اولین و آخرین گی من
سلام من سامانم الان 19 سالمه این داستان واقعیه اما یه جاهایی واسه جالب شدن داستان مبالغه به کار رفته … داستانه من مربوط میشه به دورانه مدرسه یه همکلاسی داشتم به اسمه عرفان یه روز بهم گیر داد که بزار کیرتو ببینم منم بچه چشمو گوش بسته ای بودمو تو این فازا نبودم خلاصه با اصراره اون زنگ تفریح که خورد تو کلاس موندیم با خجالت کیرمو نشونش دادم همین که در اوردم کرد تو دهنش و واسم ساک زد از شانس ما زنگ زود خوردو بجه ها اومدن کلاس کله اون زنگ همش فکره اون بودم خیلی حال کرده بودم اینجوری شد که بهش گفتم بازم میخوام حال کنیم با هم به پیشنهاده اون رفتیم پشته خطه راه اهن یه جای خلوت … باره اولم بود میخواستم ارضا شم تا بحال از این کارا نکرده بودم سریع درش اوردم جلوم زانو زد و شروع کرد به خوردن حسه عجیبی بود نفسش میخورد به بدنم گاهی هم دندونش کشیده میشد روی کیرم بدجوری حال میداد بعده چند دقیقه یه چیز سفید ازم بیرون اومد بدجوری دسپاچه شده بودم سرم گیج میرفت خون به مغزم نمیرسید چشم سیاهی میرفت بدنم شل شده بود واسه یه لحظه از خودم بدم اومد خودمو جمع و جور کردم که عرفان گفت من هنوز حال نکردم اولش پیش خودم فک کردم منظورش اینه که منم واسش ساک بزنم اما بر خلاف تصورم برگشت و گفت نمیخوای بکنی من مونده بودم که باید چیکار کنم البته یه چیزایی میدونستم کیرمو دوباره راستش کردم کیرمو تف مالیدم روش اما هر کاری کردم نمیرفت توش از کیفش چندتا خودکار در اوردو به من داد گفت به نوبت بکن توش تا باز شه 4تا شو کردم خودشم کمکم میکرد یکم انگوشتش کردم تا حسابی جا باز کرد خود کار ها رو در اوردم دوباره امتحان کردم این دفعه با یکمی فشار رفت توووو یکم عقب جلو کردم اما این سری ابم نیومد خودش گفت خسته شده بقیش واسه بعد خودمون رئ تمیز کردیم خوابیده بودیم زمین. اون روز اولین و اخرین گی من بودش ممنون که وقت گذاشتین و خوندین ببخشید اگه جالب نبود.
نوشته: سامان