اولین تجربه های جنسی من

از اواخر دبستان لنگ و پاچه زنها و دخترها برام جذاب شد. حتا کون پسرهایی که شورت می پوشیدند دهنم رو آب می انداخت. معامله م سیخ میشد، دلم میخواست بچسبم بهشون و فرو کنم توی سوراخشون. یه روز پسر همسایه که همبازی بودیم و سن و سال خودم بود گفت که تنهاست و من برم خونشون بازی کنیم. بعد از چند دقیقه شلوارش رو در آورد و با شورت بود. گفت تا مامانم نیومده بیا همدیگه رو بکنیم. بدن نیمه لختش پایین تنه م رو به جوش آورد. میل شدید جنسی جای من تصمیم گرفت. رفتیم روی تخت. گفت اول تو بکن. کرم بهم داد تا سر معامله م رو چرب کنم. یه جوری به کیرم نگاه میکرد انگار تا حالا ندیده. شلوارش رو پایین کشید و دولا شد. تا اون موقع درباره کردن فقط شنیده بودم. غریزی معامله رو که سیخ شده بود دم سوراخش گذاشتم و فشار دادم. راحت داخل رفت. نگفت که دردش میاد یا یواشتر. من دفعه اولم بود ولی ظاهرا” اون نه. بلد نبودم بکنم، زیادی عقب می کشیدم و در میومد. هردفعه که میرفت توش کیفی داشت که نگو، مخصوصا وقتی شکمم می چسبید به کونش. دفعه آخر که خواستم بکنم توش سوراخش رو هم کشید و تنگ شد. با فشار بیشتر که فرو کردم زیر دلم داغ شد. یهو جیشم گرفت. فوری بیرون کشیدم و دویدم طرف توالت و خودم رو خالی کردم. یه حس خوبی داشت که تا چند دقیقه بعد از تموم شدن شاش ادامه داشت. مزه اش هنوز زیر دندونمه. بعدش منتظر بودم اونم من رو بکنه. نکرد. شلوارش رو که بالا می کشید دولشو دیدم. نصف مال من هم نبود. اصلا سیخ نمیشد. شاید واسه همین با حسرت به مال من نگاه میکرد.
اولین خاطره مفعولی ناخواسته م مربوط میشه به وقتی که کلاس اول بودم و یک کلاس ششمی توی راه خونه گفت یک جایی سراغ داره که گنجشک زیاده و اگه کمکش کنم بگیره به من هم میده. من رو برد به یه انبار متروکه که گنجشک ها توش لونه داشتن. پشت یه کپه ماسه یک قوطی مقوایی داد دستم و گفت گنجشکا رو که گرفتیم این تو می اندازیم. بعد شلوارم رو پایین کشید. گفت این واسه گول زدن گنجشک است که فکر کنن داریم جیش میکنیم و کاری به اونا نداریم. بعد شلوار خودش رو پائین کشید و کیرش رو گذاشت لای پام. گفت که اونم داره ادای جیش کردن در میاره. با اینکه چیزی از سکس نمیدونستم به نظرم این کارش عجیب بود، مخصوصا که هی عقب جلو میکرد. کار گنجشک گرفتن دو دقیقه هم ادامه پیدا نکرد چون صدای آدمایی رو شنیدیم که داشتن میومدن اونطرف. شلوارمون رو بالا کشیدیم و فلنگ رو بستیم.
آخرین خاطره کون کونکی، این دفعه خودخواسته، مربوطه به دوره نوجوانی وقتی که خانواده عمه م مدتی با ما زندگی میکردن. پسرشون یکی دوسال کوچکتر از من بود و خیلی قاطی بودیم. یه دفعه که با هم حموم رفته بودیم وقتی پشتش به من بود با دیدن کونش کیرم راست شد. حشریت بلوغ هیچی سرش نمیشه. دلم خواست هر طور شده کیرمو بزارم لای کونش. یه دروغ سر هم کردم در مورد یه همکلاسی که گفته با پسرخاله ش همدیگه رو لاپایی میکنن و دیگه مجبور نیستن جق بزنن. اون روزا واسه این که پسرا جق نزنن میگفتن این کار ضرر داره و چشم آدمو ضعیف میکنه. گفتم بیا ما هم امتحان کنیم. واسه این که راضی بشه گفتم اول تو بکن. طول کشید تا بالاخره قبول کرد. به نوبت لای کون هم آب دادیم. انصافا حال کردم چون کون قلمبه و بی مویی داشت. البته منم بی مو بودم ولی کونم به جالبی اون نبود. من که خیلی کیف کردم. آبم خیلی راحت تر و بیشتر از موقع جق زدن اومد. اونم که گذاشت لای کونم حس بدی نداشتم. دروغ چرا، خوشم هم اومد. هم سفت بود هم نرم و گرم. با اینکه یه سال کوچیکتر از من بود کیرش اگه از مال من بزرگتر نبود کوچیکتر هم نبود. بیشترین کیفش موقعی بود که سرش میخورد به سوراخم. دلم میخواست بکنه توش ولی نکرد. کون کونک بازی با پسرعمه تکرار نشد. دیگه نتونستم راضییش کنم. شاید فکر میکرد دارم ازش سوء استفاده میکنم.
یه تجربه شیرین دیگه مال همون وقتا مربوط میشه به دختر همسایه که دوست خواهرم بود و دوسال کوچکتر از من. توی یه تابستون از قایم موشک و خاله بازی و دکتر بازی رسیدیم به درمالی و سکس لاپایی توی زیرزمین. کسش رو که میمالیدم خوشش میومد. فرصتش خیلی کم پیش میومد و خطری بود. یه روز که وسط قایم موشک توی زیر زمین مشغول بودیم خواهر کوچیکه م که دیده بود ما کجا رفتیم اومد همه جا رو خوب گشت تا بالاخره پشت جعبه های خالی مچ ما رو گرفت. تهدید کرد که به مامان میگه. پریدم بغلش کردم و مظلوم بازی که تو رو خدا به کسی نگو هرچی بخوای بهت میدم. دختره در رفته بود ولی من همون طور چسبیده بودم به خواهرم و وراجی میکردم. هنوز از سکس نیمه کاره حشری بودم و کیرم سیخ بود و حتمی خواهرم فشار اونو زیر شکمش حس میکرد. گفتم: قربونت برم اصلا از این به بعد فقط با خودت دکتربازی میکنم. بوسیدمش و با گفتن این که خیلی دوستش دارم حس کردم نرم شد. به کسی هم چیزی نگفت. بعدا پرروتر شدم و چپ و راست میزدم به کونش و زیر گوشش میگفتم پس کی دکتر بازی میکنیم؟
یه شب که دوباره کیرم سیخ شده بود دیگه طاقت نیاوردم. شب همه توی یه اتاق میخوابیدیم که خنک تر از بقیه جاهای خونه بود. دخترا یه طرف و پسرا یه طرف. جای خواب بزرگترا به دلیلی که همه میدونن سوا بود. خیلی تحریک بودم و خوابم نمیبرد. رفتم سراغ پسرعمه که خودمو رو لای کونش خالی کنم. نگذاشت شلوارش رو پایین بکشم. برگشتم سمت دخترا. خواهرم بین من و دختر عمه خوابیده بود. به هر جون کندنی بود ملافه رو که دورش پیچیده بود کنار زدم و از پشت چسبیدم بهش. حتمی بیدار بود. با اون همه تکون و تکون نمیتونست بیدار نشده باشه. ولی به روی خودش نیاورد. لابد از آبروریزی میترسید. وقتی دیدم چیزی نمیگه دستم رو کردم تو شورتش با کسش بازی کردم که خوشش بیاد. با هر زحمتی بود شورتش رو پایین کشیدم و کیرمو گذاشتم لای کونش. دختر عمه هم که نیم متر با ما فاصله داشت بیدار شده بود، از بس خش و فش و نفس نفس کرده بودم. حتی سرش رو بلند کرد که بهتر ببینه. شاید میخواست بدونه این منم که دارم با خواهرم ور میرم یا برادر خودشه. نمیدونم فهمید یا نه چون تاریک بود. برای اولین بار لای کون خواهرم آب دادم. گردنش رو بوسیدم توی گوشش گفتم مرسی. این ماجرا یه نتیجه دیگه هم داشت. چند شب بعد که فرصت پیش اومد به همون روش از پشت به دختر عمه چسبیدم. با کسش که برخلاف کس خواهرم یه کم مو داشت بازی کردم. مخالفتی نکرد. کیرمو لای کونش مالیدم و فشار دادم تا آبم اومد. تا خونه ما بودن دو سه دفعه دیگه با دختر عمه بودم، شبا و غیر علنی. توی روز اصلا” به روی هم نمیاوردیم. از نگاهای خواهرم میفهمیدم که بو برده. شاید حسودیش هم میشد.
بعد از رفتن خانواده عمه حالم گرفته شده. معتاد سکس شده بودم و اون همسایه هم که با دخترش دوست بودم از محل رفته بودن. مجبوری دوباره رفتم سراغ خواهرم. اولش مقاومت میکرد. قربون صدقه ش رفتم و سماجت کردم تا تسلیم شد. رگ خوابش دستم بود. با کسس بازی میکردم تا خوشش بیاد. کم کم دیگه مقاومت نمی کرد. فقط لاپایی میکردیم. مشکلش این بود که اینجوری سخت آبم میومد، اونم از کثافت کاری بعدش ناراضی بود. با این که با کسش بازی میکردم لذت زیادی نمی برد چون به اوج می رسید. سر کردن از عقب هم مقاومت میکرد. میگفت درد داره. این جوری بود که قرار شد از جلو امتحان کنیم. دفعه های اول هرچی کیرمو می مالیدم به کسش و فشار میدادم نمیرفت توش. با این حال راضی تر بود و از حالتش معلوم بود که خوشش میاد. یه دفعه که سکسمون طولانی شده بود لای کسش حسابی خیس و لیز شده بود و وقتی فشار دادم کیرم یه جایی فرو رفت. فکر کردم رفته لای پاش ولی فوری خودش رو جمع کرد و گفت دیگه فرو نکن. هنوز نفهمیده بودم کیرم رفته توی کسش و بیشتر فشار دادم. تا ته که رفت توش تازه فهمیدم چیکار کردم. آبم که خواست بیاد کشیدم بیرون. با اینکه دردش اومده بود معلوم بود که راضی تره. بدیش این بود که موقع آب دادن باید میکشیدم بیرون.
اوایل فقط شبا می کردیم. هفته ای یکی دوبار اگه فرصت پیش میومد. بعدا توی روز هم اگه پا میداد میرفتم سراغش. سکس توی روشنایی یه حال خاصی داره. دیدن کیر وقتی میره توی کس و در میاد واسه هر دوی ما جالب و تحریک کننده بود.
حالا دیگه راجع به سکس حرف هم میزدیم. مثلا کی به کی میده، کی کسش چه شکلیه، کی کیرش درازتره و از این حرفا. در ضمن یاد گرفتیم که لب گرفتن و سینه خوردن مزه عشق بازی رو بیشتر میکنه. این برنامه خیلی ادامه نداشت. روابط جدیدی که پیدا کردم من رو از خواهرم جدا کرد. توی کلاسمون یه پسر خوش تیپ بود به اسم حمید با موهای بلند که چشمم رو گرفته بود. بهش آدامس و لواشک میدادم تا باهام قاطی شه. نشد. یه راه دیگه پیدا کردم. شاگرد خصوصی معلم ریاضی بودم. قبل از امتحان جواب چندتا از سوالا رو بهم میداد که گند نزنم. حمید هم ریاضیش افتضاح بود. با رسوندن سوالا بهش بالاخره دوست شدیم. پدر و مادرش فکر میکردن من ریاضیم خوبه و اجازه دادن خانه همدیگه درس بخونیم. یه جعبه پرگار هم بهم کادو دادن. یه دفعه که توی اتاقش تنها بودیم گفتم بیا کشتی بگیریم هرکی برنده شد هرچی گفت اون یکی باید قبول کنه. هرجوری بود خاکش کردم و گفتم بیا زن و شوهر بازی کنیم. گفت چطوری؟ گفتم به نوبت زن همدیگه میشیم دیگه. همون کاری که زن و شوهرا یواشکی میکنن. فهمید چی میگم. گفت نه، بده. گفتم اگه بد بود که اونا نمیکردن. اصلا من زن تو.
سماجت کردم تا راضی شد. شورتش رو کشیدم پایین. کیرش هم مثل خودش خوشگل بود. هوس کردم بخورمش و خوردمش تا سفت شد. ساکت بود و کیف میکرد. بعد از دو دقیقه گفت بسه دیگه، داره آبم میاد. گفتم پس بکن توش. براش قمبل کردم و بی معطلی کرد توش. دردی حس نکردم. دادن به یه پسر خوشکل با کیر قلمی به خصوص که میدونی بعدش نوبت تو میشه که اون رو بکنی یه حالت روحی درست میکنه که هیچ دردی حس نمیکنی. کیف هم میکنی. واسه همین شاعر گفته:
گر خوشگلکی مرا بگاید
از کردن او مرا خوش آید.
کیر من بزرگتر از مال اون بود واسه همین قبل از کردن حسابی کرم مالی کردم و یواش یواش فرو کردم. دلم میخواست هرچی بیشتر طولش بدم ولی کون تنگش با چندتا بیار و ببر بی اختیارم کرد. برای اولین دفعه توی بدن یکی دیگه آب دادم. خیلی لذت داشت و دفعه های بعد که طولانی تر بود هر دوی ما بیشتر حال میکردیم. این اولین سکس واقعی من بود هم فاعلی هم مفعولی و هر دو خوشایند. اینجوری بود که رابطه جنسی با خواهرم تموم شد. ولی قطع رابطه جنسی من و خواهرم باعث نمیشه اونو فراموش کنم یا از برنامه هایی که با هم داشتیم احساس پشیمانی داشته باشم. توی دوره نوجوانی و اوج بلوغ که آدم هیچ کنترلی روی میل جنسیش نداره و دستش هم به جایی بند نیست ما دوای درد همدیگه بودیم. توی اون سن خیلیا با خودارضایی خودشون رو راحت میکنن، من نتونستم. میتونستم مثل بقیه کف دستی خودمو ارضا کنم. کرختی و بی حالی بعدش رو هم نمیتونستم تحمل کنم. کیرم فقط با گوشت گرم و نرم راضی میشد. غیر از این، رابطه من و خواهرم کم کم تبدیل شده بود به یه وابستگی عاشقانه. توی سنی که آدم دلش واسه سکس له له میزنه کمبود جنسی رو حس نکردم و هرچی بیشتر میگذره بیشتر به این نتیجه میرسم که دوره طلایی زندگی جنسی من همون دوره نوجوانی بوده. میل جنسی مثل آتیشی بود که وقتی آب روش میریختی بیشتر گر میگرفت. افسوس که گذشته برنمیگرده. اشتهای خاموش نشدنی نوجوونی و سکس دزدکی یه مزه ای داره که فقط اونایی که

نوشته: مدوزا

دکمه بازگشت به بالا