انتقام میسترس 33

حس کردم که یه چیزی داره ازم می ریزه . یه چیز گرم و داغی که هروقت از بدنم می ریزه به من آرامش میده . -ادامش بده .. زود تر خواهش می کنم .. خیلی تشنه ام عشق من .. تشنه همونی که می دونم کیر و کمرت رو سنگین کرده . بفرست بیاد این طرف .. بفرستش .. بیا عزیزم . بیا .. بیارش ..   بهزاد با آب رسونی به من حسابی سیرابم کرد .. -عشق من گور پدر کار .. می خوام همین  توی بغلت بخوابم . آرومم کن نازم کن . خسته شدم از هر چی کار لجنی . بدم میاد از هر چی کار قاچاقه . با یه احساس قشنگ عاشفانه و آرامش بعد از سکس در آغوش هم آرام گرفتیم . .. دو ساعت بعد  با ضربات آرام در از خواب بیدار شدیم . سمیرا بود .. . اون از خودمون بود و موردی نداشت که در جریان روابط من و عشق من قرار داشته باشه . یواش یواش خودمونو آماده کردیم که بتونیم یه سری کار های مربوط به ساختمونو انجام بدیم . هنوز تیمور مونده بود که باید یه ضرب شستی هم بهش نشون می دادم . از اونجایی که اون در راس خیلی از کار ها قرار داشت و باید هنوز در این سیستم فعالیت می کرد تا ما رو به بقیه دست اندرکاران هدایت کنه نمی تونستم زیاد حالشو بگیرم . ارتباط من با پلیس همچنان بر قرار بود . ولی خیلی مراقب سیستم امنیتی بودم که جاسوسای دیگه ای نباشن که متوجه نفوذی بودن من شن .. -بهزاد فقط سیاست خودت رو پیش این تیمور حفظ کن .. هنوز با اون تصفیه حساب نکردم . -طوری ازش حرف می زنی که انگاری اونم یکی از شرکای جرم در حمله به تو بوده .. -حالشو می گیرم . باور کن حالشو می گیرم . ولی فعلا نمی تونم . به چند دلیل نمی تونم .-دلیلش چی می تونه باشه خانوم خانوما ;/; حالا ما غریبه شدیم که از ما پنهون می کنی ;/; -نه اصلا این طور نیست . این تصور رو نباید داشته باشی . چون من فکر می کنم ممکنه افراد دیگه ای هم باشن که دور و بر تیمورن و می خوان اذیتم کنن برای همین فعلا دست نگه داشتم تا ببینم چیکار میشه کرد . در ضمن قبلا هم بهت گفتم حواست باشه که زیاد پیش این تیمور خودت رو با من صمیمی نشون ندی . به این خاطر که اون ممکنه بهت اعتماد نکنه . ولی می تونی این توجیه رو هم داشته باشی که به خاطر این که دل منو به دست بیاری و جبران شکستی رو که از من خوردی بکنی داری این کا را رو می کنی . این جوری اون نه تنها به تو شک  نمی کنه بلکه با تو همراهی و همکاری هم می کنه . -خوب شد به یادم آوردی که ما زمین خورده شماییم . -اوووووههههه حالا به پز آقا بر خورد . شما سر ور و آقای مایی . -عزیزم شوخی کردم . تا حالا هیچ مردی نتونسته بود منو شکست بده . چه برسه به یک زن .. -ولی می تونی این افتخار رو که تا حالا هنوز هیچ مردی نتونسته شکستت بده حفظش کنی .. جلسه دیگه ای رو تشکیل دادیم با حضور کادر اصلی تهیه و توزیع کنندگان مواد .. اصلا در مورد جریانات اخیر چیزی نگفتم . نمی دونستم که آیا تیمور در جریان باز داشت دوستاش قرار گرفته یانه . فکر کنم هنوز چیزی نمی دونست . نفرت عجیبی ازش داشتم .  کارم به کجا ها که کشیده نشده بود . سمیرا و بهزاد می دونستند که من چه کینه ای از تیمور دارم و بالاخره یه روزی انتقام خودمو می گیرم . نمی دونم چرا به بهزاد عادت کرده بودم . دلم می خواست همش از این فضا فرار کنم  در کنارش قرار بگیرم . براش حرفای قشنگ عاشقونه بزنم . و اونم بازم بهم بگه که دوستم داره .. تا به کی بایستی با پلیس همکاری می کردم نمی دونستم . فروش مواد و قاچاق فروشی حکم سرطان رو داره . بیماری سرطان رو در بعضی از بدنه ها میشه از بین برد ولی کلا چیزی به نام سرطان رو نمیشه محو کرد . اون میاد .. به سراغ آدما میاد .. به سراغ سیستم میاد تا اونو محوش کنه . راحت تر بگم اگه ما این انگل های کثیف اجتماع رو از بین ببریم بازم از جای دیگه ای ریشه می زنن ولی این مبارزه لذت بخشه .. بازم نمیشه از زیر باز مسئو لیت شونه خالی کرد . دلم می خواست زود تر از این مخمصه خلاص شم . ولی بهزاد رو چیکارش می کردم . شاید در آخرین لحظات اینو بهش می گفتم . می گفتم که چه خطری  اونو تهدید می کنه و من کی هستم و موندن اون در اینجا فایده ای نداره . زمانی که دونستن این که من با پلیس همکاری دارم چیزی رو عوض نکنه . ظاهر از اتاق جلسه همه رفته بودند بیرون . از پشت پنجره تیمور رو می دیدم که با غریبه ای داره صحبت می کنه . نمی شناختمش . روشو گرفته بود به این سمت . به طرف ساختمونی که من درش بودم . طرف سرشو تکون داد . احساس خطر می کردم . بوی حادثه رو می شنیدم . خوب که دقت کردم دیدم اون غریبه رفته یه گوشه ای وایساده .. بهترین کار این بود که از ساختمون بیرون نیام . بهزاد هم رفته بود . اون اومد طرف در اتاق جلسه . حوصله اش سر اومده بود .. ظاهرا می خواست تر تیب منو بده … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا