اولین لمس نانازم با خاله مهربونم

سلام به همه دوستان، مطلبی که دارین میخونین رو من و خاله خوشکلم دوتایی داریم تعریف میکنیم، خاله م میگه و من مینویسم.
من اسمم عسله ۱۴ سالمه، اسمم واقعیه اسم خاله م هم الهه است که ۲۹ سالشه و تازگیها طلاق گرفته، اونم واقعیه، علت نوشتن اسم اصلیمون اینه که میخوایم اگه کسی تو آشناها هست که این داستانارو میخونه این قضیه رو بدونه… دیشب برای گذراندن تعطیلات عید همه خونه پدربزرگمون که میشه بابای همین خاله الهه جمع شدیم، مامان من انگار از قبل به خاله الهه گفته که جدیدا متوجه شده که من یعنی دخترش عسل با خودم ور میرم، خود ارضایی میکنم و از خاله الهه میخواد با من حرف بزنه… دیشب بعد رسیدن ما یه ساعتی که گذشت بعد خوردن شام و … خاله الهه یهو گفت عسل بیا کمک من بریم زیرزمین توی خونه تکونی وقت نکردیم جمع و جورش کنیم، منم خاله الهه رو خیلی دوستش دارم گفتم بریم… با هم اومدیم پایین، با اینکه به هم ریخته بود ولی یه اتاق خواب داره تو زیرزمین که کفش فرش هست و چند تا پتو تا کرده و… خاله یهو از توی سوتینش دو نخ سیگار درآورد یکیشو گذاشت گوشه لبش یکیو به من تعارف کرد و همینطور که فندک زد با اشاره سر گفت بگیر، گرفتم با آتیشش روشن کردم و دوتایی نشستیم، من که چهار زانو بودم خاله یهو دراز کشید و سرش رو گذاشت رو پام و دو تا پاشو دراز کرد، یکی دو تا کام از سیگار گرفت و توی یه گلدون سفالی که مال همین سیگار بود لهش کرد و یهو دست راستش رو برد زیر شلوارش اول گفتم حتما داره شورتش رو مرتب میکنه که دیدم نه داره آروم لای پاش رو میماله، من جا خوردم هیچی نگفتم، سرش روی پام بود نمیتونستم پاشم، خالم با دست راستش نانازشو میمالید و با دست چپش داشت لباساشو یکی یکی بالا میداد ، سینه هاشو از زیر سوتین آزاد کرد و این بار دو طرف شلوارش رو گرفت و خواست بکشه پایین یهو گفتم خاله … من برم، که خاله سرش رو بلند کرد و گفت مامانت دیده با خودت ور میری، یهو خشکم زد ، ادامه داد گفت منم بهش گفتم نترس بسپارش به من ، دیدم مال خودته، چرا جلوتو بگیرم منم مثل خودتم، یهو خاله اومد سمتم و بغلم کرد و آروم لبامو بوسید و منم کم کم لبهاشو میخوردم، از دیشب تا الان که غروب شده چند بار دوتایی اومدیم اینجا… چون از لزبازی و اینا هم چیزی بلد نیستیم هر بار با دیدن یه فیلم کوتاه پورن تو این سایتها یه کاری میکنیم… الان چیزی که هر دومون باهاش حال میکنیم اینه، من کوصم خیلی تنگه ۱۴ سالمه، خاله با انگشتش داره کوصمو آروم تحریک میکنه، الانم من ازش خواستم انگشتشو کامل بکنه توش ، چون اگه نکنه من خودم امشب قبل خواب میکنم، اهان یه چیز دیگه هر دومون عاشق خوردن آب دهن هم شدیم، خیلی حال میده، خاله م رو با دوتا انگشت کردم دردش اومد بعد تموم شدن این مطلب میخوام تا مچ دستمو بکنم تو کوصش… اینو نوشتیم واسه یادگاریش… هر کسی مسخرمون کنه بره فرهنگ داغونمون رو مسخره کنه که داره همه مون رو جنده میکنه… خیلی خانوما که شوهر دارن من میشناسم دارن به چند نفر دیگه هم میدن با اینکه شوهره زحمت کشه و خوب هم میکنه زنشو… چرا… چون شوهره جون نداره هر شب میاد خونه از کف پای زن رو بخوره تا بالا، زن احمق هم میره خیانت میکنه… دوستم قسم خورد که سه نفری کردنش خودش هم دوست داشته ولی آخرش سه تایی آبشون رو توی دهنش خالی کردن و گفتن باید کامل قورت بده، میگفت هیچوقت سه تا مرد باهم توی توالت فرنگی نمیشاشن، میگفت تا خونه استفراغ کردم و گریه میکردم… اینو به آقایونی میگم که قراره الان به من و خالم فحش بدن…
ببخشید آخرش فازتون منفی کردیم… ما بریم واسه حال کردن…

نوشته: عسل

دکمه بازگشت به بالا