از خیال تا واقعیت من و الهام (3)
…قسمت قبل
ضمن تشکر از دوستانی که خاطره منو خوندن و تشکر ویژه از اونهایی که خاطره منو دنبال میکنند،یه تشکر هم از دوستانی که با ناسزاگویی درخواست ادامه دادن.
ابتدا باید بگم که به هیچکس نه توصیه میکنم که وارد فانتزی بی غیرتی بشه ونه نهی از وارد شدن به اینجور فانتزی و گرایشات،من و همسرم شخصا از این نوع رابطه لذت برده و می بریم اهمیتی هم نداره دیگران چه قضاوتی میکنند،از افرادی که به بی غیرتی و این نوع سکس و رابطه حساسیت و تعصب دارن اکیدا توصیه میکنم همینجا از ادامه مطالعه خودداری کنید و داستانهایی با موضوعات دیگر که با سلیقه و خواسته های روحی شما سازگار است رو مطالعه کنید.
بعد از جریانات پیش اومده و درخواست صریح الهام برای سکس با اون دو نفر در یک تردید و ابهام قرار گرفته بودم و هیچ توجیهی برای ادامه این رابطه و یا اتمام این عمل پیدا نمیکردم.الهام که مشخص بود بخاطر چندبارارضاشدن کلا بیحاله و رمقی تو بدنش نمونده بی صدا بود و من بلند شدم مقداری از غذاهایی که ظهر قبل از رفتن به استخر آورده بودم توی یخچال بود رو آماده کردم و برای الهام آوردم،الهام با خوشحالی بلند شد و همونطور لخت مشغول خوردن غذا شد.از داخل یخچال یک قوطی ردبول براش باز کردم و گفتم بخور که انرژی ازدست رفته برگرده،با خنده یه نفس سر کشیدم یک آروغ نسبتا باحال زد و به خوردن غذا ادامه داد.
در همین حال گفت بچه ها کجان؟گفتم چه عجب یاد بچه ها افتادی ؟انقدر که به فکر کیر هستی کلا اون دوطفلان مسلم رو فراموش کردی،با خنده گفت مسخره کن،چیکار کنم دست خودم نیست،نمیدونی چقدر حال میده،صبر کن جلوی خودت بیان و خودت میبینی چجوری حال میده.
در ادامه گفت میخوای تا من غذامو میخورم یه سری به بچه ها بزنی،بعد از پوشیدن شلوارکم به سمت اتاق بچه ها رفتم و دیدم دخترم خوابه و پسرم مشغول دیدن کارتونه.از خوراکیهای داخل اتاق یه بسته تنقلات بهش دادم و گفتم فعلا مشغول باش تا خواهرت بیدار بشه.
وقتی برگشتم توی اتاق دیدم الهام با گوشی و بصورت تصویری مشغول گفتگو هست و متوجه شدم با همون روسها داره صحبت میکنه.الهام راحت و بدون لباس و اونها هم همینطور وقتی در حین مکالمه متوجه حضور من در اتاق شدن ضمن تشکر بابت رابطه چند ساعت قبلشون با الهام مشغول تعریف و تمجید از اندام سکسی و رفتار فوق العاده سکسی الهام شدن.
صحبتها تماما به انگلیسی انجام میشد و اونها به هیچ وجه فارسی نمیدونستن،الهام بدون هیچ مقدمه ای گفت :محمد میخوای کیرشونو ببینی؟با یک سوال غیر منتظره روبرو شدم که نمیدونستم چه جوابی بدم و الهام هم منتظر پاسخ من نشد خطاب به اونها گفت همسرم مایله کیراتونو ببینه میشه به نوبت جلوی دوربین بیایید.وقتی یکیشون از فاصله تقریبا دو متری دوربین گوشی رو به سمت دیگری گرفت و الهام هم گوشیو به من نشون داد ضمن اینکه به فارسی از کیرش تعریف میکرد گفت این آقای کیرکلفت اسمش هم آنتون هست و در ادامه دوربین از فاصله نزدیک تر کیر آنتون رو نمایش میداد الهام به یکباره از روی صفحه گوشی تصویر کیرآنتون رو بوسید و زبونشو جوری ازدهان بیرون آورده بود که طرف با هیجان کیرشو تکون میداد به دوربین گوشی نزدیک می کرد،درادامه الهام ازشون خواست نفر بعدی رو ببینیم،نفر دوم از اولی هم از لحاظ جثه بزرگتر بود هم کیرش مانند هیولا بود اسمش هم یوری بود.الهام هم با صحبتهای سکسی هردوشونو حشری کرده بود به طوری که هر دو کیراشون تغییر کرده و نیمه راست شده بود و در پایان بهشون گفت میبینمتون و تماس رو قطع کرد.
الهام رو به من کردو گفت دیدی چقدر سکسی و حشری ان؟نظرت چیه؟گفتم نمیدونم چی بگم ولی ظاهراً تو تصمیمتو گرفتی و بنظرم دیگه جواب من تاثیری در خواسته تونداره،گفت اشتباه میکنی اگر تو اجازه ندی من دیگه حتی از این اتاق هم بیرون نمیام تا وقتی برگردیم خونه.صورت و سپس لبهاشو بوسیدمو گفتم میدونم عزیزم،به همین دلیل میخوام راحت باشی.اومد تو بغلم و بعد از کمی بازی با صورت موهای من و متقابلاً نوازشهای بدنش توسط من گفت پس بیا امشبو حسابی لذت ببریم و سپس از من جدا شد بطرف حمام رفت بعد از باز کردن آب درون وان ازم درخواست کرد که براش کسشو تیغ بندازم ،از خدا خواسته ژیلت و اسپری کف رو به دستش دادم و گفتم هر وقت آماده بودی صدام کن سپس برای سرزدن به بچه ها از اتاق خارج شدم.پسرم هنوز مشغول دیدن کارتون و دخترم خواب بود.دیگه وقت شام بود و به پسرم گفتم تا چند دقیقه دیگه میام دنبالشون بریم برای صرف شام و به اتاق خودمون برگشتم الهام توی وان چشمهاشو بسته بود وبا یک دست نوک سینه هاشو میمالید وبا دست دیگر با کسش بازی میکرد.انقدر غرق در افکار خودش بود که متوجه اومدن من نشد.وقتی بهش گفتم جون الی حسابی حشری شدی ها؟گفت خیلی زیاد ،نمیدونی چه حالی ام؟درادامه بلند شد و گفت بیا شروع کن و همونجور پاهاشو بازکرد ولبه وان نشست،با دیدن اون صحنه حس کردم تا بحال اینجور به خواستنی بودن الهام فکرنکرده ام و روی زمین زانوزدم و مشغول اسپری کردن کف روی اطراف کس الهام شدم.و وقتی داشتم تیغ میکشیدم متوجه ناله های خفیف الهام شدم وهمونجور با یکدستم در حالتی که به ظاهر پوست کسشومیکشیدم تا راحتتر تیغ حرکت کنه ،قسمت بالای کولیتوریس کسشو ماساژ میدادم.
وقتی زدن موهای کسش تموم شد برگشت و گفت میشه پشتمو هم تمیز کنی؟جووری کونشو بطرف صورتم قمبل کرده بود که حاضر بودم با سر برم تو کون قشنگش،بعد از بوسیدن سوراخ کونش و اطرافش با اینکه فقط چندتا تار موی نازک و طلایی دور سوراخ کونش بیشتر نبود ولی بعد از اسپری زدن کف و کشیدن تیغ حسابی مرمری و خوردنی تر شده بود.
الهام دوش آب روبازکرد و کس وکونشو شست و وقتی دید من مات و مبهوت اندامش شدم گفت میخوای بخوریشون؟
ومن که انگار تازه به الهام رسیدم با ولع و هیجان مشغول لیسیدن بوسیدن ومکیدن وبازی بازبان با چوچوله های کسش و سوراخ کونش و…شدم،وقتی لبه های چوچوله هاشو با دندان ولب میگرفتم اظهار لذت بیشتری میکردو میگفت آره آره همونجوری بخور و طولی نکشید که صورتمو لای پاهاش فشار داد ودرحقیقت پاهاش رو در اطراف صورتم قفل کرد و با صدا ارضا شد،چند لحظه هر دو بیحرکت موندیم و سپس الهام لبامو بوسید و ازم تشکر کرد.
به الهام گفتم زود باش باید برم برای شام،من میرم بچه هارو آماده کنم.بعد از برگشت به اطاق الهام مشغول سشوار کشیدن به موهاش بود و بچه ها بعد از خوش پیش با الهام به بالکن اتاق رفتن .و من هم بعد از یک دوش سریع باهاشون همراه شدم و به سالن غذاخوری رفتیم
نوشته: وحید
ادامه…