بابا تقسیم بر سه 93

دستای نونا رو داشته و خودمو چند بار از  پایین به طرف بالا حرکت داده  و کیرمونو در کون روون دختر نازم به حرکت در آوردم . دو تایی شون زار می زدند که بابا ما هم می خواهیم مثل نورا عروس شیم . -دخترای خوبم امیدوارم که هر وقت شما هم مثل نورا دانشجوی رشته پزشکی شدین من بتونم از خجالتتون در بیام . -بابا تا اون موقع دیگه دلمون آب میشه -چیه دخترا هوس شوهر کردین ;..; با این که در این سن این روزا کمتر دختر شوهر میدن ولی اگه واسه شما خواستگار اومد میدم  شما رو که دیگه این قدر نگین که ما کسمون کیر می خواد و از این حرفا ..نونا : بابا ما می خواهیم که شما ما رو ردیفمون کنین . با شما حال کنیم و با شما به اوج برسیم . دوست نداریم که هیشکی دیگه ما رو ار ضا مون کنه . حالا شما دارین این جوری باهامون بر خورد می کنین ;/; حالا ما داریم میگیم تو نورا رو بیشتر دوست داری باز میگی چی شده . آره اونو بیشتر دوست داری . ما رو تحویل نمی گیری . ما برات ارزشی نداریم -عزیزم تقصیر من چیه شما دو تا بعد از اون توی کنکور شرکت می کنین . بالاخره شرایط این شده دیگه . مادرتون خدا رحمتی شد و دست سر نوشت ما رو در کنار هم قرار داد . حالا هم دو تایی تون قبول شین من اگه شده در یه شب تر تیب هر دو تاتونو میدم . در ضمن باید هوای هموهم داشته باشین با هم درس بخونین امید وارم که موفق شین . طفلک نورای منو بگو که اون بیچاره تنهایی درس می خوند و منم  وقتشو نداشتم که بهش کمک کنم . نینا : حالا معلوم شد که تو نورا رو بیشتر از مادوست داری چطور در مورد ما نمیگی که وقتشو نداری که به ما کمک کنی و در مورد نورا میگی که وقتشو نداشتی .. دیگه به حرفای اون دو تا دختر که سرمنو خورده بودند توجهی نداشتم . فقط منتظر بودم نورا کی از حموم بر می گره و منو از شر دو تا خواهراش خلاص می کنه . انگاری تمام مدتی رو. که من در خونه بودم و وقت  خارج از کار و فراغتم  بود باید در بغل یکی از این دخترا می بودم و به امورات سکس می پر داختم . کار و زندگی دیگه ای نداشتم . نمی دونم نونا رو تونستم ارضاش کنم یا نه که در هر صورت آب کیرمو خالی کردم توی کون  دختر گلم و در همین لحظه هم نورا جون سر رسید -واه واه واه واه ..می بینم هنوز که اینجای کارین . چه چندش آور عروس خانوم نبینه شوهرش همون اول کار داره بهش خیانت می کنه . گفتم کار این دو تا رو سریع برس .. نگفتم خودت رو به کشتن بدی که نتونی بهمون برسی و وقتی که رسیدی بهم وا بری و بگی که حال ندارم -نورا جون اینا خواهرای تو هستند تازه تو خودت یک ساعت مهلت دادی و هنوز پنج دقیقه هم مونده که من این پنج دقیقه رو با اجازه شما میرم یه دوش بگیرم بر گردم . عجب بد بختی شده بود . هنوز هیچی نشده نورا می خواست گربه رو دم حجله بکشه و من شده بودم زن ذلیل . ولی می دونستم چیکارش کنم . این من بودم که باید گربه رو دم حجله می کشتم . دخترا رفتند و منم از حموم بر گشتم . بدون این که توجهی به عروس خانوم بکنم رفتم روی تختم دراز کشیدم که یعنی مثلا می خوام دراز بکشم و بخوابم . -بابا چی شد نفهمیدم . می خوای چیکار کنی . انگاری تو یکی دیگه دوستم نداری . -نورا استراحت هم لازمه . از دیروز تا حالا همش داری دستور میدی و می خوای بگی حرف حرف منه و هر چی که گفتم باید انجام شه -چیه آقا فکر می کنی چند تا حرف خانومتو گوش کردی سرت اومده پایین ;/; باشه هر طور را حتی . چیه اون دو تا دخترا خوب بهت رسیدن و شیره تو رو کشیدن دیگه حالی واسه من نداری ;/; باشه بابا نوبت منم می رسه . منم می دونم چیکار کنم . دنیا این جوری نمی مونه . اگه مامان زنده بود نمی ذاشت تو با من این رفتارو داشته باشی . -نورا از اون حرفای الکی نزن اگه مامان زنده بود که دیگه من نمی تونستم در همچین شرایطی با شما باشم اینم از اون حرفای الکیه که داری می زنی . -بابا می خوای چیکار کنی -من خوشم نمیاد این جوری بهم دستور بدی -من کی بهت دستور دادم . تو مگه منو دوست نداری و دخترت رو دوست نداری . عاشق من نیستی . ;/; بابا یعنی همین ;/; . نورا یک طرف تخت دراز کشید و منم طرف دیگه اون . باید سیاست می رفتم تا دیگه هست هر کاری که دلش می خواد انجام نده .. -بابایی بابا جونم ..  نمی خوای یه مزه بگیری ;/; زیر چشمی چشامو تار کرده یه نگاهی به هیکلش انداختم .توپ توپ شده بود . خیلی هم خوشبو نشون می داد . چقدر هم با حال بود . اومد سمت من . واسم ناز کرد صورتمو بوسید .  کون گرد و توپ و بر جسته و نرم و سفیدشو به صورتم مالید .. آک آک شوهر جونم همین الان از تنور یعنی از حموم در اومده . اگه الان نخوری حیفه اون وقت بیات میشه .. …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا