اما کامران عقده ای هر کاری اون دلش می خواست من باید میگفتم چشم، انقدر خورد تا ارضا شدم، بلند شد کلی ازم لب گرفت گفت برام میخوری؟ گفتم نه، خوشم نمیاد، یادم افتاد که کامران عقده ای می نشست روی سینه ام و کیرشو تا ته میداد توی حلقم تا مرز خفگی بعد درش میاورد و بهم میخندید، گفت خواهش میکنم الهام جان، گفتم خرج داره گفت از الان همه حسابام و دسته چک هام رو میدم دست خودت هر چقدر لازم داری بردار، گفتم چرا نمی فهمی ازش خاطره خوبی ندارم دلم نمی خواد، از من انکار از صالح اصرار، لخت شد روی زمین خوابید گفت خودت بیا هر جور که دوست داری بخورش،از این کارش خیلی خوشم اومد همه چیز رو در اختیار من میذاشت و مثله کامران عقده ای زوری مجبور به کاریم نمیکرد، دلم براش سوخت گفتم فقط سرشو میخورم اگه فکر کردی می تونی کیرتو تا ته توی دهنم کنی کور خوندی، پاهاشو از هم باز کرد نشستم وسط پاش و سر کیرشو گذاشتم توی دهنم بد نبود آروم آروم و با اکراه شروع کردم خوردن کیرش حسابی قرمز و شق شده بود چشمم به تخماش افتاد دوست داشتم به تخمای یه مرد دست بزنم ببینم چطوریه همین طور که سر کیرشو لیس میزدم با دستم تخماشو میمالیدم آه بلندی کشید انگار خوشش اومده بود، منم از دست زدن به تخماش خوشم اومده بود دوست داشتم بمالمشون گفتم تخماتو میمالم دوست داری؟ گفت آره خیلی خوبه کار خوبی کردی دوست داشتم گفتم منم از تخمات خوشم میاد دوست دارم بمالمش گفت هم بمالش هم بخورش خیلی خوب میخوری، گفتم واقعا؟ گفت تو عالی میخوری الهامم، روی کیرم توف کن با دستات کل کیرمو توفی کن میخوام بکنم توی کوست هر چه بیشتر توفی کنی بیشتر به خودت حال میده دیدم راست میگه، هر چی توف داشتم روی کیرش خالی کردم کیرش حسابی توفی شده بود گفت الهام بیا بشین روش، بلند شدم پاهامو گذاشتم دو طرفش و صالح کیرشو کرد توی کوسم و نشستم روش گفتم صالح تلمبه نزنیا یکم صبر کن، گفت نه الهامم نترس تا تو نخوای کاری رو نمی کنم یکم تکون خوردم تا کیرش قشنگ توی کوسم جا بشه، گفتم حالا تلمبه بزن صالح دستشو دور بدنم حلقه کرد و سفت بغلم کرد و شروع کرد توی کوسم تلمبه زدن خیلی حال میداد بهش گفتم صالح چه خوب میکنی از الان هر روز بهت کوس میدم هر روز باید کیرت تو کوسم باشه هر روز برات میخورم تو باید منو هر روز بکنی باید به کوسم حال بدی چه خوبه چه خوبه، کیرت چه حالی میده، کاش تو شوهر من بودی صالح دوست دارم صالح دیگه پول نمی خوام مفتی بهت کوس میدم صالح حشری تر شده بود و هیچ حرفی نمیزد فقط انقدر با سرعت توی کوسم تلمبه میزد نفسم بند اومده بود و دیگه نمی تونستم حرف بزنم صالح منو به سمت راستش پیچوند و من روی کمر خوابیدم و صالح پاهامو داد بالا و تلمبه توی کوسمو ادامه میداد از لذت نمی تونستم چشمامو باز کنم یا حرفی بزنم، صالح میگفت هر روز میکنمت انقدر میکنمت تا برام یه پسر بیاری من پسر میخوام باید برام یه پسر بیاری، فهمیدی؟ فهمیدی؟ با هر فهمیدی هم کیرشو محکم میکرد تا ته توی کوسمو در میاوورد چند بار اینکارو کرد و آبش اومد و ریخت توی کوسم یکم نگه داشت و بلند شد و شروع کرد چوچولمو لیس زدن و مک زدن تا منم ارضا شدم، گفت نمیدونی چه تصویر قشنگی ساختم، متوجه منظورش نشدم صالح رفت دستشویی وقتی بلند شدم دیدم آب صالح از توی کوسم اومده و داره از رونم میاد سمت زانوم، رفتم دستمال آوردم تا پاکش کنم دوست داشتم ببینم چه بویی میده یکمشو با دستم برداشتم و بو کردم هیچ بویی نمیداد یه زبون زدم ببینم چه مزه ایه، مزه خاصی هم نمیداد…
ادامه دارد…
نوشته: الهام سوگند