بابا بخش بر چهار 14
–
بابا بابا جونم کیرت همین جوری که داره به من آتیش میده اونو بذارش که بسوزونه فقط با سرعتی زیاد تر . من می خوام می خوام می خوام .. -من که دارم بهت میدم دخترم . فقط هر طور که می خوای لذت ببری ببر . ساعت از دستمون در میره . من نمی دونم این جا کی کلید داره نداره . یه روز گم می کنین یه روز از روش می سازین . من دیگه از دست شما دق اومدم . -اووووووخخخخخخ بابا چقدر اما و اگر میاری . بیا دیگه می خوام باهات حال کنم . زندگی کنم . عشق کنم . چرا این جوری باهام تا می کنی . حالا داری یه کیر بهمون میدی . -ببینم کم چیزیه -نه بابا جون . این همون چیزیه که ما دخترا آرزوشو داریم . نهایت خواسته ماست . -حالا تو ازم راضی هستی ;/; -چه جورم پدر گل و ناز و خوبم . داشتم می گفتم فقط کلید رو به من میدی . یا اگرم فکر می کنی خواهرام بفهمن به هیشکی نمیدی . اون وقت کسی نمی تونه سر زده بیاد . -زشته عزیزم .. -خب باشه بابا هر چی تو بگی . هرچه دو طرف کس دخترمو به پهلو ها بازش می کردم و اونم دردش می گرفت ولی اون استیل قشنگ و تنگی کس به هم نمی خورد . -دوستت دارم بابایی . زود باش دیگه .. اوووووووففففف بابا بابا .. بزن بزن .. شلاق کیرت رو بزن به کس من . از این مشتی تر نمیشه .. اوخ جون پدر پدر ..کسسسسسم کسسسسسم -الهام چقدر آتیشت تنده . تو نمی خوای زود تر ار ضا شی -بابا اگه من شوهر ندارم مثل این که تو هم زن نداری ها . به همین زودی از دستم خسته شدی ;/; -چی میگی عزیز دلم مگه ممکنه من از دست دختر گلم خسته شم ;/; . پوست و گوشت و بدن تازه الهام به من نیروی تازه ای می داد . دیگه این حس باز دارنده رو نداشتم که دارم دخترمو می کنم و کار زشتیه . فکرم دیگه آماده آماده شده بود . احساس نشاط می کردم . یک حس تازه . حس قشنگ عشق و دوستی ومحبت . حس زندگی زیبا . دندونا مو به هم فشار می دادم . لبامو گاز می گرفتم .. -آخخخخخخ بابا بابا تلاشمو می کنم که زود تر ار گاسم شم . این قدر به خودت فشار نیار که خجا لت می کشم دوستت دارم . دوستت دارم منو ببوس . منو ببوس . . هم با سینه وهم با کسم بازی کن . دستمو محکم گذاشته بودم روی کسش ولی با سینه اش به آرومی بازی می کردم و دستمو روش می گردوندم .. با چشاش می خندید . لباشو باز کرده بود و گفت بابا بابا جونم دارم عشق می کنم . عشق ..عشق .. ووووووویییییی ووووووییییی کمکم کن کمکم کن .. -نهههههه عزیزم الهام این قدر به خودت فشار نیار الان درستش می کنم .. .. ساکت شده بود و پس از لحظاتی نفسهای تندش به نفسهای آروم تبدیل شد . چشاشو باز کرد . یه لبخندی بهم زد . لباشو غنچه کرد و چند تا بوس برام فرستاد -پدر .. یه چشمکی زد که از سر کیر من تا ته کسشو در بر داشت و معنی اون این بود که توی کسش خالی کنم . اون اگرم اینو نمی گفت این کارو می کردم . دیگه هراسی نداشتم . نیاز من هوس من و خواسته ام بود . چه خوب فریبم داده بود . ولی من خودمم می خواستم که گول بخورم . نیاز من می خواست که فریب بخورم .با لذت تمام این کارو انجام دادم . حس می کردم که توی کس مامانش اون وقتی که تازه باهاش ازدواج کرده بودم خالی کردم . صدای درو شنیدیم . دو تایی مون ترس برمون داشت .- بدو برو اتاقت الهام . یه چیزی تنت کن . فکر کنم الهه و المیرا باشن . اونا همش دو تایی شون با همن . نمی دونم این دخترا با هام چیکار دارن . خیلی اذیتم می کنن . نباید این جور باشه . اونا خب اومدن خونه شون . وای الهام چی تنش کرده . اگه بتونه یه چیز مناسبی بپوشه .. من شورت و پیر هنمو پوشیدم و رفتم روی تخت دراز کشیدم . و یه ملافه ای هم انداختم روم . این آبی که توی کس دخترم ریخته بودم نکنه روی تخت پس ریزش کرده باشه و همون جریان زیور تکرار شده باشه . نمی دونستم باید چه جوری بر خورد می کردم . وووووویییییی اگه الهه و المیرا بفهمن که من با الهام رابطه جنسی دارم .. اگه بدونه که من با دخترم رابطه ای کس و کیری دارم بهترین راه می تونه هارا کیری باشه . خودموبکشم . خودمو زدم به خواب .. دو تا دختر نزول اجلاس فر مودند .. البته یه تلنگری به در زدند ولی عجله داشتند و می خوا ستند حرفشونو زود تر به من بزنن . -بابا جون بیداری -چی شده الهه خوشگلم -بابا این چه وضعشه .. همین الان الهامو دیدیم داشت می رفت سمت اتاقش . یه وضع زننده ای داشت . گفت من از بیرون اومدم . ولی با اون حالتی که اون داشت نشون می داد که توی خونه بوده . شما هم که خواب بودین . بابا اون اگه دوست پسر بیاره خونه و بخواد بازم بی حیا بازی در بیاره به خودش مربوطه . ولی شما در مقابل ما که اون همه محجوب بودیم و سر به زیر خیلی سختگیری می کردین -دخترای گلم ما که هنوز چیزی ندیدیم . اگه با دوست پسرش بوده خب میشه مشخص کرد . شما کسی رو دیدین بیاد بیرون ;/; -بابا ما که نمی تونیم مدام جستجو کنیم زشته بهش بگیم که تو اینجا پسر قایم کردی . -عزیزان من تهمت زدن زشت نیست ;/; حالا این جوری می خواین رک حرفتونو بزنین زشته ;/; …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی