امیدم (۳)

…قسمت قبل

راستش رو بخوام بگم. دوزاریم دیگه افتاده بود که این علاقه‌ی من به امید، یه حس یه طرفه نیست و یه جورایی، یه حس متقابله. ولی بازم سورپرایز شدم. سورپرایز و خوشحال و گیج. یه عالمه سوال تو سرم بود.
منظورش چیه؟
به چه عنوان دوسم داره؟
سرکارم گذاشته؟
به عنوان داداشی دوسم داره؟
نکنه لاشی و فاک‌بویه؟
خلاصه که تا شب جوابش رو ندادم. نه که نخوام جواب بدم و خودمو بگیرم. نمی‌دونستم چی بگم. می‌ترسیدم. می‌ترسیدم که بهش بگم منم دوست دارم. خیلی وقته که دوست دارم. از روز اولی که دیدمت دوست دارم.
ولی هیچی نگفتم و تا شب هم آنلاین نشدم و حتی نوتیف‌های گوشیم رو هم چک نکردم.
نصفه شب بود که رفتم سراغ گوشیم.
-سامی
+جان؟

چند ثانیه‌ی بعد پیامم رو دید.

-ناراحت شدی؟
+نمی‌دونم. فکر نکنم.
-پس چرا هیچی نگفتی؟
+شوکه شدم.
+مطمئنی دوسم داری؟
-آره. مطمئنم. خیلی مطمئنم.
+تو منو می‌شناسی. من خیلی اذیت می‌شم اگر حست هر چیز
دیگه‌ای جز دوست‌ داشتن باشه.
-می‌دونم

حدودا دو دقیقه هیچی ننوشتم.

+به چه عنوان دوسم داری؟
-به هر عنوانی که بخوای. هرطوری که بخوای.
+منظور تو چی بود؟ تو به چه عنوانی می‌خوای؟
-معلوم نیست؟
+فقط بگو
-به عنوان یار. پارتنر. دوست‌پسر. عشق. هرچی اسمشو بزاری.

بعد از چند ثانیه

-حتی به عنوان دوست. داداش بزرگتر. پسر همسایه. آشنا.
هرطوری که بخوای
+راستش. فکر کنم این حس متقابله.
-مسخرم می‌کنی؟
+نه. جدی می‌گم. دلیل سورپرایز شدنم هم همین بود.
-یعنی اگر ازت بخوام که مال من باشی…؟
+فکر کنم آره. ولی باید بیشتر صحبت کنیم.
-آره خب

بعد از چند ثانیه

+می‌تونم فردا ببینمت؟
-راستش نمی‌دونم. فردا تمرین داریم.
+چه ساعتی؟
-تا ۶ و ۷ هنرستانم.
+می‌شه بیام دنبالت؟ تا خونه حرف بزنیم.
-باشه حتما عالیه.
+می‌بینمت عزیزم.
-می‌بینمت.

راستش تقریبا تا صبح نخوابیدم. فقط به آینده فکر می‌کردم. احتمالا امید بهترین اتفاقیه که تو زندگی من افتاده. نمی‌خواستم با تردیدها و ترس‌های بیجا از دست بدمش. می‌دونستم مسیر سخته. می‌دونستم تو این کشور حتی سخت‌تره. خیلی سخت‌تر. می‌دونستم به پدر و مادرم گفتن سخته. ولی چه می‌شه کرد.
تو همین فکرا بودم و چشمام دیگه داشت سنگین می‌شد که با آلارم موبایل خوابم پرید و بلند شدم و رفتم.

ساعت ۶:۴۵ غروب بود حدودا که سوار ماشین امید شدم.
-سلام عزیزم.
+سلام.
-خسته نباشی
+مرسی. تو هم خسته نباشی. از سرکار میای؟
-آره معلومه؟
+آره. کت و شلوار تنته.
-پس تو هم یه دقتایی به من می‌کنی.
+قطعا همینطوره.
-خب راه بیفتیم؟
+آره. ولی نریم خونه.
-کجا بریم؟
+هیچ‌جا. بچرخیم تو خیابونا.
-به چشم.

خیلی صحبت کردیم. خیلی با آرامش بهم اطمینان داد که دوستم داره. منم براش صادقانه حسم رو توضیح دادم. خودم رو نمی‌دونم. ولی نگاه امید فرق کرده بود. توش عشق می‌دیدم. مهر می‌دیدم. خوشحالی می‌دیدم.
ساعت ۹ و نیم اومدیم خونه. برای پدر و مادرم عادی بود. گاهی از اینم دورتر میومدیم. تمرینای ارکستر گاهی خیلی طول می‌کشید. توی پارکینگ نگاهش کردم. اونم نگاهم می‌کرد و آروم دستامو گرفته بود. یه لحظه. انگار یه لحظه فقط قبل از اینکه بیاد سمتم فهمیدم و چشمامو بستم و گرمای لباشو روی لبام حس کردم. وای که چقدر عالی بود. چشمامونو باز کردیم و امید با لبخندی که بهش زدم، انگار مجوزش رو مهر شده تحویل گرفت. افتاد به جون لبام. از لبای هم سیر نمی‌شدیم. بوی عطر مردونه‌اش که یکم با بوی عرقش قاطی شده بود دیوونم می‌کرد. نفسم از شدت بوسه بند اومده بود و داشتم از حال می‌رفتم. همه چی رویایی بود. آخر با صدای آسانسور به خودمون اومدیم و همسایمون از آسانسور پیاده شد و مستقیم رفت سمت انباری خودشون و کلا ما رو ندید. به هم نگاه کردیم و از شانس خوبی که آوردیم، خندمون گرفت.
رابطه‌ی ما هر روز عمیق و عمیق تر می‌شد. هرباری که با هم بودیم بیشتر عاشق هم می‌شدیم. حتی چندباری که پدر و مادر یا پدر و مادر امید نبودن، با هم تنها شده بودیم. ولی هیچ چیز بیشتر از بوسه‌های طولانی نرفته بود. تا اینکه یه بار که پدر و مادرم برای ۲ روز رفته بودن مسافرت، تصمیم گرفتم این مرز رو بشکنم. می‌دونستم امید هم شرکت نمی‌ره. پس صبح خیلی زود بیدار شدم. رفتم یه بسته ژیلت گرفتم.رفتم حموم. بدنم موی نداشت. هنوزم خیلی کم مو داره. ولی همون یه مقدار خیلی کم رو هم کااااملا زدم. یکم دودل بودم ولی بعدش خودمو جمع و جور کردم و برای اولین بار تو عمرم، توی مقعدم رو هم تمیز تمیز کردم. بلوز و شلوارک صورتی رنگ خوشگلی که امید برام خریده بود رو با نوترینو خوشگل‌ترین شرتی که داشتم پوشیدم. یه جفت جوراب سفید کاملا نو که همرنگ شورتم بود رو هم پام کردم. یه صبحانه‌ی خیلی خیلی سبک خوردم. یه ناهار خوشمزه روی گاز گذاشتم تا بپزه (نمی‌دونم گفتم یا نه ولی من آشپزیم خیلی خوبه. اون موقع هم تقریبا خوب بود.) و زنگ زدم به امید. راستش اولش که فهمیدم صبح خیلی زود زنگ زدم و بیدارش کردم یکمی ناراحت شدم. ولی با شنیدن صدای خش‌دار و مردونه‌اش، هرچی پشیمونی تو تنم بود از ذهنم رخت بربست.
+سلام عزیزم
-سلام. چی شده؟ خوبی؟
+آره خوبممممم. تو خوبی؟
-خوبه خوبی؟ کله‌ی صبح زنگ زدی نگران شدم.
+نهه همه‌چی خوبه. می‌گم مامانم اینا نیستن. میای پیشم؟
-آره میام. کِی بیام؟ می‌خوای ناهار بگیرم بیام؟
+نههه ناهار درست کردم. تو فقط هرچی سریع‌تر بیا.
-چشمممم عشقم

تقریبا ۴۵ دقیقه‌ی بعد دم در بود. مثل همیشه شیک و مرتب. دستش رو کشیدم تو و در رو بستم رفتم روی پنجه‌هام و لباشو خوردم. یکمی جا خورد ولی ادامه داد. با تمام توان می‌بوسیدمش و اونم در جواب. محکمتر منو می‌بوسید. آروم آروم بردمش سمت اتاقم.
افتادیم روی تخت من. فکر کنم دیگه هدفم رو فهمیده بود. افتادیم رو تخت. من رو انداخت زیرش و خیمه زد روم. یه دستم دور سرش بود با یه دستم بدنش رو لمس می‌کردم. بوسه رو متوقف کرد و نگاهم کرد.
آروم زمزمه کرد
-می‌دونی داری چیکار می‌کنی؟
+آره
-مطمئنی
+از این مطمئن‌تر نبودم.
تو می‌خوایش؟
-معلومه که می‌خوام. ولی می‌خواستم اول مطمئن بشم که تو
هم می‌خوای
+معلومه که می‌خوام. تنم تمنّای تنت رو داره.
مهلت نداد چیز دیگه‌ای بگم. دوباره به لبام حمله‌ور شد. در حالی که لباشو می‌بوسیدم دستامو رسوندم به دکمه‌های پیراهنش و دونه‌دونه بازشون کردم. خودش پیراهنش رو درآورد و بعد تیشرت من رو از تنم بیرون کشید. تو چشماش نگاه کردم و دستم رو بردم سمت دکمه‌ی شلوارش. با یه پلک زدن طولانی اجازشو بهم داد. آروم دکمه‌ی شلوارش رو باز کردم و زیپ رو پایین کشیدم. امید شلوارش رو درآورد و بعد دستش رو به شلوار من کشید و با سرعت از تنم درآورد و پرت کرد گوشه‌ی اتاق.
دوباره بوسه شروع شد. ولی اینبار جلوتر رفت. از لبام شروع کرد. بعد گوشام. بعد گردنم. بعد رفت سراغ سینه‌هام. سینه‌هام حساس شده بودن و ناخوداگاه ناله‌ی ریزی از دهنم خارج شد. این امید رو مشتاق‌تر کرد. سینه‌هام رو می‌خورد و فشار می‌‌داد. بعد آروم رفت سراغ شکمم و کیرم. کیرم هیچ وقت بزرگ‌ نشد. الان حدود ۱۲ سانته. اون موقع شاید ۱۰ سانت بود. یکمی از روی شرت کیرم رو مالید و تو چشمام نگاه کرد و با یه حرکت درش اوورد. دلم نمی‌خواست بیشتر ادامه بده. صورتشو گرفتم و اوردمش بالا و دوباره لباشو خوردم. عین همونکارارو باهاش تکرار کردم. لباش، گردنش، گوش‌هاش، سینه‌هاش‌‌. اون سینه‌های عضلانی و مودار منو دیوونه کرده بود. همه چیز راجع بهش برام پرفکت بود. رفتم سراغ شکمش. شکمش رو میلیسیدم و آروم میرفتم پایین و پایین‌تر. تا اینکه زل زدم توی چشماش و کیرش رو از روی شرت محکم لیسیدم. نمی‌دونم این جرات از کجا اومد. امید شوکه شد. از شوکه شدنش خوشم اومد. دوباره تکرارش کردم. کیرش کاملا سفت شده بود. اینقدر لیسیدم تا شرتش از آب‌دهن من و پیش‌آب خودش کاملا خیس شده بود. بعد کش شورتش رو با دندونام گرفتم و با کمک خودش آروم آوردمش پایین و کیرش عین فنر پرید بیرون. خیلی کیرش خوب بود. عین تمام چیزای دیگه‌اش. صاف. نسبتا کلفت. با رگ‌های کاملا به اندازه. خوشرنگ، نسبتا بلند (حدود ۱۷ سانت) و با موهایی که کاملا کوتاه شده بود. شیو نکرده بود. کوتاهشون کرده بود. دقیقا همون جوری که من خوشم میومد. بدون اینکه حتی بدونه.
با اینکه اولین بارم بود ولی هرچی که از فیلم‌ها دیده بودم رو تصمیم گرفتم استفاده کنم.
امید تکیه داده بود به تاج تخت و منو نگاه می‌کرد. درحالی که تو چشمام نگاه می‌کردم، یه لیس محکم به تمام کیرش کشیدم. و سرش رو کردم تو دهنم. با تمام قدرت سعی می‌کردم بخورمش و تا ته حلقم ببرمش. امید داشت کیف می‌کرد. هربار کمتر عق میزدم و کم کم تونستم تا تهش بخورمش. خیلی خوشحال بودم. داشتم کیر عشقمو می‌خوردم. رضایت رو توی چشماش می‌دیدم. یهو صورتم رو گرفت و آوورد بالا و دوباره لبامو بوسید. بعد از پشت سرم گرفت دوباره سرمو برد رو کیرش و خودش با دستای خودش، عمق و سرعت رو تنظیم کرد. هر بار عمیق‌تر و بیشتر نگه می‌داشت و منم تمااااام سعیمو می‌کردم تا بهترین خودمو ارائه بدم. چندبار سرمو تا ته رو کیرش فشار داد و نگه داشت. با اینکه سخت بود ولی داشتم دیوونه می‌شدم. خیلی برام لذت بخش بود که می‌تونم به امید لذت بدم. بار آخر که سرم رو ول کرد، صورتم رو آوورد بالا و لبامو درحالی که یکم چشمام قرمز شده بود و دور دهنم بخاطر تف موقع ساک زدن خیس شده بود، خورد. آروم در گوشش گفتم، این تن من مال توئه‌ها. نمی‌خوای بیشتر پیش بری؟ گفت چی مثلا؟ گفتم مثلا به جای حلقم، یکم جاهای دیگه رو باز کنی و اون کیر خوشگلتو توش فرو کنی. خندش گرفت. گفت به اونم میرسیم. فعلا ببینم چه می‌کنی. دوباره شروع ‌کردم به خوردن. حدودا ۲۰ دقیقه بود که داشتم براش می‌خوردم که حس کردم یکم خشن‌تر شده حرکت سریع‌تر شده. نگاهش کردم. گفت آبم داره میاد. چیکار کنم؟ گفتم هرکاری دوست داری عشقم. و شروع کردم به خوردن. یهو کیرشو فرستاد ته حلقم و نگه‌داشت. حس کردم مزه‌ی دهنم شور شد. حدس زدم آبش اومده. اولش نخواستم قورت بدم. ولی مقدارش خیلی زیاد بود. یه بار قورت دادم. ولی دوباره دهنم پر شد. یه میک محکم به کیرش زدم و درحالی که دهنم پر از آبش بود، یکم دیگه براش خوردم. بعد درحالی که نگاهش می‌کرد همه‌ی آبش رو دوباره قورت دادم. امید جون کشداری گفت و دوباره شروع کرد به بوسیدن لبهام. انگار سیر نمی‌شد. منم سیر نمی‌شدم. بعد رفت سراغ من. کیرم رو گرفت تو دستش و خواست بخوره که گفتم نه. گفت چرا؟ گفتم دوست ندارم تو اون حالت ببینمت. گفت چیکار کنم؟ گفتم یکم برام بمالش و اون یکی دستت رو بده بهم. انجام داد. شروع کردم دوتا از انگشتاتشو میک زدم و لیس می‌زدم و اونم کیرمو می‌مالید. من آبم سخت میاد. پس وقت زیاد داشت. انگشتاش رو از دهنم درآووردم و آروم بردمشون سمت سوراخم. امید فهمید. یکی از انگشتاشو آروم کرد تو سوراخم.حس خوبی داشت. خیلی خوب. یکم که عادت کردم شروع کرد به حرکت دادنش تو سوراخم. آروم آروم دومی رو هم کرد. عالی بود. یکم که تکونش داد آبم اومد و ریخت روی بدنم. داشتم از حال میرفتم. حس خوبی بود. امید هم خودشو انداخت روم و باز لبامو خورد. چشم‌هامونو بستیم و با استشمام بوی بدنش و حس گرمای تنش و صدای نفساش خوابم برد.

نوشته: سامی

دکمه بازگشت به بالا