بابا بخش بر چهار 46
–
وضعیتش نگرانم می کرد . نمی خواستم که به جای درس خوندن همش حواسش به این باشه که هوس خودشو کنترل کنه . چون این تمایل و هوس کنترل کردنی نیست و مخ آدمو داغون می کنه . مگر این که خیلی زاهد و با تقوا باشی یا این که خودت رو وا بدی . و من در دخترام این تقوا رو نمی دیدم . در سه تا شون که ندیده بودم و این یکی هم ظاهرا آمادگی اینو داشت که مثل خواهراش بشه . حتی دیگه گاهی ترس رو کنار گذاشته بود و اصلا حساب اینو نمی کرد که ممکنه من ببینمش شایدم این فکر رو می کرد که من در مقابل حرکاتش نباید عکس العمل یا تعبیر بد داشته باشم . چون وقتی یک بار برگشتم تا یه سری بزنم بهش .. دیدم که با یه شورت و یه لباس زیر کوتاه و بدون این که ملافه ای روش انداخته باشه داشت خودشو روی تخت می کشید . شورت فانتزی اون نمای خاصی از کونشو در دید من قرار داده بود . طوری که نمی تونستم خودمو به خوبی کنترل کنم .. حداقل ملافه ای رو که کنارش بود می تونست بندازه روش . به جای این که اون خجالت بکشه من شرمم اومده بود . پاهامو طوری رو زمین حرکت می دادم که بدون این که صدایی بشنوه از اون جا دور شم . از اتاق رفتم بیرون ولی کمی درو باز گذاشتم تا ببینم الناز داره چیکار می کنه . اون همچنان با خودش ور می رفت و این نشون می داد که اونم سخت هوسش گل کرده . دلم می خواست برم پیشش دراز بکشم . بدون این که از اون فکرای اون جوری داشته باشم .شاید با کمی محبت بیشتر و با بوسه هایی پدرانه بتونم فکرشو از این چیزا خارج کنم . حتما اون در خیال خودش می بینه که یه پسری داره باهاش حال می کنه و به اون لذت میده . برای لحظاتی دیدم که سکوت بر قرار شده . رفتم داخل . راستی راستی خوابش برده بود . دیگه کاملا سست شده بود و از خودش اراده ای نداشت . می دونستم یه سنگینی خاصی هم درش به وجود اومده . آخه این جوری که کسی به اوج لذت نمی رسه ولی همون که چند مالش قوی داشته خوابش گرفته باشه . رفتم پیشش دراز کشیدم .. بازم چشام افتاد به کون قلمبه شده اش .. گاهی یه تکون هایی می خورد . می خواستم سرمو بر گردونم بهش فکر نکنم ولی نمی تونستم . بی اختیار داشتم کون اون و خواهراشو با هم مقایسه می کردم . نه نه …اردلان تو نباید حتی سر سوزن هم به این فکر کنی که می خوای با این دخترت حال کنی و ازش لذت ببری .نه تو نباید خودت رو غرق در هوس اون کنی . این یک اشتباهه . این یک حرکت بدیه که خودت چوبشو می خوری اون نمی تونه درساشو بخونه .اون خیلی حساسه . تازه اون تنها دختر دوشیزه توست و تو باید هواشو داشته باشی .. ولی کیرم شق شده بود . سرمو بر گردوندم . در جهت مخالف اون خودمو به طرفی دیگه یه پهلو کردم . کیرمو در آورده باهاش بازی می کردم . به یاد دخترای دیگه ام که دارم اونا رو می کنم به یاد زیور زن همسایه .. دستامو رو کیرم می مالوندم . من که این دو سه روزه کلی سکس داشتم .. .. یه لحظه متوجه شدم که الناز داره تکون می خوره . اون خیلی حساس نشون می داد . -بابا تو این جایی ;/; از کی تا حالا ;/; اومدی من خواب بودم ;/; -آره عزیز دلم تو خواب بودی . عین فرشته ها خوابت برده بود . اگه بدونی چقدر ناز خوابیده بودی . ناز و دوست داشتنی . -توی خواب حرکت که نمی کردم این طرف و اون طرف که نمی رفتم . -نه عزیزم -بابا چرا این حالتی شدی . مثل عروسای پشت پرده . دستشو گذاشت رو شونه هام و می خواست منو بر گردونه . مقاومت کردم . آخه یه کیر کلفتی که هر قدر هم به سکس فکر نمی کردم بازم از شق بودنش کم نمی شد در حال رسوا کردن من بود . من چی جوابشومی دادم .-پدر جونی چی قایم کردی . راستشو بگو . چی قایم کردی اون طرف .. مونده بودم چی بهش بگم .. بگم کیرمولای شورتم قایم کردم ;/; دیگه مجبور شدم چیزی نگم . خیلی آروم خودمو بر گردوندم . یه پامو طوری خم کردم که جلو لاپامو داشته باشه و تا دخترم بفهمه چی شده اونو بغلش کرده و خودمو رو تشک طوری چسبوندم که کیرم بچسبه بهش .. -بابا داری کشتی می گیری . -نه دارم تکواندو کار می کنم . حس کردم که کیرم دیگه خوابیده .. وضعیت عادی گرفتم .. اون فقط داشت نگام می کرد . -بابا مطمئنی که حالت خوبه ;/; فشار ..قند .. چربی ;/; -تو بابات رو پیر مرد گیر آوردی ;/; ما که هنوز سنی نداریم . -ولی واسه زن بردن پیر مردی بابا .. نگاهشو درست دوخته بود به اون قسمت شورتم که کانون کیر بود .. یه حرکتی به لباش داد و یه گردشی به چشاش که حس کردم داره به خودش میگه بابا نمی تونی سر ما کلاه بذاری من که خودم می دونم تو چقدر تشنه و بنده هوسی .همه آدما این جورن . این قدر خودت رو نباز و دست و پا تو گم نکن . … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی