از دوست پسر شدم دوست دختر

سلام، من امیر هستم و داستان رو از جایی میگم که از دوران دانشجویی یک دوست دختر داشتم که واقعا خوب بود . چه اخلاقی و چه ظاهری و توی سکس هم دختر هاتی بود به حدی که من کم می آوردم .
رابطه ما ادامه داشت و کم کم به اختلافات عمیقی رسیده بودیم و اون دیگه تمایلی به ادامه دوستی نداشت و مستقیما میگفت که باید ازدواج کنیم
من هم که بدم نمی آمد ، اما شرایطش رو نداشتم
کلا دورانی پر از جنگ اعصاب بود ، توی همین موقع ها بود که من با یک همکارم حسابی دوست شده بودم و باهاش درد و دل میکردم و ….
خلاصه بعد از چند وقت فهمیدم که این همکار ما گی هست و کلی خواهش که بین خودمون باشه
راستش اولش یکم جا خوردم و ناخوداآگاه گارد گرفتم
اما شرایطی که داشتم نیاز به یک گوش داشتم که به حرفام گوش کنه
من ۳۳ سالم بود و محسن همکارم ۳۵ ، چند روزی گذشت تا تونستم از گاردی که برای محسن گرفته بودم دربیام.کم کم روم شد و ازش راجب گرایش و اینکه کسی توی زندگیش هست پرسیدم و اون هم یا خونسری برای توضیح داد که کلا یک فرد دو طرفه هست و الان هم رابطه ی نداره .
برام مهم نبود که با کسی هست یا نه ، مهم این بود که زمان بخرم برای نگهداشتن المیرا.
اما یک عصر دلگیر پاییزی المیرا من رو ترک کرد و تلخ ترین لحظات رو تجربه کردم. چیزی نمیتونست جلوی اشکهام رو بگیره . سیگار پشت سیگار
کلا دیگه دنیا برام تاریک بود . بعد از حدود یک ماه شرایط برام کمی بهتر شده بود و محسن هم دائم من رو تشویق میکرد که با یک دختری وارد رابطه بشم ، اما سخت و نشدنی بود برام ، تا اینکه یک روز توی سماجت هاش و انکار هاس من ، عصبی شد و گفت تو رو دیگه باید کرد . انگار که یک چراغی توی ذهنم روشن شده باشه ، حسی عجیت از یک شوخی .
دائم شب به این فکر میکردم که من اگه دختر بودم ، کار المیرا رو تکراز نمیکردم . نمیدونم چرا دلم میخواست محسن بهم پیام بده ، فردا سر کار که دیدمش ، احساس میکردم کیرم توی شورتم یک‌ حسی عجیت داره.
رفتار محسن خیلی بی تفاوت بود و فهمیدم که اون شوخی رو نباید حدی بگیرم
خلاصه که یک شب به محسن پیام دادم و ازش پرسیدم که گی ها هم وقتی رابطا تموم میشه ، حالشون بد میشه …… این بهانه ی شده برای توضیحاتش راجب گرایش و من هم میپرسیدم کدوم بهتره تاپ‌ یا بات و اون هم با کلی هیجان ار لذت و کیف ۱۰۰ درصدی بات بودن میگفت.
آخر هفته مثل اکثر آخر هفته ها یا خونه ما یا اون جمع میشدیم و بساط مشروب و سیگار فراهم بود. راستش قبلش کلی تو انجمن کیر تو کس گشتم و دیدم یا حرفهای محسین تقریبا یکی هست .شب با هم از هر دری صحیت کردیم تا اینکه با شوخی و خنده گفتم‌ من که از دختر خیری ندیدم یک پسر برای من اوکی کن باهاش دوستی کنم،گفت مگه من مردم ؟
گفتم تو دوسیم کارتی و خطرناک
گفت به خاطر شما حاضریم تک سیم بشیم ، گفتم هر کی نشه
سریع یک بوس از لبام کرد و گفت دستور بده
نمیتونستم مقاومت کنم و باهاش همکاری کردم،گفتم حالا کدوم سیم کارتت کار میکنه؟ گفت خوب من سنم بیشتر از تو هست و این کون گوشتی رو نمیشه بیخیال شد،تازه دادن همش لذت هست
محسن دکمه های پیراهنم رو باز کرد و شروع کرد به خوردن سینه هام و بعدش شلوارم رو کشید پایین جوری کیرم رو میخورد که اصلا به المیرا فکر نمیکردم و آبم رو توی دهنش خالی کرد
حس پشیمونی داشتم و خیلی سریع از خونش اومد بیرون
صبح دیدم‌ پیام داده و صبح بخیر میگه ، کیرم یهو بلند شد
من هم جوابش رو دادم و گفتم مرسی بابت دیشب
دلم میخواست زودتر تجربه میکردم دادن رو
رفتم حمام و کل بدن رو شیو کردم
به محسن پیام دادم چطوری ؟ دیدم در جواب نوشته بود که دلتنگت هستم ، میای بریم کافه ی چیزی
گفتم بریم،حس خوب و تازه ی بود
آمد دنبالم و احساس خاصی داشتم کارهایی که خودم انجام میدادم حالا یکی دیگه انجام میده،توی ماشین پاچه شلوارم رو دادم بالا و گفتم ببین … بدن شیو شده و جوراب شلواری مشکی که پوشیده بودم،اوفی کشید و گفت تو دیگه الان امیر نیستی شهلایی شدی.دستم رفت روی دستش که روی دنده بود ، احساس میکردم که دخترم و دارم برای دوست پسرم عشوه میام.بهم میگفت پرو پاچه رو تو کافه نبینم بندازی بیرونا.
واقعا حالم بد بود، گفتم‌ پس منو کی عروس میکنی.بهش فهموندم که آماده ام
قبل از اینکه بیام هم خوب خودم رو خالی کرده بودم
تا توی پارکینگ ماشین رو پارک کرد و سریع در رو باز کرد
همون جلوی در یک لبی از هم گرفتیم و نشستم روی زانو و شلوارشو دادم پايین
تا میشد بو کردم ، کیرش رو بوس کردم و شروع کردم به ساک زدن
گه گاهی هم تخم هاشو لیس میزدم،رفتیم توی اتاق و من لخت شدم
فقط یک شورت مشکی توری و جوراب شلوارس مشکی پام بود
محسن بهم حمله کرد و شروع کرد به خوردن سینه هام و مالوندن کل بدنم
وقتی. پاهامو لیس میزد ، انگار روی ابرها بودم
اما درد شروع شد وقتی خواست منو باز کنه
وقتی کیرش رو فشار داد ، التماسش کردم در بیار ، گوه خورم
اما اصلا توجهی نکرد و تا میشد منو گایید ، دردم کم شد و انواع پوزیشن ها منو کرد و دیگه دردم کم شده بود اما باز هم درد داشتم و به محسن مسگفتم درد دارم پس لذتش کجاست
میگفت دفعه اول لذت نداره
باید خوب بکنمت تا باز بشی
دیگه‌ پاهام روی شونه هاش بود و منو میکرد و یک حسی داشتم که برام خوشایند بود
شروع کرد به تند تند کردن و آبش رو ریخت توم و خوابید روم
به محض خوابیدن روم آبم آمد و گفت شهلا خانم دیگه دوست دختر خودمی
دیگه هر روز بعد از کار مثل دخترای خوب یا توی ماشین یا میرفتم خونه محسن .
کم کم یادم رفت زمانی دوست دختر داشتم و دائم در حال زدن موهای بدنم هستم و خرید لباس زیر زنونه و لباس زنونه …

نوشته: شهلا

دکمه بازگشت به بالا