اولین تجربه سکس مقعدی
سلام شیدا هستم در حال حاضر ۲۳ ساله. داستانی که میخوام براتون بگم واقعیه و تقریبا چهار سال پیش برام اتفاق افتاد. ما ساکن شیراز بودیم. یه خاله دارم که شوهر هیزی داشت ۴۰ ساله به نام کامران.الان جدا شدن. اردیبهشت بود که برای مسافرت اومدن شیراز منزل ما از اولی که اومدن خیلی با من شوخی میکرد و کلا همیشه میخندوند همه رو . عصر یه روز که خواستیم بریم شیراز گردی من، خالم و شوهر خالم و پسر کوچیکشون عقب ماشین نشستیم. کامران وسط بود و من سمت راستش. برای اینکه برای همه جا بشه دستاشو باز کرد و دور گردنم و من یجورایی تو بغلش بودم. توی طول مسیر آروم نوازشم میکرد خودم فقط متوجه میشدم و کسی متوجه نبود. شالم افتاده بود روی لباسم و از زیر شالم سینه سمت راستمو میمالید و در عین حال ک این کارو میکرد یه خاطره خنده دار تعریف میکرد. حالم خوب نبود. نمیتونستم چیزی بگم. میترسیدم که زبون باز کنم و کل مسیر سکوت کرده بودم. اون روز تموم شد و برگشتیم خونه و من سعی میکردم بیشتر توی اتاقم بمونم ولی باز مامانم برای کمک صدام میکرد و مجبور بودم برم پیش شون. داستان از اینجا شروع شد که شب شد و موقع خواب. طبق معمول توی اتاقم خوابیدم و مامانم برای مهمونا رخت خواب پهن کرده بود توی اتاق دیگه ای. ساعت از ۱۲ گذشته بود و کم کم داشت چشمام گرم میشد که خوابم ببره که صدای باز شدن در ب ارومی رو شنیدم. آروم در باز شد و کامران اروم وارد شد و در رو بست . من روی تختم یوری خوابیده بودم و از توی آینه ای که رو به روم بود توی اون تاریکی که یکم روشن بود اتاق بخاطر نور ماه دیدم که چجوری وارد اتاقم شد. شوک شده بودم و کلا بدنم سِر شده بود و توان تکون خوردن نداشتم. تختم اروم بالا پایین شد. روی تختم اومده بود اروم پشت سرم دراز کشید و خودشو بهم نزدیک کرد. داشتم سکته میکردم ولی بازم صدام در نمیومد از ترس. توی همین فکرا بودم که احساس خیسی روی گردنم حس کردم. داشت گردنمو میخورد توی تنم تاپ و شلوارک خوابم بود که ب شدت لانگ بود همینجوری که گردنمو حرفه ای میک میزد دست راستش رو ب سینه ام گذاشت و اروم میمالید . اوایل ترس و اضطراب داشتم ولی نمیدونم چرا دیگه نداشتم و اتفاقی که داشت می افتاد برام خوشایند بود . دستشو زیر تاپم برد و دیگه کامل ممه هام تو دستش بود . شب ها عادت داشتم سوتینمو در بیارم . خیلی حرفه ای این کارو میکرد . نفسای داغش میخورد به گردنم و حرارت بدنم روی هزار بود . دستشو از روی سینه ام اروم اورد پایین روی شکمم گذاشت . با اینکه تاریک بود ولی کارشو خوب بلد بود تو اون تاریکی انجام بده . سعی میکرد آروم و یه دستی شلوارکمو کمی پایین بده و تونست . دیگه باید مطمئن میشد که بیدار شدم و اگه کاری نمیکنم از روی رضایته . تخت بالا پایین بیشتری شد ک متوجه شدم سرشو برده پایین از پشتم اروم زبون میزد رعشه به تنم افتاد و ناخودآگاه تکون خوردم . اونم اصلا براش مهم نبود و کصمو که از پشت مثل کلوچه زده بود بیرون رو تو دهنش برد و میک میزد . دیگه نفسام تند شده بود و روی تخت وول میخوردم. یکمی ادامه داد و جا به جا شد پشتم دراز کشید و از پشت بغلم کرد در گوشم اروم قربون صدقه م میرفت ک حس کردم یه چیز سفتی رو میماله به چاک کون و کصم. بچه بودم و تااون سن تجربه ای این چنینی نداشتم.کصم مثل دریاچه خیس خیس بود. اونم در گوشم همش میگفت قربون کس و کون خیس و تنگت بشم. کیرشو گذاشت لای رون پام و یکم عقب و جلو کرد . و یواش سر کیرشو روی سوراخ کونم فشار داد. سوراخ کونم از اب کصم لیز و لزج شده بود دستمو گرفت گذاشت روی کونم و ازم میخواست که خودم باز کنم اروم سرشو وارد کونم کرد . یک سانت یک سانت وارد و خارج میکرد که کونم عادت کنه و باز بشه . با اینکه سن کمی داشتم ولی بدن پری داشتم . تااینکه یکم کیرش وارد کونم کرد شروع کرد عقب و جلو کردن . صدای جیر جیر تختم بلند شده بود خودمم توی درد و لذت غرق بودم. مدام در گوشم میگفت جانم جان. سعی میکردم صدایی از خودم بیرون نیاد تا بقیه بیدار شن. آبشو توی کونم خالی کرد و بازو و گردن و لپ مو بوس بارون کرد . کارش تموم شد و سریع از اتاقم رفت بیرون . من تا نیم ساعت تو همون پوزیشن مونده بودم و هنوز تو شوک بودم که اینا خواب بود یا بیداری
تا دم دمای صبح خوابم نبرد بالاخره صبح شد و من دوست نداشتم از اتاقم برم بیرون تا باهاش رو به رو شم ولی چاره ای نبود . صبحونه خوردن باهاشونو تونستم بپیچونم ولی برای ناهار مجبورن باید سر سفره حاضر میشدم. رفتار کامران کاملا طبیعی بود و اصلا جلب توجه نمیکرد فقط یک جمله گفت که اونم این بود که تاحالا به این خوبی نخوابیده بود.
اگه دوست داشتین رابطه های بعدیمو هم براتون تعریف میکنم . «شیدا»
نوشته: شیدا