امیر و لیلا راننده اسنپ
سلام بر دوستان
اسم من امیر 30 سالمه قدم 188 سایز کیرم بیست سانته البته کلفت و همیشه هم باهاش مشکل داشتم برای سکس چون هر کسی بهم نمیداد و اگر میداد خیلی اذیت میشد خودمم درست حال نمیکردم.
دوستان کل داستان واقعی لازم نیست دروغ بگم هر کسی باور کرد یا باور نکرد با خودشه.
یک روز میخواستم برم لباس بگیرم اون موقع ماشین نداشتم اسنپ گرفتم برای اولین بار یک خانوم درخواستم قبول کرد اسمش میزارم لیلا منم لباس شیک و مرتب و ادکلن زده رفتم پایین ماشینش تیبا 2 بود رفتم عقب نشستم یک خانوم لاغر اندام با تقریباً سن 35 سال و خوش چهره بود سلام کردم اونم خوب تحویل گرفت و سلام کرد تو مسیر داشتیم می رفتیم خیلی هوس آبجو کردم بهش گفتم خانوم ببخشید میشه توقف تو مسیر داشته باشید اگه عجله ندارید ؟
گفت توقف تو مسیر نزدید گفتم مشکلی نیست هرچی هزینه باشه میدم خدمتتون نبش کوچه ساقی نگهش داشتم از ماشین پیاده شدم زنگ زدم به ساقی خودمو معرفی کردم شناخت گفتم یک توبورگ میخوام گفت ۲۰۰ هزار تومان گفتم اگر تگری داشته باشی تو یخچال من حاضرم ۲۵۰ بدم گفت بیا در خونه رفتم درب خونش یک آبجو تگری آورد براش کارت کشیدم ازش تشکر کردم رفتم سمت ماشین در آبجو رو باز کردم شروع کردم به خوردن سوار ماشین شدم گفت بریم گفتم حرکت کنیم تقریباً هوا بارونی بود خیلی فاز میداد حساب کردم کرایم با معطلی میشه ۶۰ هزار تومان منم عاشق پول نقد بودم همیشه تو کیفم پول نقد داشتم یک تراول صد تومنی بهش دادم خواست باقی بده گفتم نمیخوام برای خودت مثلاً مثل آدم های لارج خودمو نشون دادم تو مسیر باهاش شروع کردم به صحبت کردن که شما چرا اسنپ کار میکنی و مگه کسی رو نداری و غیره گفت سه سال پیش شوهرم فوت کرد منم دخترم تنها بودیم مادر و برادرم و زن برادرم با همدیگه زندگی میکنند آنقدر درآمد ندارند که بخوان کمک من کنند برای همین اسنپ کار میکنم نزدیک محل مورد نظر شدم که پیاده بشم گفت من تا یکی دو ساعت دیگه اینجا هستم اگه خواستی برگردی بهم زنگ بزن گفتم چشم شمارشو بهم داد منم همون لحظه تک زدم بهش و ازش خداحافظی کردم و رفتم سمت لباس فروشی ها یک نیم ساعت گذشت گوشیم زنگ خورد دیدم خودشه تعجب کردم گوشی جواب دادم گفتم بله لیلا خانوم گفت ببخشید امیر جان اشتباهی زنگ زدم خواستم به کسی دیگه ای زنگ بزنم به شما زنگ زدم آخه شمارتو هنوز سیو نکردم گفتم باشه خرید کفش و لباس من تقریبا یک ساعتی طول کشید گفتم بزار به خودش زنگ بزنم ببینم میاد ، بهش زنگ زدم گفت من ده دقیقه دیگه همونجا که پیادت کردم میام آنجا خلاصه رفتم آنجا ایستادم دیدم برام بوق زد منم مثل قبل رفتم عقب نشستم و کرد کردیم گفت خرید کردی ؟ گفتم بله کفش و لباس گفت چرا نمیای جلو بشینی ؟
گفتم نمیخوام اذیت باشی میخوام راحت رانندگی کنی سریع زد کنار گفت تو برعکس مردهای دیگه هستی تا حالا هر مرد تنها رو سوار کردم آمد جلو نشسته بیا جلو بشین پیشم منم رفتم جلو نشستم پیشش ازم پرسید کارت چیه و کجا کار میکنم مجردم یا متاهل گفتم مجردم تو یک شرکت هواپیمایی کار میکنم گفت چرا ازدواج نکردی گفتم شرایطش نداشتم کلی با هم خوش و بش کردیم تا رسیدیم در خونه دست کردم بهش کرایه بدم گفت ناراحت میشم برای رفتن هم زیاد دادی بهش گفتم کارت اینه اگه قرار باشه از کسی کرایه نگیری چطوری خرج خودتو دخترتو دربیاری تازه نه تنها باید بهت کرایه بدم بلکه باید بیشتر هم بهت بدم تا کمکت کنم لبخند زد تشکر کرد بازم صد تومن دیگه بهش دادم گفت هر جا خواستی بری از قبل به خودم زنگ بزن میام دنبالت گفتم چشم خدا حافظی کردیم و منم رفتم خونه تو فکرش بودم اون موقع تقریباً یک ماهی بود از دوست دخترم جدا شده بودم تقریباً ساعت ۱۱ شب بود پیام داد سلام خوبی امیر جان من لیلا هستم اون شب تقریباً تا ساعت یک شب با همدیگه چت میکردیم و بگو و بخند چند بار خونمون خالی شد لیلا آمد پیشم منم مثل این آدم های حول به فکر کردنش نبودم خیلی بهش احترام میزاشتم اونم خونشون خودشو دخترش زندگی میکرد ولی نزدیک خونه مادرش بود نمیتونست منو دعوت کنه بیشتر شب ها میرفتیم بیرون شام یا کافه گاهی هم تو ماشین آبجو میگرفتم دوتایی میخوردیم.
یک شب مادرم گفت سه روز دیگه میخوایم بریم شمال تو هم میتونی مرخصی بگیری و بیایی ؟
یک لحظه تو ذهنم جرقه خونه خالی زد گفتم نه همکارم نیستش باید من تو شرکت باشم این دو سه روز هم گذشت من و لیلا خانوم شب ها بیرون و دور خوردن شب قبل از رفتن خانوادم یک ساعت زیبا دیدم براش خریدمش بهش هدیه دادم خیلی خوشحال شد و گفت حتما یادگار نگهش میدارم.
فردا صبح که بلند شدم برم شرکت خانواده داشتن آماده میشدن برن سفر از همشون خداحافظی کردم طبق معمول مادرم گفت تو یخچال اندازه چند روز برات غذا گذاشتم منم ازش تشکر کردم.
رفتم شرکت طبق معمول صبح بخیر دادم به لیلا اونم جواب داد بهش گفتم شب بیا خونمون دوتایی راحت باشیم گفت باشه عشقم البته میدونست که خانوادم رفتن مسافرت بعد ظهر رفتم کلی چیبس و پفک و لواشک آب میوه و هایپ خریدم با یک شیشه ویسکی دم غروب شد زنگ زد گفت دارم میام گفتم بیا خوش آمدی ، قبلاً بهتون گفته بودم چند باری آمد خونمون ولی میدونستم این دفعه باید بهم بده چند دقیقه بعد زنگ زد گفت من در خونه هستم ریموت زدم درب باز شد آمد داخل حیاط از ماشین پیاده شد یک مانتو طوسی جلو باز با زیر سارافونی سفید بلند تا زیر زانو و کفش پاشنه بلند ولی شلوار پاش نبود یک آرایش شیک آمد داخل با همدیگه دست دادیم همدیگه رو بقل کردیم نشستیم شروع کردم به پذیرایی و میوه و ویسکی بلند شد مانتو درآورد با شالش دیدم با یک شلوارک کوتاه تنگ که خط کسش افتاده بود و یک تاپ بندی صورتی که سینه هاش توش میدرخشید بازوهای مثل بلور کیرم داشت بلند میشد پیک میریختیم و میگفتیم و میخدیدیم بعد از چندتا پیک گفت من نمیخوام چون میخوام پشت فرمون ماشین بشینم برگردم خونه دیگه نمیخوام بهش گفتم بریم دراز بکشیم ؟
گفت بریم بردمش تو اتاق خواب خودم گفت تخت یک نفره ؟ گفتم اگه دوتا یکی بشیم جا میشیم خندید گفت بریم رفتیم رو تخت دراز کشیدیم همدیگه رو بقل کردیم و رفتیم تو صورت و لب همدیگه و لب گرفتن دست گذاشتم رو سینه هاش زیاد بزرگ نبودن ولی مثل ژله نرم بودم دستم رفت زیر لباسش از زیر سینه هاش گرفتم وای خدا چقدر لطیف و نرم بودن آروم لباسشو کشیدم بالا که سینه هاش بخورم گفت خجالت میکشم اگه میشه بریم زیر پتو پتو کشیدم رو دوتامون تاپ و سوتین دادم بالا و هرچند زیاد از زیر پتو پیدا نبودن ولی سفیدی و نرمی این سینه ها دیونم کرد و منم میخوردم لباس درآوردم سینه هاش افتادن بیرون حالت دست به سینه شد دستاش باز کردم و دیدمشون وااااااااای چه بدنی داشت چه سینه های سایز سینه هاش ۷۰ بودن و منم مثل دیونه ها باهاشون بازی میکردم دستم بردم زیر شلوار و شورتش کسش خیس خیس بود خواستم دربیارم گفت نه خودم درمیارم پتو کشید رو خودش تا داشت درمیورد منم لخت شدم با شرت رفتم زیر پتو دست گذاشتم هیچی پاش نبود کسش چرب و لیز بود دستش گرفتم گفتم کیرمو بگیر شرتم زد کنار کیرمو گرفت گفت وای اینو میخوای بکنی تو کسم ؟ گفتم بله عشقم مال خودته گفت امیر کیرت خیلی بزرگه من نمیتونم اینو تحمل کنم گفتم پنج سال پیش یک دختر به دنیا آوردی پنجاه برابر کیرم گفت پنج سال پیش بله الان چند ساله شوهرم فوت کرده با کسی برنامه نداشتم نمیتونم گفتم نترس آروم آروم جا باز میکنه شرتم درآوردم برای اینکه بیشتر حشریش کنم و پشیمون نشه رفتم پایین پاهاش باز کردم شروع کردم به زبون زدن و خوردن با دستش سرمو گرفته بود و اح و ناله میکرد و قربون صدقم میرفت منم انگشت اشاره رو کردم تو سوراخ کسش و یک اه بلند کشید و منم ادامه میدادم گفت بسه بسه بیا بزار تو کسم بلند شدم با دستم کیرمو حسابی مالیدم به کسش آروم سر کیرم رفت تو یکم پاهاش جمع کرد دو دستام گذاشتم پهلوش و آروم فشار میدادم داخلش خودشو بیشتر جمع میکرد تونستم بیشتر کیرمو بزار داخل و خیلی ریلکس عقب و جلو میکردم و اونم چشماش خمار شدن و همش میگفت اوووووووف بکن همینجوری که داشتم ادامه میدادم تا آخر جاش کردم تو کسش و تمام لذت سکس یک طرف تنگی و لیزی کسش یک طرف حرکت سینه هاش یک طرف دیگه و وقتی تلمبه میزدم سینه هاش مثل ژله تکون میخوردن و حرکت میکردن و همش میگفت بکن بکن و منم میزدم هنوز پنج دقیقه نشد یکدفعه صدای اه بلندی کشید کمرش از زمین بلند کرد و متوجه شدم ارضا شد و نگاهم کرد و خندید منم رفتم تو بغلش خوابیدم و میزدم بهش گفتم پشتت کن دولا شو گفت نه دوست دارم نگات کنم و منو بکنی منم ادامه دادم گفتم آبم داره میاد گفت بریز بیرون منم کیرمو کشیدم بیرون ریختم رو شکمش و نافش و افتادم کنارش بهش گفتم دیدی تونستی بخوریش خندید گفت از بسکه حشری شدم حالیم نبود کیرت چقدره خودشو تمیز کرد چند دقیقه ای پیش همدیگه لخت دراز کشیدیم گفت بازم میخوای ؟
گفتم تو چی گفت من برای امشب کافیه ولی اگر تو میخوای من بهت میدم گفتم نه چند روز خانواده نیستن میتونم باشیم گفت من برم دخترم پیش مادرمه رسیدم بهت پیام میدم و رفتم خونه بهت زنگ میزنم گفتم اوکی و لباس پوشید و رفت نیم ساعت بعد زنگ زد کلی با همدیگه حرف میزدیم این چند شب که خانوادم نبودن منو لیلا حسابی سکس کردیم حالا قرار شد لیلا دیگه کار نکنه اسنپ من خرجشو بدم ما دوتامون به مدت شیش ماه صیغه موقت کردیم.
ممنونم که خوندید.
نوشته: امیر