اولین سکس سه نفره منو همسرم (۱)
من بابک هستم ۴۰ سالمه و خانمم ندا ۳۲ سالشه و ۱۰ ساله که ازدواج کردیم و بچه هم نداریم ، من خیلی به سکس و فانتزیایی سکسی علاقه دارم و بیشتر داستانها رو خوندم و دوست داشتم براتون از تجربه سکسی که برای منو ندا پیش اومد داستان بنویسم ، البته اینم بگم من نویسنده خوبی نیستم و فقط اتفاقاتی که افتاده رو براتون می نویسم.
چند ماهی بود که تو سکس با نداحرف از نفر سوم میزدیم و همش بهش میگفتم دوست داشتم الان یکی دیگه هم اینجا بود سه نفری سکس می کردیم ، یبار که داشت برام ساک میزد گفتم الان اگه دوتا کیر دستت بود چه حالی می کردیا ، که اونم با خنده گفت اره خیلی و شروع کرد تخمامو لیس زدن خوردن و منم ادامه دادم الان یه کیر دیگه بود چی کارش می کردی اونم گفت دوست داری ببینی منم گفتم اره خیلی زیاد که اونم شروع کرد با اب دهنش کل تخما و کیرم خیس کرد جوری ساک میزد که تاحالا نزده بود و اب از لب و دهنش اویزون شده بود ، سرشو دودستی اوردم جلو صورتم گفتم چته چرا وحشی شدی همونجور که اب از دهنش می ریخت گفت مگه خودت نخواستی ، منم گفتم واقعا دوست داری تجربه کنی که بدون جواب دوباره رفت سر وقت کیرمو انقدر محکم و حشری خورد تا ابم اومد و همه ابمو خورد و بازم کیرمو ول نمی کرد و سرشو گذاشته بود رو شکمم و با سرکیرم بازی می کرد.یه چند دقیقه همونجوری ادامه داد منم دوباره کیرم راست شدو گفتم نوبت منه ، بعد خوابوندمش و شروع کردم به خوردن کصش و بهش می گفتم اخ که چه حالی میداد الان یکیم بود که کیرش تو دهنت بود براش ساک میزدی ، ندا هم چشاشو بسته بود و فقط ناله می کرد چند دقیقه بعد شروع کردم به کردنش و موقع تلمبه زدن هی راجع به یه کیر دیگه حرف می زدم که یهو ندا گفت اگه راست میگی بر دار بیار تا ببینم راست میگی منم گفتم تو دوست داری اونم با چشمای نیمه باز و شهوتی گفت اره دوست دارم لعنتی مگه میشه دوست نداشته باشم اصلا مگه میشه دوست نداشت به شرطی که تو راضی باشی منم گفتم منم دوست دارم تجربه کنم و تو همین حرفا ابم اومدو همشو ریختم تو کص ندا و افتادم رو تخت ندا چرخید سمت من و در حالیکه با نوک سینم بازی می کرد گفت یعنی واقعا تو دوست داری یکی دیکه منو بکنه گفتم اره ولی همیشه نفر سوم مرد نیستا شایدم زن باشه اونوقت تو ناراحت نمیشی، یکم فکر کرد گفت مثلا کی ، گفتم چه میدونم هر کی مگه فرقی می کنی گفت اره اگر مجرد باشه نمیشه باید متاهل باشه و منم بشناسمش گفتم باشه حالا همینجوری گفتم ، خلاصه چند وقتی گذشت و عید شد و رفتیم شمال ویلامون یه ویلای نقلی تو رویان تو شهرک .
اونجا یه همسایه داریم که خیلی باحال و جوانتر از ما هستن، خانم و آقا خیلی مهربونن و یه بچه هم دارن و وقتی میریم اونجا کلا پیش هم هستیم،
خانم اسمش سمیرا و شوهرشم مهدی .
خلاصه صبح روز اول عید بود که داشتم جلوی ویلا باغچه رو تمیز میکردم دیدم سمیرا با یه استکان چای اومد پیش منو احوال پرسی و اینم بگم که سمیرا یکم شیطونه و با من خیلی شوخی می کنه و راحته کلا و احساس می کنم رو منم حس داره و از نگاهش متوجه میشم ، شروع به صحبت کردیم اونم شروع کرد شوخیو که ندای بیچاره احتمالا تا ظهر خوابه گفتم چرا گفت خوب معلومه دیشب چه بلایی سرش اوردی دیگه حتما تا صبح بیدار نگه داشتی و شیطونی کردین منم گفتم ای بابا مگه شما نمی کنین گفت چرا ولی خوب با بچه خیلی نمیشه راحت بود
، گفت همش باید منتظر باشیم تا اون بخوابه و از این صحبتا ، بعدشم مهدی خیلی اهل شیطونی کردن نیستو خیلی سریع کارشو میکنه و میخوابه ، ولی فکر کنم شما تا پوست ندا رو نکنی ول کنش نیستی و دوتایی خندیدم و گفتم دوست داشتی جای ندا بودی ، یهو نگام کرد و گفت من از خدامه و گفتم یعنی الان پایه ای و دوست داری گفت اگه تو بخوای اره من حرفی ندارم ولی مهدی بفهمه چی گفتم اون با من به راهش میارم ، سمیرا گفت پس ندا چی گفتم اونو باید خودت راضیش کنی و باهاش حرف بزنی گفت باشه با خنده گفت اخ جون و یه دستی به صورتم کشید و گفت من برم الان مهدی بیدار میشه و رفت منم کارم تموم شد و رفتم داخل و صبحانه رو آماده کردم و رفتم ندارو بیدار کردم
گفتم من میرم نون بگیرم توهم پاشو دوش بگیر تا من بیام، تو راه رفتن دیدم سمیرا پیاده با لباس ورزشی داره قدم میزنه صداش کردم گفتم کجا گفت هیچی دارم میرم سر جاده خرید و هم یکم ورزش کنم تو راه ، گفتم حالا بیا با هم بریم بعد خودم بهت تمرین میدم و خنده کنان سوار شد و گفت من از خدامه که تو تمرینم بدیو منم گفتم قول بده خسته نشیا و دوتایی خندیدیم توراه داشتیم میرفتیم که سمیرا گفت ندا بفهمه چی ، گفتم نگران نباش اون اوکی میشه فقط مهدیو چیکار کنیم که سمیرا گفت من یه فکری دارم مهدی دوره ماساژ دیده و مهارت خوبی داره اگه ندا راضی شد به بهانه ماساژ ندا به مهدی میگم ماساژش بده و دیگه بعدش با خود ندا منم گفت فکر خوبیه و یهو دیدم دست سمیرا روی کیرمه و داره میماله بهش گفتم خیلی عجله داریا ، خندید و گفت اره خیلی زیادالان میخوام ببینمش گفتم اینجا وسط خیابون گفت من حالیم نیست گفتم باشه صبر کن برم جای مناسبتر ، رفتم سمت جاده جنگلی کنار شهرک و یه جای خلوت پارک کردم ، سمیرا با عجله پرید سمت من و شروع کرد لبامو خوردن و منم از خدا خواسته چند دقیقه ای همراهیش کردم و بعد چند دقیقه گفت اجازه هست پسرتو ببینم گفتم بفرما خواهش می کنم ، اونم خیلی اروم کیرمو در اورد و با دیدنش با ذوق گفت اخ جون بالاخره مال من شد و شروع کرد ساک زدن ، از حق نگذریم خیلی حرفه ای و باحال ساک میزد ، ابم داشت میومد بهش گفتم داره میاد که اونم اصلا کیرمو در نیاورد و تو همون حالت تمام ابمو تو دهنش خالی شد و اونم همشو خورد و با خنده و ذوق قطره های اخرشو با فشار کیرم خارج کرد و با نوک زبونش تمیز کرد و سر کیرمو یه بوس کرد و با نوازش باهاش حرف میزد و هی قربون صدقش می رفت . خلاصه که خیلی حال داد بهم و رفتیم و خرید و برگشتیم ویلا ، سمیرا رفت و منم اومدم داخل که دیدم ندا بیدار شده و با حوله حموم داره نیمرو درست می کنه منم از پشت بغلش کردم و دستمو رسوندم به سینشو مالوندم و بهش گفتم طلاخانم کی بودی شما ، اونم سرشو چرخوندو لبامو بوسیدو گفت تو دیگه دیونه خلاصه صبحانو رو خوردیم و بعدش طاقت نیاوردم بغلش کردم بردم رو تخت و شروع کردم به خوردن سینه هاش ، بهش گفتم نظرت چیه فانتزیمونو اجرا کنیم ، گفت یعنی چی ، گفتم نفر سوم دیگه ، گفت باز شروع کردی منم در حال خوردن سینه هاش گفتم جدی می گم نظرت چیه ، پاشد نشست جلومو با جدیت گفت یعنی تو راضی میشی یه نفر دیگه منو بکنه ، منم با کمی مکس گفتم اگر فقط سکس باشه و علاقه ای توش نباشه اره راضیم دوباره گفت یعنی پشیمون نمیشی بعدش منم گفتم اگر تورو خوشحال کنه نه ، گفت حالا باشه تا فرصتش پیش بیاد گفتم نظرت چیه با همسایه هامون اینکارو کنیم گفت سمیرا و مهدی ؟ گفتم اره گفتم نه بابا اونا تو این فازا نیستن گفتم تو با مهدی اوکی هستی ، کمی مکث کرد گفت مرد تمیز و مهربونیه اره اگه تو بخوای من حرفی ندارم وگفتم پس با سمیرا سر صحبتو باز کن و بهش بگو فکر کنم سمیرا اوکی باشه اخه خیلی شیطونه با یه اخمی بهم نگاه کردو و گفت تا الان که سکس نکردی باهاش ؟ گفتم نه بابا حدس میزنم.داشتیم حرف میزدیم که صدای زنگ اومد منم پاشدم اومدم سمت در و باز کردم دیدم سمیراست بعد سلام و احوال پرسی گفت ندا جون هست گفتم بله الان صداش می کنم ، ندا داشت سوتینشو می بست گفت کی بود گفتم سمیراست ، اونم گفت چه حلال زادست و رفت سمت در گفتم لباس بپوش گفت بیخیال بابا با خنده رفت سمت در ورودی و با سمیرا رو بوسی کردنو و دعوتش کرد داخل ، سمیرا با خنده و شیطونی گفت مزاحم نشم داشتین کاری می کردین
ندا هم گفت نه بابا من از حمام اومدم و رفتن رو مبل نشستن به حرف و منم رفتم براشون چای ریختم و اوردم ، بعد خوردن چای ندا گفت سمیرا جون بیا تو اتاق کارت دارم و
سمیرا هم پاشد باهم رفتن تو اتاق ، منم دیدم کاری ندارم و از طرفی میدونستم اونا درمورد چی میخوان حرف بزنن رفتم حوله حمومو برداشتم گفتم من میرم دوش بگیرم و با سمیرا خداحافظی کردم ، رفتم حمام
نیم ساعت بعد که اومدم رفتم تو اشپزخانه یه لیوان اب بخورم که ندا صدام کرد ، رفتم تو اتاق ببینم چی میگه دیدم دو تا هلو با شورت و سوتین دراز کشیدن رو تخت و دارن به من نگاه می کنن ، گفتم جریان چیه ، که ندا گفت اقای داماد تشریف بیارن دراز بکشن تا عرض کنم خدمتشون.
منم رفتم دراز کشیدم وسط دوتاشون دو تا دستامو بردم زیر گردنشون و هر دو چرخیدن به سمت من و لباشون نزدیک لب من و دوتا هلوی خوشگل و ناناز الان در اختیار من بودن ، به ندا گفتم جریان چیه ، گفت مگه نگفتی دوست داری سه نفری سکس کنیم اینم شروع داستان ، منم گفتم باشه پس باید برات جبران کنم و یه مرد خوشگل و جذابم من برات جور کنم که هر سه زدیم زیر خنده ، ندا شروع کرد از سمیرا لب گرفتن و منم بهشون اضافه شدم و سه تایی داشتیم لب بازی میکردیم که سمیرا از زیر حوله دستشو رسوند به کیر من و شروع به مالیدن کرد و ندا هم رفت سمت کیر من و شروع کرد به خوردن تخمام و سمیرا هم رفت کمک دوتایی داشتن برام ساک میزدن ، منم با انگشت داشتم کص دوتاشونو ناز می کردم و بازی می کردم.
بعد دو سه دقیقه خوردن سمیرا اومد نشست رو صورت منو منم از خدا خواسته شروع کردم به خوردن کص و کون سمیرا و لیس زدن و بازی با کصش ، ندا هم پاشد سر کیرمو خیس کرد نشست روی اونو شروع کرد به بالا پایین و همزمان با سینه های هم بازی می کردن و لب می گرفتن ، بعد چند دقیقه سمیرا رفت پشت ندا و با یه دستش شروع به مالیدن تخمای من کرد و با یه دستم سینه ندا رو میمالید و همزمان از ندا هم لب می گرفت ، بعد چند دقیقه ندا پاشد منم پاشدم سمیرا رو خوابوندم و کیرمو گذاشتم لب کصش و شروع به کردنش کردم و ندا هم دراز کشیده بود کنار اونو ازش لب می گرفت منم با یه دستم پای سمیرا رو می مالیدم با اون یکی کص ندا رو انگشت می کردم هر دوشون ناله می کردن و با ولع و اه ناله لبای همو می خوردن ، بعد چند دقیقه ندا با سمیرا جاشو عوض کردو همون مدلی شروع به کردن ندا کردم سمیرا افتاده بود به جون سینه های ندا و یکیشو میخوردو اون یکی را می مالید منم از پشت کص سمیرا رو با انگشت بازی می کردم و همزمان تو کص ندا تلمبه میزدم ، ندا با اه و ناله می گفت چقدر حال میده سه نفری و از من تشکر می کرد و سمیرا هم با شهوت تمام و ناله سینه هاشو لیس می زد و می خورد ، بعد به سمیرا گفتم از پشت اشکالی نداره ، اونم با ناز و ادا گفت اخه درد داره گفتم اولشه تحمل کن ، از کص ندا کشیدم بیرون و سمیرا اومد روی ندا به حالت داگی منم با انگشت شروع به بازی کردن با سوراخ کون سمیرا و اونا هم مشغول لب بازی ، بهشون گفتم خانمها خوش می گذره ، اونام با ناله گفتن اره لعنتی بکن ، منم سر کیرمو یکم کرم زدم و یواش و یواش فشار دادم تو کون سمیرا ، اولش یه جیغ زد و افتاد رو ندا و اونم با نوازش کردن سرش و بدنش و قربون صدقه رفتنش و بویدنش ارومش می کرد و منم یواش یواش کل کیرمو فشار دادم داخل کونش و سمیرا از شدت درد و لذت یه ناله بلند کرد و داد می زد اخ جر خوردم بعد چند دفعه عقب جلو کردن دیگه اروم شد و حالا اون مشغول به خوردن لبای ندا و سینه هاش شد انگار که می خواد ندارو بکنه عین مردا افتاده بود به جونش و حال می کردن با هم ، از شدت اه و ناله اونا دیگه داشتم ارضا می شدم که گفتم داره میاد و کشیدم بیرون خوابیدم رو تخت و اون دوتا افتادن به جون کیر من و با اه و ناله می مالیدنش تا ابم اومد و هر دوشون ابمو خوردن ، بعدم از هم لب گرفتنو اومدن تو بغل من خوابیدن و و سمیرا گفت مهدی بیچاره رو کی دوماد کنیم که من گفتم همین امشب ترتیبشو میدم و فقط شب اول باید مهدی تنها باشه ،سمیرا هم گفت باشه و هر چی اقامون بگه و با خنده دوباره رفت سمت کیر منو شروع کرد به ساک زدن ، ندا هم پاشد رفت دوش بگیره منم که از شدت خوردن سمیرا دوباره راست کرده بودم انگار نه انگار از صبح دوبار ارضا شدم ، سمیرا رو خوابوندمو کصش و شروع کردم خوردن ، اون با اه ناله کنان با سینه هاش ور می رفت و می گفت ، بالاخره به ارزوم رسیدم و بابک خان اقامون شدو قربون کیرم می رفت وگفت بکنم تورو خدا دلم می خواد دارم دیونه میشم ، منم پاشدم نشستم لای پاهاش و کیرم گذاشتم لب کصش و گفتم اجازه هست ، اون گفت بکن لعنتی دیونه شدم ، من با خنده فشار دادم تمام کیرمو داخل کصش یه ناله بلند کرد و منو کشید رو خودش و با دو دشتش صورت منو گرفت شروع کرد به خوردن لبام ،با ناخنهاش کمرمو نوازش میداد از شدت فشار نوک ناخناش می فهمیدم که چقدر داره لذت می بره ، ندا از حموم اومد و در حالیکه موهاشو خشک می کرد گفت بسه دیگه ، خسته نشدین ، منم گفتم من که نه ، سمیرا گفت که اگر شما ناراحت نمیشی من تازه اقامونو پیدا کردمو حالا حالا باهاش کار دارم ، ندا حوله سرشو بست و اومد دراز کشید کنار سمیرا و با انگشتاش نوک سینه شو کشید و بهش گفت اگر دختر خوبی باشی همیشه میتونی پیش منو بابک باشی ولی تنهایی نبینم باهاش رابطه بگیری فقط باید خودمم باشم سمیرا هم گفت چشم عزیزم چشم ، منم که رو ابرا بودمو داشتم ارضا میشدم به سمیرا گفتم دارم میام اونم گفت بریز داخل اشکال نداره و در حالیکه ابمو تو کص سمیرا خالی می کردم ندارو کشیدم سمت خودمو لباشو میخوردم ، دیگه جونی برام نمونده بود و افتادم وسط اون دوتا اونا هم با نوک انگشتاشون بدنمو نوازش می کردن ، خیلی حس قشنگی بود سکس با دوتا کص قشنگترین حس دنیاست ،
به سمیرا گفتم امشب شام درست نکن با مهدی بیاین پیش ما تا مهدی رو بسازم و بیارمش تو خط ، اونم با ذوق می گفت اخ جون و چشم عزیزم و … پاشد رفت حمام تا کصشو بشوره و بعدشم لباساشو پوشید و از منو ندا لب گرفت و رفت ویلاشون .
خیلی طولانی شد امیدوارم خسته نشده باشین ، سعی کردم بدون نقص همه اتفاقات اون روز و براتون تعریف کنم داستان سکس شب و بقیه ماجرا هم بمونه برای قسمت بعد
نوشته: بابک