اولین سکس بدون سکس…
شاید از همون اول شاید بعد مدتی دقیقا نمیدونم از کی ولی چنان حس عمیقی بهش پیدا کردم که دوست داشتم همه چیزهایی که یک انسان میتونه تجربه کنه باهاش تجربه کنم . قدم زدن شام خوردن برف بازی تا خود صبح چت کردن و نخوابیدن و حتی حتی لذت رابطه جنسی…
سلام من شایانم البته این اسم مستعارمه و اسم مستعار دوست دخترم النازه. خصوصیاتی که گفتم تماما در رابطه با دوست دخترم بود.
از خودم بگم قدم 180 وزنم 90 ورزشکار هستم و دوست دخترم هم خوشگل و خوش اندام با باسنی برجسته و سینه های 75 خوش فرم و خوردنی هستش.
آدم شهوت پراکنی نیستم اما به شدت میخوامش همه جوره جوری که هیچ دختری اندازه خودش نمیتونه شهوتیم کنه.
خاطره ای که میخوام تعریف کنم از اولین تجربه بدون سکس ما هستش . و صحنه های سکسی این داستان کمه پس لطفا به این دلیل توهین نکنید.
خب مقدمه چینی بسه و بریم سراغ داستان.
تو ماشین منتظرش بودم که دیدم از در باشگاه اومد بیرون از همون دور میدیدم که چقدر با ناز و عشوه راه میره حتی دیدم دو مرد اون حوالی بودن چطور به باسنش که تو لگ خودنمایی میکرد نگاه میکردن.
درو باز کرد و سوار شد بهم سلام کردیم و خسته نباشیدی بهش گفتم . خیلی خوشگل شده بود نمیدونم چم شده بود اما میدونستم طبیعی نیستم و انگار دیگه تحملم داشت تموم میشد…
راه افتادم و کنار یک ویتامینه نگه داشتم و رفتم و دوتا معجون گرفتم و آوردم بعد رفتم یک جای خلوت تر که راحت تر باشیم و کسی نبینه مارو باهم.
یک جای خلوت که حتی پرنده هم پر نمیزد نگه داشتم میدونستم امکان نداره از اینجا کسی رد بشه
معحون رو شروع کردیم به خوردن و مشغول حرف زدن بودیم و گه گداری چشمم به سینه هاش میخورد
اصلا نمیدونم من کی اینقدر نسبت به عشقم هیز شده بودم…
وسط حرف زدنا گفت پاهاش درد میکنه و منم پیشنهاد دادم ماساژشون بدم اولش مخالفت کرد و گفت میخواد اما با اصرار من پاهاش رو گذاشت رو پاهای من و کتونی هاشو درآوردن و شروع کردم به مالوندن پاهاش و جورابشو درآوردم که راحت تر کف پاهاش و انگشتاشو ماساژ بدم در حین ماساژ دادن که بودم گفتم الناز میدونی خیلی دوستت دارم؟
گفتم چی شد یهو؟
گفتم یهو نیست همیشه گفتم و خودتم میدونی دوستت دارم
گفت میدونم
گفتم میدونی من دوست دارم همه چیزو با تو تجربه کنم؟
تعجب کردم از خودم انگار این حرف رو بی اراده زده باشم خودم یکه خوردم.
گفت عزیزمی شایان جان منم همینطور؟
گفتم الناز میدونی تو جذاب ترین دختر عالمی برای من؟ میدونی خیلی سکسی هستی ؟
خجالت کشید و گفت شایان زشته این حرفا
گفتم جدی میگم همه چی تو برای من جذابه مثلا همین پاهای نازتو ببین من فوت فتیش نیستم اما پاهای تو واقعا خوردن داره
حس کردم یک جوری شده برای چند لحظه چیزی نگفتیم و فقط ماساژ میدادم پاهاشو گفت مرسی بهتر شد خواست پاهاشو برداره نذاشتم.
گرفتمشون با دستم و کردم تو دهنم و میک زدم اون انگشت های نازشو.
گفت عه شایااان
گفتم جانم خوشت نیومد سکسی من؟
لپاش گل انداخته بود
کم کم شروع کردم به مالوندن ساق و رون پاهاش همینجوری بالا میرفتم و میمالوندمشون .
حس خوبی همراه با استرس داشتم نمیدونم تهش چی قراره بشه؟
نگاهش کردم حس کردم حالش داره عوض میشه
گفتم الی
-جانم؟
+خوشت میاد؟
-اوهوم
+دوست داری بیشتر تجربه کنی؟ عمیق تر؟
-یعنی چی؟
+هم من هم تو تا حالا تو زندگیمیون سکس نداشتیم و قراره باهم ازدواج کنیم
-خب؟
+بیا امروز تجربش کنیم
-چی میگی شایاااان؟؟ میفهمی چی میگی؟
+آره میفهم اما تو میفهی من چی میکشم؟ میفهمی چقدر هوای رسیدن به بدنتو دارم؟
-بس کن
+بیا همین امروز تجربش کنیم
-تو خل شدی نمیفهمی چی میگی گرما زده به سرت گرما زده شدی
خواست پاهاشو برداره که گفتم :
+به دخترونگیت دست نمیزنم الی میذارم برای شب عروسیمون
-پس چی میگی؟
+از پشت
هیچی نگفت فقط نگام میکرد
از پشت صندلی های ماشین جلو پنجربه رو برداشتم و شیشه های جلو رو باهاشون پوشونده بودم با اینکه میدونستم کسی رد نمیشه از اونجا اما باز باید احتیاط میکردم از شیشه های کناری هم خیالم تا حدودی راحت بود چون دودی بودن.
گفت چیکار میکنی؟
چیزی نگفتم و پیاده شدم رفتم اون سمت ماشین در پشت رو باز کردم بعدش در شاگرد رو بغلش کردم و بلندش کردم درو بستم و رو صندلی های پشتی نشودمش و دروبستم و خودم از اون سمت دیگه سوار شدم.
نشستم رخ تو رخ هم بودیم نه اون چیزی میگفت نه من بعد از نمیدونم چه مدت زمانی لباشو بوسیدم به حدی داغ بودم که داشتم میسوختم
+الی جانم عاشقتم…
آروم آروم برش گردوندمشو و اونم مقاومتی نمیکرد و به حالت داگ استایل درش آورم البته که تو ماشین نمیشه کامل پوزشین رو اجرا کرد اما سعی کردم اذیت نشه
کم کم شروع کردم به پایین کشیدن لگش
گفت شایان فقط تا حدی که سوراخ باسنم مشخص باشه دوست ندارم نانازمو الان ببینی
کمی پایین کشیدم لگشو و چی میدیدم …
یک سوراخی که شباهتی به سوراخ نداشت اصلا انگار هیچ ورودی وجود نداشت تو اون قسمت اروم آروم دستم رو کشیدم روش و تف انداختم رو انگشتم و به سوراخش منتقل کردم و روش میمالوندم
کیرمو در آوردم و روی سوراخش میکشیدم دیدم نفس عمیقی کشید و برای اینکه استرسش کمتر بشه کمرشو بوسیدم و سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش و سعی کردم واردش کنم
تلاش اول دوم سوم چهارم
هیچ کدوم مثمر ثمر نبودن و به حدی تنگ بود که هر کاری کردم نتوستم واردش کنم گفتم الی اینجوری نمیشه خیلی تنگی من میشینم بیا بشین روش
پاشد که کاری گفتم رو انجام بده چشمشو گرفت که کیرمو نبینه خندم گرفته بود از سادگی و معصومیت این فرشته ناز
بازم سعی کردم اما کشتم خودمو ولی نشد که نشد
گفت نمیشه شایان
گفتم تنگی الی خیلی تنگی
گفت معلومه تنگم خب
داشت دیرمون میشد و بیشتر از این نمیشد بمونیم
لگشو بالا کشید و منم شلوارمو بالا کشیدم …
حرکت کردیم تو راه حرفی نزدیم انگار تو شک اتفاقی که افتاد بودیم
وقتی رسوندمش یک حالتی داشت آروم خداحافظی کرد و رفت
تا چند ساعت پیامی رد و بدل نشد بینمون
خودم پیام دادنو شروع کردم و نوشتم خوبی؟
سریع جواب داد خوبم
نخواستم جوی که شروع شده بخوابه و حالش بد بشه و حس گناه داشته باشه نوشتم : دفعه بعد به همین راحتی نمیگذرم ازتا
نوشت ببینم چه میکنی…
ممنون که تا اینجا خوندید میدونم صحنه سکسی کم داشت اما دلم نیومد این حس جالب و قشنگی که برام پیش اومدو با شما درمون نذارم
طبق قولی که دادم بهش ازش نگذشتم دفعه بعد و حسابی…
حتما براتون مینویسم و کم بود سکس رو توش جبران میکنم.
نوشته: دو عاشق