اولین سکس شایان

با سلام خدمت دوستان عزیز و محترم
داستانی که میخوام خدمت شما عزیزان عرض کنم مربوط میشه به اولین سکس زندگی من؛ داستان مربوط به زمانی هست که برنامه بی تاک بین جوانان طرفدار پیدا کرده بود و اکثر در فضای مجازی بودیم. مثل حالا
من چون مجرد بودم چند تا عکس مربوط به خودم رو در بی تاک به اشتراک گذاشته بودم از جمله یک عکس که وسط خیابان تنها نشسته بودم و یک جاده ممتد و دراز در پشت سرم بود.
یک نفر با اسم مستعار نسترن زیر عکس ام پیام داده بود که دوست داری منم کنارت بینم و تنها نباشی!!!
منم اهمیت ندادم و فکر کردم داره منو مسخره میکنه! و احتمال پسر هست و اسم خودش رو دخترانه گذاشته برای اذیت و آزار مردم.
خلاصه چند روز گذشت و دیدم باز نسترن داستان ما مجددا پیام داده که نمیخوای بیام کنارت توی عکس بینم تنها نباشی…
منم پیام دادم شما؟ نوشت یک رهگذر که عاشق عکس ات شدم.
گفته میشه لطفا بفرمایید چطوری عاشق عکس من شدید ماقبل همدیگر رو دیدیم؟ اصلا شما اهل کجا هستید؟
گفت من ارومیه هستم شما کجایی؟ گفتم منم ارومیه
گفت دوست داری همدیگر رو ببینیم؟
منم از خدا خواسته گفتم چرا که نه(البته ته دلم ترسیدم گفتم نکنه نقشه باشه و… )
خلاصه برای فردا عصر ساعت ۱۹ قرار گذاشتیم توی یکی از خیابان های ارومیه، گفت من جلوی ویترین شیرینی فروشی می ایستم تو هم بیا ببینمت!! منم رفتم سر قرار ولی بخاطر رعایت احتیاط که دچار مشکل نشم با فاصله از دور جلوی شیرینی فروشی رو نگاه کردم تا ببینم کسی هست! یک خانم قد متوسط و زیبا که آرایش سکسی هم کرده بود توجه منو به خودش جلب کرد. توی دلم گفتم اگه این باشه که محشره
ولی دست یک پسر بچه رو گرفته بود.
منم شک کردم که نکنه این خانم نباشه.
به هر حال توی فضای مجازی پیام دادم و جواب داد که من منتظرتم کجایی؟ گفتم همون خانم که دست بچه رو گرفته؟ گفت بله… بیا جلو ببینمت
منم رفتم کنارش و الکی به ویترین نگاه کردم و زیراب سلام کردم.
اونم لبخند زد و نگاهم کرد و یک چشمک بهم زد و رفت.
منم افتادم دنبالش تا رفت خونه اش
بعدش پیام دادم که قضیه بچه چیه و آیا متاهل هستی؟ گفت نه من جدا شدم و مجرد و اینم پسر منه.
گفتم آخه با وجود بچه مشکلی نداری با من دوست بشی؟
گفت نه مگه قراره چی بشه!!!
خلاصه چند روز جملات عاشقانه مایل به سکسی با هم رد و بدل کردیم تا اینکه روز سوم یا چهارم جریان جذابی پیش اومد.
نسترن بهم گفت همش که نمیشه پشت تلفن حرف بزنیم و پیام بدیم. من دوست دارم در حضور هم حرف بزنیم و بیشتر با هم آشنا بشیم.
منم گفتم باشه هرجوری تو بگی
گفت میدونم مجردی و خونه از خودت نداری ولی در آینده باید داشته باشی.
دوست داری امشب برای آشنایی مهمون من بشی!؟
گفتم جان یعنی چطوری؟ من بیام خونتون؟
بچه چی؟ کسی توی خونه نیست؟
گفت تو نگران نباش همه چیز با من
استرس نداشته باش
ولی من چون اولین بار بود در زندگی همچین قرار ملاقاتی میزارم سر تا پا استرس بودم.
خلاصه دل رو زدیم به دریا و روز پنجم ساعت ۲۲ گفت بیا کوچه پنجم ؛ درب سوم سمت راست من در رو باز میزارم بیا داخل
منم تیپ زدم و رفتم کمی خرید کردم دست خالی نرم مهمونی میوه و آبمیوه و چیپس و…
به هر حال رسیدیم جلوی در و الکی ایستادم که مثلا زنگ میزنم.
دیدم یک فرشته سکسی و خوشگل با لباس قرمز جلوی در ایستاده و آرایش آنچنانی کرده که کم مونده بود جلوی در آب کیرم بیاد…
گفت خوش اومدی آقا
منم سلام کردم و آروم رفتم خونه
گفت آروم باش پسرم خوابیده یواش برو اتاق سمت راست تا منم بیام.
رفتم دیدم یک اتاق خواب زیبا و آروم هست که روی میز شربت بیدمشک که سوغات ارومیه هست گذاشته با شیرینی و…
بعد چند دقیقه اومد و در رو از پشت قفل کرد.
منم پا شدم مجددا سلام کردم و همدیگر رو در آغوش گرفتیم و چندین دقیقه محکم همدیگر رو بغل کرده بودیم.
بعد گفت بشین گلوی تازه کن
چرا بدنت میلرزه… استرس نداشته باش همه چیز تحت کنترله
گفتم واقعا سورپرایز شدم و توی خواب هم نمیدیم یک روز همچین جای بیام؟
خلاصه کلی دلداری داد که آروم باش و ما هر دو دوست هستیم و با اختیار و عقل کنار هستیم و هیچ مشکلی پیش نمیاد.
خلاصه نیم ساعت آروم با هم حرف زدیم و از من پذیرایی کرد.
اینم بگم من به خانواده گفته بودم امشب عروسی جایی دعوتم و تا دیر وقت نمیام.
نسترن گفت عروسی بهت خوش میگذره آقابالا
منم گفتم خیلی ممنونم ازت که بهم اعتماد کردی و به حریم خصوصی خودت دعوتم کردی.
بعد از حدود دو ساعت ساعت دوازده شب شده بود.
نسترن گفت آقا خوابت نمیاد؟
گفتم ببخشید دیر وقت شده مزاحم نمیشم رفع زحمت میکنم تو هم استراحت کن… خواستم پا بشم که گفت کجاااااا
با هم استراحت می کنیم
منظور این نبود که بری! منظورم این بود بخوابیم
گفتم با هم… مگه میشه
گفت چرا که نشه
تو مهمون منی و امشب خسته شدی تا حالا( منم توی دلم مثل سیر و سرکه میجوشید ) بین عقل و دل گیر کرده بود.
عقل میگفت بیخیال بشو و برو خونه خودت و هوس رو کنار بزار
دل می گفت خوش باش که امشب سلطان جهانی
خلاصه گفتم باشه من بدون اینکه لباس درباره رفتم توی تخت اونم گفت صبر کن میام
رفت لباس خواب سکسی پوشید و اومد کنارم.
من یاد فیلم سکسی The reader افتادم که همیشه جز فانتزی های سکسی من بود.
خلاصه نسترن خانم گفت توی خونه خودتون با لباس بیرون میخوابی؟ دربار اینا رو
تازه حدس ام به یقین تبدیل شده که بله… امشب قراره اتفاق های جذابی بافته و احتمالا اولین سکس زندگی ام اتفاق بافته. …
نسترن خانم گفت تا حالا سکس داشتی(قسم خوردم اصلا نداشتم ) واقعا هم نداشتم و تاحالا بدن یک زن رو از نزدیک لمس نکرده بودم.
خلاصه بعلت حرف های عاشقانه و دست مالی کردن من خودشو بغلم رها کرد و گفتم من استاد سکس تو میشم و هر کاری میگم باید بکنی تا هر دو لذت ببریم.
گفتم بیا ممه ها رو بخور و لیس بزن.
منم از فیلم های سکسی یاد گرفته بودم و زیر گردن شروع به لیس زدم کردن تا پایین.
شروع کردم لیس زدن کوس سفید و محشر نسترن خانم رو.
هر دو تحریک شده بودیم.
نسترن از بس کوسش رو لیس زدم و زبون زدم داشت میلرزید.
گفتم خیلی خوب میخوری عشقم.
منو بردی توی آسمونا… ادامه بده
منم برش گردوندم و از پشت گردن تا کن نرم رو خوردم.
کیرم شق شده بود و داشت آبم می اومد.
نسترن گفت بسه کمی استراحت بکنیم آب نیاد.
باهاش کار دارم…
خلاصه چند دقیقه به خودمون استراحت دادیم و شربت خوردیم
تا اینکه مجددا شروع کردیم از اول همون کار ها رو تکرار کردیم.
نسترن گفت حالا وقتشه که رسما مرد بشی و از مجردی در بیای
منم به پشت خوابوند و کیرم رو کرد داخل دهنش و برام ساک زد.
داشت آبم میومد گفتم داره آبم میاد گفت آروم باش و نفس عمیق بکش.
استرس نداشته باش.
خیلی حرفه ای داشت سکس رو مدیریت میکرد.
واقعا حرفه ای و حشری بود.
در نهایت در یک حرکت اومد نشست رو کیرم و برای اولین بار کیرم رفت داخل یک کوووووس نرم و گرم و خیس
کمی بالا و پایین کرد… داشتم از خوشی و هیجان و استرس سکته میکردم.
برگشت و خوابید.
گفت مرد باید زنش رو از بالا بکنه.
حالا بیا و مردانه بکن توی کوسم ببینم مرد شدی یا نه…
خلاصه رفتم بیا پاهاش و کیرم رو مالیدم به کوسش و خودش با دست کیرم رو تنظیم کرد روی کوسش…
گفتم نسترن کاندوم داری؟ گفت کاندوم نمیخواد.
طبیعی حال میده من IUD گذاشتم نترس کوچولو حامله نمیشم‌
من ۶۷ بود و نسترن ۶۰ (هفت سال از من بزرگتر بود )
دلم براتون بگه نشستم بین پاهاش و مثل فیلم های سکسی شروع کردم به کردن کوس تنگ و نرم نسترن.
اونم از ترس اینکه پسرش بیار نشه آروم آخ و داد میکرد.
تا اینکه گفتم آبم میاد چیکار کنم.
گفت بریز توی کووووووووسم کوس من آب گیر میخواد.
منم آب کیرم رو ریختم توی کوس نسترن و بیحال افتادم روش…
چند دقیقه توی همون حالت که کیرم توی کوسش بود خوابیدیم.
بعد بیدارم کرد و گفت خسته نباشی… مرد شدنت مبارک آقاااا
از امروز متاهل شدی
بیا کمی شربت و میوه بخور جون بگیری.
بعد از یک ساعت استراحت.
حالا دیگه من گرم شده بود که باز سکس کنیم.
بهش پیشنهاد دادم و گفت نیکی و پرسش…
امشب هر چند باز دلت بخواد میتونی منو بکنی.
خلاصه اون شب که اولین شب سکس ام بود تا ساعت ۵ صبح من و نسترن ۹ بار سکس کردیم.
گفت پسر خسته نشدی؟ کمرت از کار می افته… بسه
بقیه رو بزار برای روزهای دیگه
البته دیگه توی روزهای دیگه هیچ وقت ۹بار پشت سر هم سکس نکردیم.
ولی حالا نزدیک ۹ ساله با نسترن خوبم هستم.
منم ازدواج کردم و متاهل هستم‌
و هنوزم به یاد قدیم با نسترن جونم هستم و گاهی همدیگر رو میبینیم و یک سکس کوچولو میکنیم تا یا قدیم ها حفظ بشه.
دوستان همیشه از زندگی لذت ببرید و سکسی باشید.
البته لطفا اصلا با زن متاهل رابطه نداشته باشید که درست نیست.
ولی مجرد یا مطلقه اگر هر دو نفر راضی باشند و به حریم خصوصی همدیگر احترام بگذارند خیلی هم خوبه
به شرطی که واقعا طرف مقابل با شعور باشه و قصد و غرضی برای سودجویی و سو استفاده ابزاری نداشته باشه.
به امید خوشی و لبخند برای همه عزیزان دل

نوشته: شایان

دکمه بازگشت به بالا