اولین رابطه گروهی من و سحر
سلام دوستان
من سینام ۳۵ سالمه ، خانمم سحر ۲۸ سالشه ، یه زوج هات و حشری ،پرانرژی با ظاهری تقریبا خوش فیس ، گرم و خوشرو
عاشق مسافرت ،طبیعت گردی ،ماجراجویی ،مهمونی ، دورهمی ، رقص ، مشروب و فانتزی های سکسی .
خاطره ای که میخوام اینجا تعریف کنم یکی از صدها مورد خاطره سکسی شیرینی هست که بین منو سحر تو این سال ها اتفاق افتاده که برمیگرده به سه سال قبل که باعث شد یک مسیر جدید در رابطه سکسی ما شکل بگیره
من از دوران مجردی یه دوست خوب و صمیمی داشتم که تقریبا اکثر اوقات رو با اون میگشتم که از وقتی من متاهل شدم رابطه ما به طور کامل قطع شده بود تا اینکه سه سال پیش اونم ازدواج کرد و به جمع متاهل ها پیوست .
چند ماهی از ازدواجشون می گذشت که بهم پیشنهاد سفر متاهلی داد منم خب خوشحال بودم از اینکه دوست خوبم سرو سامون گرفته بود و مشتاقانه قبول کردم .
از ویژگی های دوستامون هم بگم خوشتیپ و امروزی ، پایه ، اهل شوخی و بگو بخند .
خلاصه با ماشین شخصی سفر رو شروع کردیم به مقصد یکی از شهرهای شمالی کشور.
سه روز اول سفرمون هم مثل خیلی از مسافرت های دیگه بسیار عادی سپری شد البته تو این مدت بسیار از اخلاق همدیگه خوشمون اومده بود و سه روز شاد و پرانرژی سپری کرده بودیم.
روز چهارم سفر قرار شد از این شهر به مقصد بعدی که فاصله نسبتا زیادی داشت بریم از اونجایی که فاصله زیاد بود تصمیم گرفتیم بین راهرو در کنار یه آبشار فوق العاده زیبا کمپ بزنیم . نزدیکای غروب به کنار آبشار و محل کمپ رسیدیم ، ولی چون که میخواستیم تا قبل از تاریکی هوا به آبشار برسیم و غروب زیبا خورشید رو از دست ندیم سریع آماده شدیم که بریم پای آبشار . سحر هم که مثل همیشه توی ماشین لباس های راحتی و نیمه سکسی پوشیده بود دیگه نه وقتی و نه جایی برای تعویض لباس هاش نداشت و مجبور شد با همون حالت بیاد .
کمی مشروب برداشتیم و سریع رفتیم به سمت آبشار . همین که راه افتادیم یهویی چشمم به سحر افتاد ، این همه سحر رو من با این سبک پوشش تو خونه دیده بودم ولی نمیدونم چرا انقدر پوشش برام جذاب و سکسی به نظر میرسید شاید به خاطر این بود که اولین بار اونو با این پوشش تو فضای باز و بین غریبه ها میدیدم . یه نیم ست که فقط بخشی از سینه ها رو پوشش میداد و حتی ناف هم بیرون بود و یه شلوار راحتی خیلی کوتاه
از مسیر رفتن به آبشار هم نگم براتون یه هوای معتدل تا حدودی شرجی ، صدای دلنشین رودخانه و پرندگان با کمی مه بالای سرمون … خلاصه به طرز عجیبی از زمین و زمان شهوت میبارید
تو مسیر تمام فکر و ذهنم فقط سحر بود که شدیدا محو اندامش تو بالا رفتن شده بودم و حتی ذره ای از لحاظ سکسی به اون زوج همرامون توجه نمیکردم .
پای آبشار که رسیدیم یه چند نفری اونجا بودن که همون لحظه قصد داشتن اونجارو ترک کنند و به پایین برگردن .
فضا دنج و خلوت انگار یه استخر خصوصی طبیعی تو دل جنگل و کوه .
با چند تا پیک سنگین سریع مست کردیم و پریدیم تو حوضچه آبشار ، کمی شنا که کردیم یهو چشمم سحر رو گرفت وای خدای من عجب صحنه ای
همه چیز مثل روز روشن مشخص بود از بالا گرفته تا پایین حتی تمام خط و خطوط کوسش از زیر شلوارک نازک خیس مشخص بود
تو همین حین چشمم خورد به زن دوستم ، واااای این حجم از سینه سفید و بلوری اونم تو اون لباس حریر خیس حتی نوک سینه هاش رو هم میشد کامل تشخیص داد .
سعی کردم خیلی عادی رفتار کنم تا اینکه شب بشه و آخر شب تو چادر با سحر تلافی کنم ولی چه کنم سالار گوش به فرمان من نبود و حتی آب سرد هم نتونست مانعی برای بلند پروازی هاش باشه . سالار شدیدا زده بود بالا و منم آب عرق
قشنگ معلوم بود نگاه شیطنت آمیز هر سه تاشون به سمت سالاره و اصلا به هیچ چیز دیگه توجه نمیکنن منم انصافا هیچ وقت تو این جور فضا و حالتی نبودم و تا حدودی خجالت میکشیدم سعی میکردم با شنا کردن و گفتن موضوعات چرت و پرت حواس خودم و اونا رو پرت کنم .
تو همین حین شلوار رفیقمو دیدم ای بابا
اونم که سیخ سیخه
اینجا بود که شوخی های سکسی رو شروع کردم که فکر کنم اینجا جاذبه نیستو ،همه چی رو به هوا شده و ….
و خنده های شهوت آمیز بچه ها
شوخی های سکسی همینجور پشت سر هم ادامه دار شد اصلا جوری شده بود که انگار ما سال هاست همدیگه رو میشناسیم .
خلاصه یه فضایی ناخودآگاه شکل گرفته بود که تا اون زمان نه اصلا بهش فکر کرده بودم و نه حتی تو فضای مجازی این سبک رابطه هارو دنبال نکرده بودم .
هوا کم کم رو به تاریکی میرفت و زوج ها دیگه خجالت رو کنار گذاشته بودن و راحت هر کسی با زوج خودش لب و لب بازی میکردیم و اندام های جنسی همدیگه رو میمالوندیم . با اینکه شدیدا مست شده بودیم کمی هم حواسمون به دور اطراف بود که کسی یهویی نیاد .
هوا که تاریک شد دست به دست از حوضچه بیرون اومدیم و یه ۲۰ متر اون طرف تر حوضچه یه جای خلوت و دنج با دید محدود پیدا کردیم . تو اون تاریکی هوا دید به اندام های سکسی خیلی محدود شده بود ولی خب کم و بیش مشخص میشد.از شهوت زیاد سریع سحر رو بلند کردم نشوندمش روی تخته سنگی و شلوارشو کشیدم پایین با لب و لوچه سریع کوسشو به دندون گرفتم با اینکه تا الان تو آب سرد بود داغ داغ مثل تنور شعله ور بود کوس کونشو مارگونه لیس میزدمو میخوردم اون زوج هم اولین پوزیشن رو ایستاده لاپایی از جلو با لب و لب بازی شروع کردن … کون سفید و بی مو دوستم در سمت ما بود جوری که سالار یه حرکت روبه بالای دیگه زد که چرا اینو تو این سال هایی که با هم بودی نمیکردی
صدای سکس و خوردن کل فضا رو در بر گرفته بود ، صدای آخ گفتن زن دوستم واقعا دیوونه کننده بود …نشستیم در کنار هم تقریبا آقایون پشت به پشت و خانما مشغول خوردن شدن چنان با ناز و عشوه میخوردن انگار بین خانما مسابقه هس و الانه که مدال المپیک بهشون بدن .پوزیشن اول رو با همون پوزیشن معروف و تکراری ما ایرانی ها ۷ جذاب شروع کردیم
کوس و کون سحر هم تو اون آب سرد چنان تنگ شده بود انگار ساعت ها تو آب انار گذاشتی .با یه تف آبدار سالار رو هل دادم داخل و از همون اول چنان ضربه های محکم و شلاقی میزدیم که رفیقم گفت داداش مال خودته آرومتر در کسری از ثانیه آب سحر همینجور روانه شد و روی حالت ویبره قرار گرفت جوری که تخمای من به سفید شیری تغییر رنگ دادن
صدای آخ و اوخ گفتن و شالاپ و شلوپ هر دم بیشتر و بیشتر میشد … واقعا تصورش هم برام غیر ممکن بود که حین سکس با سحر یه زوج دیگه هم در کنارمون باشه هر چند اصلا بهم دیگه دست نمیزدیم ولی بازم صدای سکسی دیوانه کننده شون شهوتمون رو هزار برابر کرده بود . خلاصه با انجام چند پوزیشن فوق العاده جذاب تو یه زمان نسبتا خوب ارضا شدیم و منم تا ته توش خالی کردم و همینجور تا دقایقی تو همون حالت موندیم و ریز لب میگرفتیم و لذت میبردیم
و این شد اولین تجربه بسیار شیرین ما از رابطه گروهی
تا الان هم که سه سال از اون جریان میگذره هنوز هم رابطه مون با اون زوج ادامه داره البته سطح رابطه هنوز هم تو همون مدار موازی میچرخه و فقط در سفرها که چند ماهی یک بار تکرار میشه کم و بیش با هم انجام میدیم و لذت میبریم از این رابطه زیبا
نوشته: سینا