از عشق تا ضربدری 12

پونه غرق هوس بود و اصلا خودشم نمی دونست که چه جوری داره ار گاسم میشه . فقط می دونست که خیلی خوشش میاد از این که داره به تصاویر و صحنه های سکس دیگران نگاه می کنه . برای لحظاتی لباشو گاز گرفت از این که چرا فانتزی مردای دیگه ای رو حس می کنه که دارن با اون ور میرن .. می خواست فکرشو فقط معطوف سکس با پیمان کنه .
و پیمان به پرستو و قولی که به اون داده بود می اندیشید .. آخخخخخ این یعنی چه .. پرویز که عشقمو قبلا مال خودش کرده . حالا زنمم بدم به دست اون ;! اصلا نمی تونه به نفع من باشه . ولی من به پرستو قول دادم . باید هر طوری شده پونه رو آماده اش کنم ..
 اون شب تا صبح پیمان نذاشت که پونه بخوابه و اصلا خود اون زن نمی خواست بخوابه .  اون که عادت به تماشای این گونه فیلمها نداشت عطش زیادی واسه دیدن اون از خود نشون می داد . مخصوصا این که پیمان مدام از ماجرا هایی که بین زن و شوهرای دیگه اتفاق می افتاد و از خیانتها شون می گفت . حتی گاه خالی بندیهایی هم کرده داستان می ساخت . صبح شده بود تازه دو تایی شون خوابیدن …
پونه وقتی بیدار شد  پیمانو ندید ولی هنوز لذت سکسو  اطراف واژنش احساس می کرد .. دوست داشت که شوهرش کنارش می بود و یک بار دیگه با هاش سکس می کرد .. احساس خماری می کرد . خیلی خسته شده بود . یه آبی به  صورتش زد و صبحانه ای خورد و برای خرید بعضی وسایل رفت بیرون . اما حس عجیبی داشت . حس می کرد تمام مردایی که دارن باهاش حرف می زنن یه نظر خاصی بهش دارن .  حتی در یکی دو مورد هم این فانتزی به سراغش اومد که اونا دارن با هاش سکس می کنن .  متوجه بود که حال و روز خوشی نداره ..
لعنت به تو پیمان که اصلا معلوم نیست این روزا چته . واقعا چه دیوونه هایی پیدا میشن . سکس ضربدری . .. تو بیا شوهر منو بگیر و من برم شوهر تو رو بگیرم . اینم شد کار ; اون وقت من چه طوری وقتی با شوهرم تنهام اونو متعلق به خودم بدونم ;! چه طوری این حس رو داشته باشم که شوهرم از بدن من نهایت لذت رو می بره ; و از اون زن بیشتر خوشش نمیاد ;! من چطور  راضی شم خودمو در اختیار مرد دیگه ای قرار بدم ;! اون وقت اگه بخوام با شوهرم باشم چه جوری مثل سابق ازش لذت ببرم ;! اون حس عاطفی چی ;! نه پیمان بگو داری شوخی می کنی و مخت تاب گرفته ..
 ولی با همه اینا وقتی به خونه بر گشت فوری فلش فیلم سکسی رو گذاشت توی کامپیوتر …. حس کرد که داره عادت می کنه به تماشای اون .. یه دوشی گرفت و آبی به دست و صورتش زد .. ولی همچنان احساس گر ما می کرد ..
لعنت بر من که اصلا مثل دخترای دیگه نبودم . اگه مثل اونا بودم اصلا در همچین روزی این جور یکه نمی خوردم .
به یاد پیامهایی افتاده بود که دوستاش  در گوشی موبایل واسه دوست پسراشون می فرستادند . چه پیامهای سکسی رد و بدل می کردند ! واقعا افتضاح بود .  حتی دوستاش جوابایی رو که از پسرا می گرفتن نشون پونه می دادند .
بی اختیار به یاد پسر همسایه روبروشون افتاده بود که واسش مهم نبود پونه متاهله . .. هر چند , پسره چند سالی رو ازش کوچیک تر بود ولی تازگی ها خیلی رفته بود توی نخش  .. ولی پونه چند بار با اخم و تخم کاری کرده بود که اون پسر چشم چرونی نکنه . در همین دقایق بود که پرستو در زد و با توجه به این که پیمان یه چیزایی رو به صورت کلی از حال و هوای زنش گفته بود پیداش شد تا زمینه ساز تحریک بعدی شه . پرستو به محض دیدن پونه متوجه حالتش شد .
 -حالت خوب نیست ;
پونه : چرا .. انگاری واسه کاری زیاده روی کردم .
 پرستو هم تا حدود زیادی حس حسادتش گل کرده بود . با این که پذیرفته بود سکس ضربدری کنند و حالا به خاطر قولی که به شوهرش پرویز داده اومده بود که مخ پونه رو به کار بگیره … اما حس می کرد از این که تصور سکس پیمان و پونه رو داشته باشه ناراحته . تا وقتی که پیمانو ندیده بود واسش مهم نبود ولی حالا حرصش می گرفت از این که زن دیگه ای رو می دید که عشقشو تصاحب کرده . هر چند پیمان بعد از اون از دواج کرده بود .. حس کرد که حالا خیلی دلش می خواد که شوهرش پرویز , پونه رو جلوی چشای شوهرش پیمان بکنه و اون لذت ببره .
پرستو : این قدر خودت رو واسه شوهرت هلاک نکن . خیلی بده که آدم با ازدواج بخواد مقید به اصولی بشه که مانع تفریح و لذت بردنش از زندگی میشه . اما میشه در کنار همسر به یک جمع بندی و تفاهم رسید .
 پونه دوزاریش افتاده بود که اون راجع به  چه موردی می خواد حرف بزنه ! … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا