اولین رابطه گِی در ۱۵ سالگی
این داستان گِی هست و اگه دوست نداری میتونی نخونی♡
داستان مال وقتیه که ۱۵ سالم بود.
شک نکن یقینا بهترین چیزیه که توی این سایت خوندی♤
مدرسه میرفتم و یه دوست داشتم به اسم حسام.
من بدنم سبزه است و لاغر نیستم.
حسامم رنگش معمولی بود و تپل.
از دخترا میترسیدم و اصلا فکرشم نمیکردم بتونم هیچ وقت با هیچ دختری تو رابطه باشم. ولی راستیتش دلم میخواست 😐
با دوستام رفته بودیم مرکز شهرمون که وسط شوخی هاشون که به دخترا تیکه مینداختن، من زد به سرم که یه خودی نشون بدم. سه تا دختر داشتن از روبرومون میمومدن و منم رفتم جلوشون گفتم:(شماره بدم جر بدی.)
به طرز غیر قابل باوری خندیدن و با خنده یکم حرفای مبهم زدن که من تو شوک بودم نفهمیدم چی میگفتن. یکیشون گفت:(حالا تو شماره رو بده تا جر دادن.)
منم که ریده بودم جام از استرس گفتم:(شماره ندارم خب اگه گوشی داری میخوای شماره مو بزن سیو کن.) دیگه کلا قضیه مزاحمت تبدیل شده بود به اینکه مثل یه بچه گربه سرمو خم کرده بودم تا دختره شمارمو یادداشت کنه.
ادبیات حرف زدنم از لات بازی و مزاحمت تبدیل شده بود به (اگه صلاح میدونید لطف کنید به بنده حقیر و شماره ام را یادداشت کنید.)
خلاصه شماره رو دادم و تا خونه از استرس داشتم میریدم تو شلوارم.
یه چند روزی از گوشیم میترسیدم.
سه چهار روز گذشت دختره پیام داد، برای جواب دادن هر پیام کلی هول میکردم و در کل بلد نبودم.
فرداش رفتم مدرسه. به دوستام قضیه رو گفتم. کلی اقتدار جمع کردم تو مدرسه و مدرسه که تموم شد برگشتم خونه.
یه هفته گذشت و هیجانم از بین رفت. راستشو بخواید موقع چت کردن باهاش هیچی به ذهنم نمیرسید و اونم هیچی نمیگت.
یروز بعد از ظهر که کلاس تقویتی داشتیم تو مدرسه بعد کلاس با حسام دوستم تنها شدم. ساعت ۴ تا ۵ کلاس زبان بود ساعت ۵ تا ۶ کلاسی نبود و بعدش کلاس ریاضی بود.
فقط من و حسام هر دوتا کلاس رو شرکت میکردیم و به همین خاطر یک ساعت توی مدرسه دوتایی منتظر میموندیم برای کلاس بعد.
به حسام گفته بودم که با یه دختره حرف زدم و تویِ این ساعت بیکاری دفعه قبلی دیده بود که دارم با دختره چت میکنم. اینسری به دختره پیام ندادم اونم پیام نداد. نشسته بودم و حسام بهم گفت:( زهرا چی شد.) منم گفتم امروز پیام نداده و اینا.
گفت:( چه شکلیه، ینی اونموقع که بهش شماره دادی چجور بود، عکس نداری ازش؟) منم گفتم:(عکس ندارم ولی، هم قده توئه حدودا، یکم تپله، مواهاش که از شالش زده بود بیرون قهوه ای بود. صداشم خوشگل بود، اونموقع که دیدمش شلوار لی پاش بود و روناش کلفت بود.)
-شرمنده بچه بودم و تمام چیزایی که برام مهم بود همین نکات تو دختره بود-
گفت:(قدش ینی از تو کوتاه تره؟) منم گفتم:(یه دیقه پاشو بیا وایسا اینجا روبروم تا اندازه بگیرم بت بگم چقد بود.)
اومد وایساد روبروم داشتم خودمو باهاش اندازه میکردم سایز دختره رو بهش بفهمونم که همش بدن و شکمامون میخورد به همدیگه. نمیدونم چی شد ولی تو یه لحظه دوتایی خجالتو گذاشتیم کنارو همونجور سرپا چسبیدم بهم و بدنامونو میمالیدیم بهم و تند تند نفس نفس میزدیم. سعی میکردیم سروصدا نکنیم.
-نمیدونم تا حالا تو اینجور موقعیتا بودین یا نه ولی بعضی جاها انگار فکر نمیکنین و کلا از عقلتون تو تصمیم گیری استفاده نمیکنید و فقط با کیرتون یسری کارارو انجام میدین. این مورد دقیقا از اوناش بود-
همونجوری سرپا همیدگه رو گرفته بودیم و میمالیدم خودمونو.
از لپ بوسش کردم و صورتمو مالوندم به گردنو گوشش.
اونم خوشش اومد سرشو میمالوند رو شونه و گردنم.
و کم کم لپ همدیگه رو بوس کردن، شد صورت بوس کردن و بعدش لیس زدن و خوردن لبو دهن همدیگه.
عین بچه های ۵ ساله که دکتر بازی میکنن با وحشی گری همدیگه رو می مالیدیم.
یکم حشرمون نشست کرد.
دوتایی نمیدونستیم، خب الان دیگه چیکار کنیم، بعد از بغل هم درومدیم.
دستمو بردم برای زیپ شلوارش که رونای گنده اش بزور توش جا شده بود.
زیپو کشیدم پایین دستمو از توی زیپ کردم توی شلوارش. نفس نفس میزدیم و داشتم دنبال کیرش میگشتم. دلم میخواست کیرشو ببینم. شرت هفتی کلفتی پاش بود ولی میتونستم با دست، سایز و شکلشو بفهمم. یکم شرتش رطوبت داشت و یجاهاییش خیس بود.
شرتشو کشیدم پایین تا بتونم کیرشو از لای زیپ بیرون بیارم. کیرش که درومد نفس نفس زدنام زیادتر شد.
با دست کیرشو میمالیدم و صورتامونو کرده بودیم تو گردن همدیگه و گردن و صورت همدیگه رو لیس میزدیم.
دستمو از روی کیرش برداشتم و اومدم زیپ شلوارمو باز کنمو کیرمو از وسط زیپ بندازم بیرون که اون دستاشو اورد و کمربندمو باز کرد شلوار و شرتمو داد پایین و کیرمو دراورد و با دست شروع کرد به مالیدن. منم دوباره کیرشو گرفتم دستم و میمالوندم. و همش من با (باز کردنِ پاهام از هم)، تلاش میکردم جلوی اینکه شلوارم از زانو بیاد پایین تر رو بگیرم.
-کیر من ۱۶ سانت بود و تقریبا ۲ برابر کیر اون بود. کیر کوچیک و نرمی داشت حتی وقتی که راست شده بود و ازش آب میچکید.
تا اونروز اصلا فک نمیکردم که برای کسی ساک بزنم ولی وقتی کیرشو تو دستام گرفتم کنترلش از دستم خارج شد. بهش گفتم بشین و یکم با دست حلش داد عقب تا نشست رویه صندلیه نیمکت و من جلوش رو زانوهام بودم و کیرشو کردم تو دهنم. نرم و کوچیک بودنشو قشنگ با لب و دهنم احساس میکردم.
یکم که کیرشو خوردم سرمو اوردم بالا که نفس بکشم، که اون از رو نیمکت بلند شدو اومد رو زمین صورتشو اورد سمت کیرم. منم همونجوری چهارزانو نشستم روی زمین و اون مثل سجده خوابید و کیرمو کرد تو دهنش. (بنظر من اولین نفس داغ که به کیرت میخوره بهترین قسمت ساکه)
کون لخت نشسته بودم رو زمین و احساس میکردم که پام و کونم خاکی شده. داشت برام ساک میزد ولی بو و مزه کیرش هنوز تو دهنم بود انگار یکم از رطوبت کیرش تو دهنم بود.
خسته شده بودیم.
یکم که ساک زد، برای نفس اومد بالا که بغلش کردم و همونجوری در حالی که همدیگه رو بوس میکردیم خوابیدیم کف کلاس. خاکی شده بودیم ولی فقط دنبال داغی بدنامون بودیم.
شلوارشو کامل دراوردو برگشت پاهاشو تا جایی که میتونست باز کرد و بعد کونشو قنبل کرد جلوم.
فکر میکردم مثل فیلم سوپر باید کونو میک زد، ولی از یه طرف یکم میترسیدم.
سرمو بردم جلو و کونشو لیس زدم. یکم از سوراخ، یکم از اطراف سوراخ.
((خیلی بوی کون میداد ولی اصلا بوی عن نمیداد اینو فقط کون کُن ها میفهمن))
بهم گفت:(( بکنش توش)) و زور میزد تا سوراخشو گشاد کنه.
از روی نا بلدی کیرمو گذاشتم کنار سوراخش که با آب دهنم خیس شده بود و با فشار کیرمو هُل دادم توش.
فقط تا نصفه کیرم رفت تو پشتش، اونم یهو دردش اومدو خودشو پرت کرد جلو و یه نصفه جیغی زد و دستشو گرفت جلوی سوراخش و مالوندش.
-اگه چندشت میشه این خط پایینی رو نخون برو خط بعد-
بدترین قسمتش هم این بود که من یکم روی کیرم با عنش رنگی شد و درد گرفت.
گفت:(خیلی درد داشت.)
با دستمال کاغذی کیرمو پاک کردم و اونم یه دستمال گرفت جلوی سوراخش و دوتایی شلوارمونو نصفه کشیدیم بالا و با سرک کشیدن تو راهرو مدرسه که کسی نباشه دوییدیم سمت دستشویی معلما که ته راهروی کلاسا بود.
کیر و کون رو که شستیم و دستمال کاغذی رو انداختم تو چاه دستشویی اومدیم و جلوی روشویی لباسای خاکی مون رو با دست خیس تکونیدم و بعد برگشتیم سر کلاس.
میترسیدم دوباره کاری بکنم و یهو بچه های کلاس بیان و معلوم بود اونم میترسه. کنار هم نشستیم و یواش دستامونو کردیم توی شلوار هم و کیرامون رو حال میدادیم و آماده بودیم که اگه صدایی اومد سری جمعش کنیم.
بچه ها اومدن، کلاس شروع شد و بعد کلاس هم رفتیم خونه.
تا فرداش همه اش یجوری بودم.
فرداش پنجشنبه بود و بعد از ظهر فقط یه کلاس تقویتی داشتیم.
کلاس تقویتی که تموم شد من نشسته بودم و هیچ ایده ای نداشتم.
همه رفتن و من سرمو کرده بودم تو کتاب که کسی باهام شروع نکنه تعریف کردن و بگه پاشو باهم بریم خونه.
همه رفتن و جز منو حسام فقط سه نفر مونده بودن. اوناهم باهم درحال تعریف کردن بودن و متوجه موندن ما نشدن و رفتن.
منو حسام مونده بودیم با کلاسی که ۱ دیقه بود خالی شده بود.
میترسیدم و تابلو بود اونم ترسیده.
کیف و کتاباش رو میز بود و همینجور که نگاهم میکرد پاشد که بیاد سمتم ولی با صدای آروم بهش گفتم وایسا همه برن.
-یجورایی میترسیدم که کسی یهو برگرده یا معلم از مدرسه بیرون نرفته باشه و بیاد تو کلاس-
سعی میکردم نفس نفس نزنم از استرس و یجور سرمو بکنم تو کتاب که اگه کسی اومد به موندن ما گیر نده. از یه طرفم میترسیدم حسام ازم ناراحت بشه نمیدونم چرا ولی یجور فک میکردم اگه خیلی بترسم شاید علاقه اش از بین بره.
گوش میدادم که صدای تق تقی چیزی از راهرو میاد یا نه و سکوت زیاد توی راهرو بیشتر بهم دلشوره میداد.
یه ربع گذشت و من از ترس دستشویی داشتم.
دیدم یکم ساعت گذشته و هیچ صدایی نمیاد گفتم:(من میرم دستشوی). اونم گفت باشه. از دستشویی که برگشتم بازم دلم قیلی ویلی میرفت.
وقتی اومدم تو کلاس دیدم پرده های کلاسو تاریک کردهو چراق کلاس رو هم خاموش کرده. و کلاس تاریکه.
از در که رفتم تو یواش یواش اومد سمتم.
با صدای آروم گفتم:(درو ببندم؟) گفت آره.
درو یواش و با ترس بستم.
دیگه وقتش بود و میترسیدیم.
با ترس و یکم دو دل بودن گرفتمش بغل و همدیگه رو بوس کردیمو گردن همو میخوردیم.
دوباره همون بو و مزه ی دیروز رو میداد.
دوباره خون تو کیرم به جریان افتاد😅
دست همو سفت گرفته بودیم رفتیم بین نیمکتای ته کلاس.
وقتی من دستشویی بودم کیفامونو نصفه خالی کرده بود و مثل بالش گذاشته بود زمین. خوابیدم روش و همو بوس میکردیم.
من لباس اونو در میاوردم اونوم لباس منو.
کمربندشو باز کردمو شلوار و شورتشو کشیدم پایین و همینطور که گوش و بغل صورتم میخورد به زمین و خاکی میشد کیرشو ساک میزدم. وایسادم تا اون تو دهنم تلمبه بزنه.
بوی بین پاهاش و عرق و گرمای سوراخش با هر تلمبه میومد سمتم.
پاهای سفید و بی مو و تپلش جلو چشمم عقب جلو میشد.
کیرشو از دهنم دراوردم و اون اومد پایین و من تکیه ام دادم به کیفم. کفشو جورابمو دراورد و بعدم شلوار و شورتمو. با کون لخت نشسته بود رو زمین و پاهامو دراز کرده بودم. اومد بین پاهام مثل سجده شد جلوم و کیرمو کرد تو دهنش.
خیمه زده بود رو کیرم و گرمای زیادی دور کیرم بود.
دستاشو گرفتم بلندش کردم تا نشست رو زانوهاش. برگشتم و مثل سجده قنبل کردم و تا میتونستم کونِ تپولمو انداختم بیرون.
خیلی کونمو لیس زد و تند تند توف میکرد روی سوراخم.
خودم بوی خوب کون خودمو احساس میکردم.
چون دیگه ترسم از اومدن کسی ریخته بود با صدای معمولی سرمو برگردوندم بهش گفتم :(بکنش توم.)
دستای نرمشو گذاشت روی لپ کونم و کیرشو توی چند ثانیه کامل کرد توم.
نمیدونم چرا برای من اصلا درد نداشت.
تند تند تلمبه میزد. با هر ضربه تلمبه اش کیر و تخم منم پرت میشد عقب و جلو.
بلند شد کامل خوابید رو زمین و من نشستم رو کیرشو خودمو بالا پایین میکردم.
بهم گفت داره آبش میاد. سریع بلند شدم و صورتمو بردم سمت کیرش که بپاشَش تو صورتم که بم گفت :(نه الان، گفتم کم مونده که بیاد.)
بغل کردیم همیدگه رو و بوس میکردیم و میخوردین همدیگه رو.
ترسمون از مدرسه ریخته بود.
بلند شد دستمو گرفت، رفتیم جلو، و نشستم رو صندلیِ معلم.
اونم کیر منو تنظیم کرد با پشتش بعدن نشست رو پاهام و بعد یه مقدار نگهداشتن کیرم توی خودش و عادت کردن، خودش بالا پایین میپرید.
بهش گفتم که دارم ارضا میشمو آبمو ریختم روی باسنش.
بی حال شده بودم. بلند شد و سعی میکرد از روی باسنش آبمو تمیز کنه.
یه احساس بدی داشتم.
از یه طرف نمیخواستم ادامه بدم چون ارضا شده بودمو خیلی حال سکس نداشتم و از یه طرف واقعا بر خلاف همه مردم که بعد ارضا شدن میخوان فضا رو ترک کنن، من دلم نمیخواست حسامو ناراحت کنم یا دیگه از این به بعد باهاش سکس نکنم.
یجورایی فقط دوست داشتم تا شب تو بغلش بخوابم.
یه چند ثانیه فکر کردم و به نتیجه رسیدم که الان نمیخوام لذت جنسی ببرم ولی به چشم یه تفریح غیر جنسی دوست دارم ببینم حسام داره روم ارضا میشه.
بلند شدم و تا شدم و شکممو چسبوندم روی نیمکتی که خودم پشتش مینشستم کلاس. آب دهنمو مالوندم به سوراخم. حسام پشتم بود و از اینکه میدید میخوام سکسو ادامه بدم خوشحال بود.
از پشت اومد وکیرشو یهویی تا ته کرد تو کونم و همونجور تلمبه میزد.
یکم با اولین ضربه دیواره ی سوراخم تیر کشید ولی بعدش خیلی لیزو آبکی شد و فقط داشتم خوش میگذروندم.
بهم گفت داره ارضا میشه. کیرشو دراورد و سفت نگهش داشت که آبش نریزه ولی از تو صورتش ارضا شدن معلوم بود چون لپای سفیدش سرخ شده بود.
سریع زانو زدمو آبشو پاشید تو صورتم.
بعد چند ثانیه که از ارضا شدنش گذشت بدون زدن هیچ حرفی دوتایی رفتیم سمت اتاق معلما و دستشویی.
ترس دوتامون از مدرسه ریخته بودو شلوارو شورتمونو نصفه کشیده بودیم بالا و تو راهرو با کفشای نیمه پا کرده با سروصدا میرفتیم سمت دستشویی.
خودمونو شستیم و برگشتیم سمت کلاس و لباسامونو پوشیدم.
تا در خروجی مدرسه یه احساس بدی داشتم. از مدرسه که درومدیم از هم خدافظی کردیم بدون هیچ روبوسی یا بغلی اومدم خونه.
-نکته مهم: داشتن حس بد، بعد اولین سکس طبیعیه و اینو بدون که نباید خودتو ناراحت کنی زیاد چون همه همینجورین و لذت بردن از سکس چیزی نیست که بخوای ازش ناراحت باشی-
بعد تعطیلات آخر هفته دوباره همو تو مدرسه دیدم. تو زنگ تفریح کنار هم نشستیمو باهم حرف زدیم. اولش خیلی سخت بود. اگه هر کدوم از بچه های اونجا میفهمید که ما باهم سکس کردیم و سکس از سوراخ داشتیم رسما بدبخت بودیم ولی با اینکه خیلی حرف زدن باهمدیگه، بعد اون سکس مفصل، برای دفعه های اول سخت بود، ولی بازم ما باهم صحبت کردیم و درباره احساساتمون و علایقمون کلی باهم حرف زدیم و کم کم برامون عادی شده بود صحبت کردن باهمدیگه توی هر موضوعی.
رابطمون بهتر شد و گاها باهم بیرون میرفتیم و گشت میزدیم و خیلی وقتا دستای همو میگرفتیم و یا توی جای خانجمن سکسی کیر تو کس که گیر میومد برای هم ساک یا جق میزدیم یا اگه اوضاع خیلی خوب بود و مکانش خیلی عالی بود سکس میکردیم.
میدونم که، منتظری که از آینده ی اون روز بگم که میشه امروزی که دارم اینو مینویسن، ولی نمیگم به این دلیل👇.
دلیلم اینه که میخوام بهت بفهمونم، احساسِ تو در آینده اهمیتی نداره و نباید بخاطر اینکه (نکنه تویِ آینده ناراحت بشم) امروز زندگی نکنی.
مطمن باش اگه منطقی رفتار کنی و به احساساتت احترام بزاری توی آینده هم به مشکلی نمیخوری.
نوشته: مبین