بابا تقسیم بر سه 31

دستمو گذاشته بودم دور گردن نونا و سرشو به سینه ام فشار می دادم . یک آن یه پیچشی به خودش داد طوری که کونش  به قسمت شلوار و اون جایی که کیر من قرار داشت مماس شد . نونا رو دو دستی بغلش کرده حواسمو بردم جای دیگه . همش تقصیر این نورا بود که این جور نفسمو خراب کرده بود . یه خورده از دخترم فاصله گرفتم تا  کیر داخل شلوارم با کون نونا که یه شورت کوچولو و دخترونه پاش بود در تماس نباشه . نمی خواستم این یکی حال و هوای دختر بزرگمو داشته باشه و ناز و اطوار های خاص خودشو . هرچی خودمو عقب می کشیدم اونم میومد عقب تر یعنی کنار تر -نونا چیکار می کنی دارم از تخت میفتم -بابا جونم تقصیر من چیه . من دوست دارم تو بغل تو باشم و بهت بچسبم تو داری خودتو کنار می کشی . چرا این قدر تکون تکون می خوری . اگه سختته بیا جامونو عوض کنیم تو برو سمت دیوار که دیگه منم خودمو از این طرف بهت بچسبونم که اگه خواستی بری عقب دیگه دیوار آخرش باشه .. لعنت بر این شانس . یعنی امشبه رو هم نباید یه خواب درست و حسابی داشته باشیم . زن! این مردن بی موقعت چی بود که منو با این سه تا دختر تنها گذاشتی . حداقل یه پسر هم واسمون نیاوردی که یه خورده فشار رو من کمتر باشه . من آخه اینا رو به کی بگم . مجبور شدم حرفشو گوش کنم . وقتی کیرم شق شد و به کون نونا چسبید اون با حرکتایی که به کونش می داد تماس کیر من با کون خودشو زیاد تر می کرد . سرعت پیشرفت اون از سرعت پیشرفت نورا خیلی بیشتر بود . تعجب می کردم چرا حالا دچار این حالتها شده . نباید این قدر زود به این درجه از رشد می رسیده . دستمو از لباس زیر نازکش به کمرش رسونده و نوازشش می کردم تا راحت بخوابه . -نونا خوشت میاد ;/; -خیلی بابا . یه کمی  قلقلکم میاد ولی خیلی با حاله .. یه تکیه کلامهایی شبیه به نورا هم داشت . ظاهرا کمال همنشین در او اثر کرده بود . دستشو از پهلو و لای لباسش به دست من رسوند و اونو به طرف جلوی بدنش هدایت کرد . این جور که فهمیده بودم دوست داشت که من با سینه های کوچولوش ور برم . باورم نمی شد . نه .. نمی تونستم این دخترمو بسوزونم . فایده ای نداشت . اون نباید حال و هوای حشری بودن تو سرش افتاده باشه . هنوز زوده . شایدم پریودش نزدیک باشه . شاید قبل از عادت ماهانه یه حسهایی در دخترا باشه که من زیاد بهش توجه نکردم و این مسائل رو میشه از نظر روانی هم بر رسی کرد . نیاز هایی که از نطر روحی منجر به نیاز های جنسی میشن و با رسیدن به سن بلوغ اوج می گیرن و احتمالا نیازی نیست که به تکلیف کامل برسن تا هوس در اونا خودشو نشون بده . در هر حال  دستمو گذاشتم رو جوجوهای دختر دومی خودم نونا خوشگله که نمیشد به این گردوها گفت سینه . یه دستمو گذاشتم  زیر سینه سمت چپش . تپش شدید قلبشو احساس می کردم . -بابا دوستم داری ;/; -خیلی زیاد -بیشتر از نورا ;/; -هر دو تونو یک اندازه دوست دارم . اصلا این سوال اشتباهه که یه بچه از باباش بکنه که کدوم بچه اتو بیشتر دوست داری ..-باشه قبوله .. میشه یه کاری برام بکنی . تو که هرچی نورا میگه نه نمیگی .. یه لحظه رفتم تواین فکر که نکنه نورا از کار های داخل رختخوابی خودمون واسش تعریف می کنه . ولی متوجه شدم که راست میگه در مسائل دیگه هم وقتی در میون جمع قرار داریم خیلی به حرفای نورا توجه کرده بهش نه نمیگم . معمولا پدرا به دخترای ته تغاری خودشون توجه بیشتری دارن ولی از اونجایی که مادرشون مرده بود و بزرگه حساستر بود خود به خود به نورا گرایش پیدا کرده بودم . نمی دونستم حرکات من تا این حد روی نونا هم اثر گذاشته . -پدر جون !می تونم ازت بخوام جوجو منو بخوری ;/; -عزیزم دخترم من اون موقع که از این کارا می کردم چند سال پیش بود و تو کوچولو بودی حالا واسه خودت خانومی شدی .-ولی جوجوم هنوز کوچولوست . هر وقت بزرگ شد دیگه نخور -دخترم بزرگ تر که شدی اون وقت عادت می کنی و من نمی دونم با تو باید چیکار کنم و اون وقت ترک عادت واست خیلی مشکل میشه -بابا من عادت می کنم یا تو عادت می کنی .. … وااااااییییییی بازم سرم داشت سوت می کشید . این دو تا خواهر دیگه کی بودند . بازم خوب بود که نینا کوچولوم خوشخواب بود و تخت هم طول و عرضش زیاد بود و اونم در یه جهت دیگه خوابیده بود وگرنه با این ورجه وورجه های من تا حالا صد دفعه از خواب بیدار شده بود . مثل این که چاره ای نداشتم جز این که سینه های دختر دومی خودمو هم بذارم تو دهنم و یکسره میکشون بزنم . -نونا این کارو انجام میدم . فقط اگه بشنوم به خواهر بزرگت نورا گفتی ازت دلخور میشم و دیگه جوجوهای ناز دختر گلمو نمی خورم . -ببینم پدر جون همینا رو به نورا هم میگی ;/; خدا لعنتت نکنه دختر . اگه  گاهگاهی حریف اون خواهر بزرگه ات می شدم حریف تو یکی که اصلا نمیشم … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا