این را با خشم مینویسم من انتخاب نکردم
من انتخاب نکردم اینگونه باشم و باشد ولی تو نفرت را انتخاب کردی با آن چشمان سرخ رنگت که هرشب خواب آرام مرا پاره میکرد.
.
تا جایی که یادم هست بچه ای بودم که زیاد اخلاقش شبیه بقیه نبود. من بچه ای نبودم که با همسن و سالام گرم بگیرم. اهل معاشرت نبودم و وقتی هم بزرگ شدم این تفاوت ها بیشتر شد انگار اون تفاوت های دوران کودکی آغازِ پژواک های یه تفاوت های بزرگ تر بود
نمیدونم چطور شروع شد ولی میدونم دوران راهنمایی بود که قطعی فهمیدم من از فیلم پورنایی که همکلاسیام میبینن خوشم نمیاد از اندام زنا و سکس با اونا چندشم میشه . و اینو میدونستم که چقد به دوست صمیمیم وابسته میشم. با اینکه خوش قیافه بودم ولی چون اکثرا گوشه گیر و جدی بودم کسی جرات نمیکرد بهم تعرض کنه خوشبختانه.
میخوام برگردیم عقب . یعنی زمانی که من پنجم ابتدایی بودم و باپسری دوست شدم که واقعا خوشگل بود یه پسر با موهای بور و چمشای ابی اون موقع من چیز زیادی از سکس و این چیزا نمیدونستم فقط دوسش داشتم . ولی چندباری دسمالی شدن یکی از فامیلای دورمون رو تو یه مهمونی دیده بودم اون موقع رابطه جنسی برام شاید فقط دستمالی کردن بود شایدم فقط یه کنجکاوی بوده . خلاصه این قضیه باعث شد من علیرضا همون دوستم رو دستمالی کنم, تو ته کلاس نشسته بودیم توی یه نیمکت من دستمو گذاشتم رو آلتش اون یکم ترسید بعدش دیگه هیچی نگفتیم . حتی دربارش حرفی نزدیم .
پنجم ابتدایی هم تموم شد و من بزرگ تر و بزرگتر شدم و فشار های خانواده بدتر شده بود
بعد پنجم ابتدایی دیگه ندیدمش . 17 سالم شده بود و من شدیدا تنها بودم دنبال گی میگشتم ولی چون تو شهرمون کم میشد همجنسگرا پیدا سخت بود تا بالاخره به سرم زد علیرضا رو پیدا کنم . آدرس خونشون رو نداشتم اسمش روهم زدم تو فیس بوک پروفایل چند نفری رو آورد ولی اون نبود بالاخره تو اینستاگرام پیداش کردم بهش دایرکت دادم و خودمو معرفی کردم . نمیدونم تظاهر میکرد یا واقعا از اینکه پیدام کرده خوشحال شده بود . شمارشو گرفتم . به خوشگلی قدیم بود فقط بزرگ تر شده بود . خیلی دوست داشتنی
چندباری تو کافه باهم قرار گذاشتیم و رفتیم بیرون خلاصه دوباره صمیمی شدیم . یه بار که تو پارک رو چمنا نشسته بودیم اون داشت راجب دختری که چند متر اون ورتر با دوستش رو نیمکت نشسته بود حرف میزد . بهم گفت
علی تو دوست دختر داری؟
نعع
چرا خب؟
دخترا واسم جذاب نیستن علیرضا . نمیدونم چجوری واست توضیح بدم
ینی گیی دیگه اره؟
اره شاید
دیگه چیزی نپرسید. چند لحظه بعد من گفتم که باید برم خونه کار دارم حالمم زیاد خوش نیست و خدافظی کردیم تا رسیدم تو خونه بهش پی ام دادم : علیرضا من دوست دارم .
بعد مدتی پشیمون شدم با خودم گفتم کاش بهش نمیگفتم لابد مسخرم میکنه ولی برخلاف تصورم جواب داد : منم دوست دارم عوضی
خلاصه بعد یکم حرف زدم فهمیدم اونم یجورایی گیی ولی خب به دخترا هم گرایش جنسی داره و بایسکشواله . و توافق کردیم باهم که که یه رابطه پایدار باهم داشته باشیم ولی اگه خواستیم باهم نباشیم قبل هر خیانتی به همدیگه بگیم و از هم جدا شیم
فردای همون روز دوعتم کرد خونشون . خونه خالی بود خانوادش خونه نبودن بعد یکم اهنگ گوش کردن و حرف زدن اولین لبو از هم گرفتیم . دراز کشیده بودیم تو تختش . من دستمو بدم زیر تیشرتش دستمو میکشیدم روی بدنش لباشو میبوسیدم اونم دستش رو کمرم بود تیشرتشو در اوردم و شروع کردم به بوسیدن بدنش شلوارکشم در اوردم فقط یه شرت تنگ تنش بود که برجستگی باسنشو خیلی خوب نشون میداد و باعث شده بود کیرم مثل سنگ سفت بشه خودمم لباسامو در اوردم کامل لخت بودم رفتم جلوشو کیرم گذاشتم رو لباش یکم کیرمو بوسید و بعدش کرد تو دهنشش خیلی حال میداد وقتی مکش میزد اهم بلند میشد کیرمو از دهنش
در اوردم و گفتم بشینه لبه تخت جلوش خم شدمو شرتشو در اوردم و شروع کردم به خوردن کیرش زیادبزرگ نبود کیرش. اون دیگه کم کم خوابیده بود رو تخت و داشت حال میکرد ترسیدم ابش بیادو دیگه ادامه ندادم . برگردوندمش و اون سگی قمبل کرد اولش چند باری انگشتمو خیس کردم و کردم تو کونش و در اوردم یکم جا باز کرده بود رفتم پشتش و کیرمو هل دادم اروم تو کونش . خیلی تنگ بود . علیرضا درد داشت به قدری که بالشش رو گاز میگرفت چشماشم پر اشک شده بود . اروم همشو هل دادم تو کونش وقتی شروع کردم به تلمبه زدم تازه نالش شروع شده بود حین تلمبه زدم خم شدمو گفتم:
دوس داری عشقم؟
اخخ اره علی
جووون دارم کونت میذارم علیرضا . بگو کی داره کونتو میکنه؟
وای علی. علی جونم داره کونم میذاره . دارم بهش کون میدم قربون کیرت بشم
امروز جرت میدم علیرضا تو مال منی
برش گردوندم و پاهاشو گرفتم کیرمو دوباره کردم تو کونش اینجوری خیلی بیشتر حال میداد چون چهرشو میدیدم وقتی ناله میکرد و پاهاشم گرفته بودم تو دستام
نمیدونم چقد گذشت شایدبعد یه ربع تلمبه زدن بود که ابم پاشید تو کونش . اونم کیرشو گذاشت لای پام بعد یکم عقب و جلو کردن ابش اومد و هردمون ولو شدیم بغل هم
.
تقریبا یک ماه گذشته بود از دوستیمون و پدر و مادرم پی برده بودن به گی بودنم رفتارشون بد تر شده بود خیلی بدتر هر روز دعوا بود خونمون و بالاخره از خونه بیرونم کردن نه فکر نکنین که اونا بهم گفتن برو گمشو بیرون اونا کاری کردن که دیگه من نمیتونستم رفتارشون رو تحمل کنم و زدم بیرون. چند روز خونه علیرضا بودم ولی خب پدر و مادر اونم گیر میدادن من اونجا باشم همش . به خاطر همین رفتم خونه یکی از فامیلا . کار پیدا کردم توی کافه یکی از دوستام با پولایی هم که بابام از بچگیم میریخت تو حسابم و خودمم جمع کرده بودم یه اپارتمان کوچیک اجاره کردم و الان پیش دانشگاهی ام و هم کار میکنم
نوشته: ساتیر