اولین سکس دختر عموم و من
سلام دوستان اولین باری هست که داستان مینویسم و تجربه خودم رو اشتراک میزارم . کن توی خانواده فامیل پدری و مادری بزرگترین نوه پسر و اولین نوه پسر هستم .
واسه همین من رو طوری دیگه ای علاقه و دیدشون یکم فرق داره …چون این رو بارها بهم گفتن و نشون دادن فامیلا درجه یک بقولی … کلا زیاد شلوغ نیستن و جمعیت زیادی ندارن دو تا دایی دارم و سه عمو و سه عمه … کلا دایی هام پسر دارن و عموهام چند دختر دارن و همه یک پسر دارن .
عموهام یا پسر ها اولین هستن یا آخری… با پسرها اختلاف سن دارم و رابطه ندارم . اما چندتا از دختر عموهام و دختر عمو هام سنشون نزدیکتره. بزرگترین دختر عموم و دختر عمه ام همسن هستن . ۱۵سال داشتن اون موقع. من با دختر عموم اینطوری اوکی شدم واسه مسافرت رفته بودیم کنار دریا خلیج فارس بهار بود و هوای خیلی عالی داشت .
اسم من علیرضا هست و رضا میگن بیشتر و دختر عموم فاطمه . من و چندتا دختر عمو و پسر عمو همه سوار ماشین شدیم شب رفتیم توی شهر دور دور کردیم و بعد رفتیم ساحل دریا من از شهر توی بازار یه قوطی مشروب خریدم اونجا جنس ارزون و کلا مناسب و فراوان همه چی بندر گناوه هست . قوطی تک سوار رو خریدم ۳هزارتومان . کنار ساحل همه داشتن خوش میگذروندن منم مشروب خوردم اما دو تا شریک پیدا شد چند پیک خوردن . انگار زیاد حال نداده بود اما خوب بود بازم … رفتم پیش بقیه دیدم زیاد تمایل ندارن برن توی آب و شب بود ترس داشتن انگار و بار اول بود رفته بودن ساحل …خلیج فارس طوری هست که از ساحل ۱۰۰متر دور بشی آب از ساق پا میاد نزدیک زانو اینطور نیست که عمقش یهویی زیاد بشه . همه ترس داشتن گفتم دست همدیگه رو بگیریم بریم توی آب کم کم میریم جلو . همین وسط ها که دست به دست هم میدادیم دست دختر عمو هم افتاد به دست من رفتیم همه توی آب کلا خیلی خوب بود همه خوشحال بودن و ترسشون کم شد بعضی ها دستشون رها کردن و آب بازی رو شروع کردن … اما دختر عمو دیدم تمایل نداره رها بشه کمه آب ریختم بهش و بعد همه آب بازی کردیم وقتی یه موج میومد دوباره دست همه رو میگرفتیم. خلاصه دختر عمو دوباره دستشو گرفتم اما بعد چند دقیقه دیدم داره یه حرکتی میکنه بادستش کم فشار میده و شل میکنه گفتم انگار خبری شده خوب دقت کردم دیدم انگار یه حسی بهم داره منم ۷سال بزرگتر از اون بودم . و سن کسی اختلاف داشتم واسه رابطه دوست نداشتم . توی همین آب بازی کردنا دختر عمو خیلی وا داده بود و تمایل زیاد داشت . توی آب چیزی به پام خورد دیدم یه شیشه مشروب که نزدیک یه لیوان میشه . دربش بسته بود . هرکسی خورده بود یا مست بود یا از کشتی و قایق و کنار ساحل…هرچی بود انداخته بودن توی آب. تازه اگه دربش باز بود امکان نداشت آب توی بطری داخل بشه سوپاپ دارن و سوپاپ نمیزاره . خلاصه گفتم من برم بیرون از آب و شماهم کم کم بیاد بیرون . رفتم مشروب خوردن و اهنگ گذاشتم همه کم کم برگشتن و خوش گذشت. تا اینکه شب شد موقع خواب شده بود چون سوییت اجاره کردیم و ایام نوروز خیلی شلوغ میشه بزور ۲اتاق گرفتیم واسه سه خانواده . عمه ام جدا گرفت و ما و عموم هم یکی . شب موقع خواب طوری بودیم که سرها نزدیک هم بود چپ و راست خوابیده بودیم . بالشت من و دختر عموم نزدیک هم بود من چپ دراز بودم اون هم راست دراز بود. یکی دو ساعت گذشته بود که خواب بودن همه .دیدم دستم رو یکی گرفته به رو خودم نیاوردم اما دیدم کم کم متوجه شد بیدارم دستم برد توی پیراهنش از یقه خودش ردش کرده بود . اروم سینشو گرفتم . اندازه و سایزش نمیدونم اما دستم رو پر میکرد . داغ بود و سفت بود موقه ای که گرفته بودمش متوجه شدم سینش نرم میشه و سفت میشه باحال بود و حال میداد . آروم بهش گفتم بره بیرون من ده دقیقه بعد میام به بهانه ای دستشویی . رفت بیرون و منم بعد چند دقیقه رفتم درب ماشین باز کردم رفتیم توی ماشین لباسشو دادم بالا سینه هاش عالی بود اندازه یه پرتقال بزرگ بودن و نوک صورتی داشت . بد یک رب اینطوریا شلوارش آوردم پایین تا نصفه . خواستم از پشت بزارم گفتم نمیتونم اذیت میشم . منم زیاد اصرار نکردم . گفت برات میخورم فقط خالی نکن درش بیار قبل اومدن … شروع کرد خوردن دو یا سه دقیقه بعد خیلی داغ شدیم گفتم بزار زود انجام بدیم بریم تا یکی نیومد . طوری انجام میدم اصلا درد نداشته باشه. خلاصه اولش با انگشت فرستادم داخل بعد چند دقیقه یکم عادت کرد و شل کرده بود اما خیلی تنگ بود و داغ . بعد کلی خیس کردن و لیز کردن سرشو گذاشتم پشتش اروم فشار دادم گفتم خودش کم کم تا باز نشه نمیزاره بره داخل فقط تو هیچ کاری نکن یا خودت رو سفت بگیری وقتی رفت داخل . منم فشار رو دوبرابر کردم دیدم داره سرش میره داخل که دستش رو آورد لگنم رو گرفت که فشار ندم گذاشتم خودش کم کم اجازه فشار بده تا نصف که رفته بود درش آوردم دوباره خیسش کردم همش سوراخش هم مال منو بعد کیف لباسا رو گذاشتم زیر شکمش دوباره همون رو تکرار کردم بدنش خیلی سکس و خوش فرم بود میدونستم اولین تجربش هست منم نمیخواستم اذیتش کنم . خلاصه تا دوباره رفت داخل اجازه فشار یا تلمبه زدن نمیداد اذیت میشد یا نفس نمیزد از اینکه درد داشت واسش یا تجربه میکرد . البته مال من هم خیلی بزرگتر از سوراخش بود . بعد ۲۰دقیقه تونستم همشو تا اخر بفرستم داخل و خودم رو شل کردم روش که داشت میگفت درش بیار درش بیار میدونستم واسه ترسش بود میترسید چیزی بشه یا ترس داشت که میگفتن جر میخوره آدم و این حرفا استرس بهش داده بود. قبلش هم که خوردش بود . دید اندازش چقدره میترسید یکم .داشت میگفت درش بیار و یکمی تکون میخورد باعث میشد که اندازه نیم یا یک سانت عقب و جلو بشه من هم فقط چسبوندم بهش تا اخر داخل باشه همین حس کم تلمبه باعث شد خالی بشم و متوجه حسم شد که دارم ارضا میشم اونم ارضا شد. وقتی خالی شد شروع کرد خوابیدن اونم حس کرد که داره اندازش کم میشه … حس خوبی داشت از تجربش . بعد تاب خورد تو بغل هم بودیم داشت لبامو میخورد و گردنمو میخورد . بعد گفت باید واسه همیشه مال اون باشم و برای هم باشیم .گفت چیزی واست کم نمیزارم منم قبول کردم … بعد از اون وقت توی ۳سال رابطه بودیم .
فقط از پشت رابطه داشتم باهاش. نامزد شدیم باهم اما بعد شیش ماه ب هم خورد همه چی سر چیزای الکی اما تجربه خوبی بود . علاقه واقعی و تجربه سکسی اول و حال کردن از روی علاقه خیلی حال میداد … اما بعدش آدم واسه جدا شدن خیلی داغون میشه .خصوصا دختری که علاقه شدید بهت داشته باشه … کلا ۹بار باهم خوابیدیم ۴ بار ازپشت پنج بار هم لای پا بود … هیچ وقت از جلو نخواستم با اینکه سکسی بود و صورتی و حشری هم بود … بعد هر بار سکس تا دو روز میگفت شرتش خیس میشه و باید عوض کنه .
بدنش ظرف بود خیلی و بور بود پوستش طوری بود وقتی سرش میرفت داخل موقع داگی ایستاده بود زیر پوستش سرش میدم که یک سانت داخل شده اونم از این سکس حال میکرد… الان دوسال که همدیگه رو ندیدیم و اگه ببینیم فقط عادی هستیم واسه هم … اینم از من و دختر عموم…
نوشته: علیرضا