از عشق تا ضربدری 14

پرستو : منظورت ار تباط با پسر همسایه هست یا سکس ضربدری ; من از کجا بدونم ; البته   از صحبتایی که پرویز با پیمان کرده این طور بر میاد که اونم اگه یه زوج مناسب گیر بیاره مایل به این کاره . ولی من همش از خودم می پرسم مردی که راضیه زنشو ببینه که جلوی چش  اون با یک مرد دیگه حال می کنه پس اگه اون زن بخواد برای خودش دوست پسر بگیره نباید زیاد ناراحت شه .
 پونه : نمی دونم چی میگی .. این پسره سیامک خیلی پررو بازی در میاره و خیلی هم به خودش می نازه . با مادرش   که خیلی بزرگتر از منه ولی با هاش صمیمی ام حرف می زدم می گفت که پسرش دوست دختر زیاد داره و اصلا هم نمی خواد زن بگیره … ولی در مورد چشم چرونی اون روم نشد چیزی بگم .
 -خب داشته باشه . اتفاقا این که بهتره . تو که نمی خوای عاشقش شی . حالا چند تا لبخند زدن به اون که مشکلی ایجاد نمی کنه .  با این کارت اون خجالتت می ریزه . زشتی عمل سکس ضربدری هم در تو از بین میره . نگران پیمان هم نباش . ردیف کردن اون با من .
 -وااااایییی من چه جوری ببینم که اون داره با یک زن دیگه سکس می کنه ..
 پرستو : اون زن دیگه من هستم دیگه . چه جوری می خوای ببینی ; ! با همین دو تا چشمات  .. همون جوری که من می بینم تو با شوهرم پرویز داری سکس می کنی . این دیگه  قضیه ریاضی نیست که ما اونو تا این حد کشش بدیم .
 پونه : خیلی داری روی مخ من راه میری  …
پرستو : این مخ کار گیری نیست . در واقع ضمیر نا خود آگاه تو به یک آگاهی و بیداری می رسه . راحت تر بگم این که تو خودت هم می خوای و اون آمادگی شو داری .
 پرستو یه نگاهی به چهره پریشان و در هم پونه انداخت  و گفت بهتره که آخرین حرفاشو هم بزنه و بره ..
 -ببین عزیزم تو خودت به خوبی جنبه خودت رو دیدی . این نیاز بالقوه در همه  هست که بخوان برن به سمت لذت های نفسانی خودشون . به نظر من گناه یه چیز اعتباریه که خودمون در آوردیم . در جامعه ای که آزادی و دموکراسی حرف اولو می زنه در این گونه موارد یک زن یا یک مرد حق داره که از امکانات خودش در جهت بهره وری جنسی و لذتهایی در این زمینه نهایت استفاده رو بکنه .
 پرستو : من جات باشم یه جورایی به این پسره چراغ سبز  نشون میدم . حالا اگه سختته نمی خوای تا آخرشو بری بذار اون تا یه حدی کارشو پیش ببره که تو بتونی خودت رو قانع کنی که وارد سکس ضربدری شی ..
 پونه : بسه دیگه . با این حرفات راستی راستی منو داری از جاده اصلی زندگی دور می کنی .. من نباید این جوری شم . نمی دونم چمه .
 پرستو در حالی که از پونه خدا حافظی می کرد به این فکر می کرد که گیر چه حریف سختی افتاده .. به این نون و ماستها دم به تله بده نیست .
 ولی در  اون سمت پونه به حرفای پرستو فکر کرد … بی اراده به سمت جا لباسی رفت .. یه شلوار استرجی رو که پیمان می گفت خیلی وسوسه انگیزه و رنگش هم آبی آسمانی بود  پاش کرد . بر جستگی های باسنش به خوبی در این شلوار مشخص بود . یه بلوز کوتاه به رنگ جیگری تر کیب زیبایی به هیکلش بخشیده بود . از واحدش اومد بیرون . یه حسی بهش می گفت که سیامک خونه تنهاست . می دونست که شرایط خونه اونا به چه صورته . اما از بس این پسره رو خیط کرده بود دیگه نمی دونست باید چه کاری کنه که اون د وباره امید وار شه … برای چند لحظه فکر کرد به این که برای چی می خواد این پسرو وسوسه کنه . به این دلیل که بخواد پذیرش سکس ضربدری رو برای خودش ساده تر کنه ; یا این که همین حالاشم از این مدل سکس خوش میاد . ولی با این حال تر جیح داد پیش از این که بپذیره اول در زاویه ای دیگه یه تمرینی هم داشته باشه .براش سخت بود . اما یه حسی به اون می گفت که پیمان با اونا یه حرفایی زده . وگرنه خلاف میل اون این قدر راحت پیشش فیلم سکسی نمی ذاشت . همون جوری که اون حالا خیلی راحت  دوست داره که سیامک از خونه شون بیاد بیرون و با چشای خودش اونو شکارش کنه …
 یه حسی بهش می گفت که در این لحظات اون پسر توی خونه تنهاست . می خواست کاری کنه که اون بدونه که پونه هم همین جاست ….
لحظاتی مکث کرد تا کمی بر اعصابش مسلط شه  . چند بارپرستویی رو که رفته بود  صداش کرد و یه جملاتی رو تکرار کرد که مثلا داره با پرستو خدا حافظی می کنه  .. اخلاق پسر چشم چرونو  می دونست .. حس کرد که در خونه شون داره باز میشه . خودشو عقب کشید .. یه لحظه خم شد تا پشت به اوقرار بگیره و سیامک بتونه بر جستگی باسنشو ببینه . … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا