با پیمان شروع کردم

دوست عزیز سلام ، این داستان دارای محتوای گی (همجنسگرایی) است.

اسمم محمده، من و عبد (اسمش عبدالله بود ولی خوب توی محل همه عبد صداش می کردند) بخاطر هم محل بودن و دوستای مشترک باهم دوست شدیم، عبد یه پسر خوش قیافه بود که بدنی خیلی ظریف و دخترونه داشت. خیلی مرتب و منظم بود و ما هر روز با هم میرفتیم مدرسه، سال آخر دبیرستان بود که من متوجه شدم یک سری حرف پشت عبد هست. قهر بودنش با دو سه تا از همکلاسی ها و چند بار تیکه انداختن توی دعواها من رو به شک انداخت. با یکی از همکلاسی های دیگه سر یه موضوع حرف می زدیم که درباره عبد گفت. اینکه بات هستش و با دو سه نفر قبلا سکس داشته. تابستون بود و با عبد می رفتیم کتابخونه برای کنکور و پیش دانشگاهی آماده بشیم. این رفتن کتابخونه باعث شد که خیلی بهم نزدیک بشیم و یک روز که داشتیم درباره همکلاسی ها و رفقا حرف می زدیم حرف بالا گرفت و به عنوان دوست بهش گفتم که چه حرفهایی پشتت هست. توقع داشتم دعوا کنه و انکار کنه ولی خیلی ناراحت شد و چون خیلی با هم رفیق شده بودیم و نزدیک بودیم شروع کرد به تعریف که با کی بوده و چکارا کرده و اصلا حس اش چیه. من تا اون زمان خودم بخاطر گناه و همین حرف ها اونقدر برام تابو بود که حتی فکر هم نمی کردم. ولی خودم همیشه حس داشتم به مردها، فوتبالیست ها و رفقایی که به چشمم جذاب می اومد.
توی اون زمان یعنی دهه 80 یه پسر با روحیات و سابقه عبد بدترین گزینه برای رفاقت بود و من صرفا یه حس غریب بهش داشتم. حس اینکه آسیب دیده و چقدر بچه ها بخاطر همین حس و کارهاش حتی توی کلام و دعواهای عادی تحقیرش می کنند. من عبد رو از بچگی می شناختم و برام شوک بزرگی بود که تصور کنم این کارها رو کرده. اما از طرفی خودم هم حسش و حرفهاش رو که تعریف می کرد برام درک می کردم. رابطه من و عبد واقعا دوستانه بود. نه من اون رو قضاوت می کردم و نه اون ترسی داشت که من ازش سو استفاده کنم و چون من دهن قرص ترین همکلاسی بودم غالبا همه همکلاسی ها و دوستا رازهاشون پیش من بود و شاید بخاطر این اخلاقم بود که عبد خصوصی ترین و شرم آورترین تجربیات اش رو برام تعریف می کرد.
توی پیش دانشگاهی من همونجوری که استرس داشتم برای کنکور و هر روز با عبد می رفتیم کتابخونه کم کم با تعریف های عبد متوجه حس های درونی خودم شدم. شاید اصلا همین حس ها بود که من و عبد رو بهم نزدیک کرده بود. اما جرات گفتن نداشتم و فقط گاهی از عبد از جزئیات سکس ها و اینکه چه کارهایی باهاش می کنند، می پرسیدم. اما خودم هر روز بیشتر به درون خودم پی می بردم و می فهمیدم حسی که درون عبد هست درون من هم هست. اما توی اون محله، توی اون دهه و توی اون شرایط اگر حس گناه و ایناهاش اذیتت نکنه، نگاه اجتماعی مانع بزرگی ه برای اینکه خودت رو سرکوب کنی.
بالاخره کنکور تموم شد و دانشگاه قبول شدیم. هر کسی یه دانشگاه، من دانشگاه آزاد قبول شدم و حتی یک نفر از همکلاسی ها و بچه محل ها اون دانشگاه نبودند. ترم اول با شوق و حس دانشجو شدن و بزرگ شدن پیش رفت. بعد از عید سال 85 بود که عبداینا از محل رفتن و منم که مشغول دانشگاه شده بودم خیلی توی محل نبودم و با عبد فقط گاهی مثل قدیم توی یاهو مسنجر حرف میزدیم. تا کم کم یکی از همکلاسی ها توجه ام رو جلب کرد. اسمش پیمان بود و بعد از خدمت اومده بود دانشگاه، از ما بزرگتر بود و سرکار هم می رفت. خیلی هیکلی بود و رفتاراش مردونه بود و بخاطر ورزش همیشه دوست داشت درباره هیکل و باشگاه صحبت کنه. بخاطر اینکه بخاطر کار گاهی غیبت می کرد و جزوه های من رو میگرفت خیلی باهم دوست شده بودیم. ترم دوم دانشگاه کاملا حس خودم رو فهمیده بودم ولی خب تجربه رابطه داشتن با یه همجنس و از طرفی حس اینکه چقدر به سکس نیاز دارم اذیتم می کرد و آشنایی ایم با آدمها توی سایت ها که اون موقع خیلی محدود و کم بود و اینترنت که عملا کویری بیش نبود شروع کردم. اما هیچوقت جرات حتی قرار گذاشتن رو هم نداشتم.
یه شب که با عبد حرف می زدیم و داشت درباره رابطه جدیدش برای من تعریف می کرد که با یه مردی بزرگتر از خودش دوست شده و یک بار سکس کردن . نمیدونم چی شد و انگار دور بودن عبد و رفاقت و اطمینان بهم باعث شد که بهش بگم که من هم حس هام شبیه اون هستش و عبد انگار بترسه، فقط شروع کرد به من هشدار دادن و نصیحت ، شاید نمی خواست تجربیات بدش با آدمهای اشتباهی رو من داشته باشم و بخاطر همین جز اینکه احتیاط و ترسم بیشتر بشه، کمکی نکرد بهم.
یه بار که با پیمان که ماشین آورده بود بعد دانشگاه می رفتیم جایی، حرف از خیلی چیزها شد و یه دفعه شروع کرد به تعریف اینکه یه پسره هست که برای دامادشون کار می کرده و بات هستش و خودش نخ داده بوده و پیمان یه جورایی خریت کرده و رابطه نداشته باهاش. من اونقدر طبیعی رفتار می کردم که شاید خیلی کسی متوجه حس درونی ام نمی شد ولی اون لحظه حس بدی داشتم. حس ترس اینکه نکنه پیمان شک داره به من اذیتم می کرد. از طرفی هم خوشحال بودم که پیمان اهلش هستش. اما فکر اینکه همکلاسی هستیم و اصلا داخل دانشگاه و اگر پیمان به کسی بگه جلوم رو می گرفت. شروع کردم بحث رو باهاش باز کردم که واقعا تو پسر هم می کنی؟ پیمان گفت : خب باحاله. سوال پیچش کردم و گاهی به شوخی انداختم که ببینم پیمان واقعا چه جوری آدمیه توی سکس و این رابطه ها. پیام اون روز توی کل مسیر و جایی که بودیم کلی از خاطرات و کارهاش تعریف کرد و من بیشتر شناختمش و متوجه شدم که آدم امنی هستش و چون برخلاف ظاهر و هیکل اش آدم احساسیه و نگاه اش به این رابطه اصلا مثل چیزهایی که عبد برام تعریف کرده بود نیست.
با عبد که حرف می زدیم اونقدر بدبینانه نظر می داد که گاهی پشیمون می شدم. از طرفی هم رابطه ام با پیمان اصلا رفاقتی و معرفتی بود و من چون کوچکتر بودم همیشه حمایتی باهام برخورد می کرد و این برای من حس خاصی ایجاد می کرد.کم کم شروع کردم به پیدا کردن آی دی اش که باهاش توی یه سایت سکسی عضو بود و رابطه هاش رو اونجا پیدا می کرد. تابستون که شروع شد، شروع کردم توی همون سایت و با اون آی دی اش چت کردن. کلی سکس چت کردیم و کلی عکس از هیکل و کیرش برام می فرستاد که من دیونه می شدم. من با احتیاط چند تا عکس فرستادم براش. تا اون موقع حس می کردم که خب هیکل ام معمولی ه و شاید اصلا کسی ازش خوشش نیاد. ولی وقتی پیمان کلی تعریف کرد بهم اعتماد به نفس داد. اصرار پیمان برای دیدن هم و ترس من از اولین بار و اصلا فهمیدن پیمان که من اون باتی هستم که دارم باهاش سکس چت میکنم، رابطه رو هر روز بدتر می کرد و هرچی هم از حس ترسم و احتیاطم حرف می زدم پیمان بیشتر حس اطمینان رو بیشتر می کرد. ولی مشکل جای دیگه ای بود. بالاخره بعد از یک ماه یا شاید بیشتر سوتی من باعث شد پیمان متوجه بشه که منم و قصد اذیت کردن و سرکار گذاشتن اش رو دارم. توی چت به من ناشناس اصرار داشت که خانواده اش دارن میرن شمال و اون یه روز بعد میره و خونه خالی ه و کلی التماس که بالاخره سکس کنیم. و من توی تلفن و حرف زدن خودم سوتی دادم که کی میری شمال ؟ اون لحظه پیمان متوجه نشد و جواب داد ولی شبش توی چت با ناشناس بهم گفت محمد تویی !؟ کرم داری من رو گذاشتی سرکار ؟ حس خجالت از اینکه رفیقم ناراحت شده و فکر می کنه اذیتش کردم یه طرف و حس اینکه جرات اینکه نمیتونستم بگم اتفاقا این بات ناشناس منم بهمم ریخت. الکی زدم توی فاز اینکه سرکار گذاشتم و این حرفها و بدتر شد.
زنگ زدم بهش و با شوخی و خنده ولی پیمان با ناراحتی گفت : خیلی کار زشتی می کنی. بالاخره هرکسی آدمه و بزرگ شو و یاد بگیر همه قرار نیست مثل هم باشند. با کلی فحش و دعوا قطع کرد. داغون شده بودم . خواستم بهش بگم ولی باز می ترسیدم. کل شب نتونستم بخوابم و صبح انگار یه حسی بهم می گفت تا کی میخوای خودت رو سرکوب کنی و اینکه پیمان خودش هم این حس رو مخفی نگه می داره و صرفا بخاطر رفاقت به من گفته باعث شد که پاشم برم سر کار و تا من رو دید با عصبانیت شروع کرد به دعوا. یه کم آروم شد . سعی کردم تمام جراتم رو جمع کنم و بهش گفتم : محمد واقعی همونی بود که باهاش چت میکردی ، من دروغی بهت نگفتم الا اینکه سرکارت گذاشتم. سرم پایین بود و خجالت می کشیدم صورتش رو نگاه کنم. یه کم سکوت کردیم و فقط بهش گفتم : درک کن. واقعا می ترسیدم. راهم رو کشیدم و سوار تاکسی شدم و برگشتم.
توی راه حس حماقت بهم دست داد. که اصلا چیکار کردم. ترس برم داشته بود. حتی نمیدونستم از چی میترسم پیمان دوبار زنگ زد ولی برنداشتم. یعنی اصلا نمی دونستم حالا با برداشته شدن این نقاب چه حرف بزنم. پیامک داد و سعی کرد اوضاع رو روبراه کنه. جواب دادم شب صحبت می کنیم شب توی چت یه عالمه خوشحالی ابراز کرد که ما هم رو می شناسیم و به هم اطمینان داریم و رابطه مون رفاقت بوده و حالا صمیمی تر می شه. وسط حرفها وقتی فکر می کردم که دارم در پوزیشن یه بات با تاپم حرف می زنم هیجانی می شدم. کلی حرف زدیم . آخرش گفت : پس میای قبل شمال که پیش هم باشیم ؟ بهش گفتم باشه.
روز موعود فرا رسید. کاملا بی تجربه بودم و فقط دانسته هایی از عبد و اینترنت داشتم. با تجربیات عبد و راهنمایی هاش صبح رفتم حمام و همون یه ذره مویی که روی سینه و زیر شکم و رانها بود رو شیو کردم و بعد هم خودم رو خالی و تمیز کردم و آماده شدم و پیامک دادم به پیمان که من راه افتادم. تا خونه پیمان اینا 40 دقیقه ای راه بود و توی راه وقتی فکر می کردم که قراره برم توی آغوش یه مرد و باهام سکس کنه حشری ام می کرد و حواسم کاملا پرت بود. خونه پیمان اینا یه خونه قدیمی دو طبقه بود. رسیدم و زنگ زدم و رفتم داخل . توی حیاط ایستاده بودم که دیدم پیمان با یه شلوارک توی در ایستاده و از پله ها بالا رفتم و اینکه بدن مردانه و عضلانی اش رو از نزدیک لخت می دیدم هم خجالت می کشیدم و هم حس عجیبی داشت. دو باری رفته بودم خونه پیمان اینا و حتی خانواده اش رو هم دیده بودم اما این بار فرق می کرد. من اومده بودم که بدنم رو در اختیار پیمان بگذارم و برای اولین بار مردی باهام سکس کنه. نشستیم توی پذیرایی، من که نشستم پیمان اومد کنارم نشست و دستش دورم حلقه شد. هنوز یخ من آب نشده بود. بدن لخت و مردونه پیمان نزدیک به من بود و من سرم پایین بود. پیمان با لبخند گفت : محمد! فکر نمی کردم اینقدر خجالتی باشی. توی چت که حسابی شیطونی. صورتم رو بوسید و من سرخ شدم. حس اینکه توی بغل یه مرد باشی و اون به عنوان جفت خودش بهت نگاه کنه حشری ام می کرد.
دستم رو گرفت و از روی شلوارک پارچه ای گذاشت روی کیرش. شورت زیرش نبود و کیر نیمه خواب اش رو میشه از روی شلوارک حس کرد. خشک شده بودم . پیمان دستم رو چند بار روی کیرش بالا و پایین کرد و من هم ادامه دادم. بدنم رو می مالید و گردن و صورتم رو می بوسید. یه کم بهتر شد. زیر چونه ام رو گرفت و سرم رو بالا کرد و توی چشمام نگاه کرد. من کلا آدم خجالتی و کمرویی هستم ولی اون لحظه حس خوبی بود. شهوت پر رووم کرده بود و نگاهش می کردم. با شیطنت چشمک زد و لبهام رو بوسید. بعد پیرهنم رو کمک کرد که درآوردم و روی سینه هام و پشتم دست کشید و نوازش کرد و گفت : چه تروتمیزی کردی. وقتی با سینه هام بازی می کرد و با دست می مالیدشون حس میکردم داغ میشن و خوشم می اومد. بلند شد و منم بلند شدم و خودش رو چسبوند بهم و دستاش پشتم از روی شلوار کونم رو می مالید. بعد کمربندم رو باز کرد و منم کمک کردم و شلوارم رو درآوردم. حس اینکه حالا لخت جلوش ایستادم و دارم بدن لخت و اماده ام رو بهش عرضه می کنم دیونه ام می کرد. دستم هنوز از روی شلوارک کیرش رو میمالید و پیمان شلوارک رو داد پایین و دستم حالا کیرش رو که نیم خیز شده بود رو می مالید.
میدونست که تا حالا ساک نزدم ولی خب توی چت ها خیلی مشتاق بود که حتما انجام بدم و البته می دونست بی تجربه ام و شاید اصلا نتونم. سرش رو آورد کنار سرم و آروم گفت : هر وقت خواستی شروع کن. ناخودآگاه نشستم جلوش و کیرش حالا جلوی صورتم بود و من فقط ناشیانه می مالیدمش. اما مثل اینکه دوست داشته باشم کامل باشم و خوب سکس کنم و راضی اش کرده باشم ، شروع کردم به اینکه اصلا چجوری کیرش رو داخل دهنم کنم. به خودم غلبه کردم و ترجیح دادم به جای زبون زدن کلش رو بکنم داخل دهنم. از تعریف های عبد یاد گرفته بودم که دندونم نخوره و با دستم بگیرمش که خیلی جلو نره. حس عجیبی داشت. کیر پیمان و حس نرمی روش و سفتی داخلش توی دستم و اینکه حالا نصف بیشترش داخل دهنم بود و با زبونم حسش می کردم .کمی خیسش کردم و حالا بهتر داخل دهنم می شد عقب و جلو بره. سرم رو روی کیرش عقب و جلو می کردم و کیرش توی دستم سفت تر می شد و حس اینکه داره شق تر و بزرگتر می شه رو با دهنم هم حس می کردم. پیمان کمی خودش رو آروم عقب و جلو می کرد و کیرش بیش از اونکه من نگه داشته بودم داخل می رفت. دستم رو ول کردم و سرم رو ثابت نگه داشتم و پیمان آروم عقب و جلو می کرد و من آروم بالا رو نگاه کردم . دستاش رو گذاشت دو طرف صورتم و توی چشم هم نگاه می کردیم و اون کیرش رو داخل دهنم عقب و جلو می کرد.
داشتم به این فکر می کردم که جلوی مردم زانو زدم و کیرش رو داخل دهنم دارم حال میارم و اون با لذت داره دهن من رو می گاد. حسی که داشتم بیشتر تسلط مردی روی بدنم و اینکه دارم بهش لذت می دم بود. برخلاق چیزی که عبد همیشه دوست داشت و می گفت که اینکه حس تحقیر و اینکه داره سرویس می ده رو دوست داره. پیمان یه کم سرم رو محکم تر گرفت. کیرش رو بیشتر داخل کرد. سر کیرش رو توی حلقم حس می کردم و نتونستم تحمل کنم و به سرفه افتادم و حس خفگی که رهام کرد و کیرش رو درآوردم از دهنم . نگاهش کردم و سرم رو نوازش کرد و خودم کیرش رو دستم گرفتم و خواستم دوباره داخل کنم که پیمان کیرش رو گرفت و سرم رو کنار رونش نگه داشت و آروم کیرش رو روی لپام و لب هام می مالید و ضربه می زد.
بهم گفت زبونت رو دربیار، زبونم رو در آوردم و کیرش رو آروم روی زبونم می کشید و ضربه می زد. شبیه همه فیلم های پورنی که دیده بودم . اما حالا خودم اون پسر یا زنی هستم که مردش داره کیرش رو با دهنش آشنا می کنه. دوباره کیرش رو شروع کردم به ساک زدن. کیرش شق شده بود و حالا فقط نصف کیرش رو می تونستم داخل دهنم کنم . پیمان کیرش رو کشید بیرون و بلندم کرد. دستم رو گرفت و گفت : بریم توی اتاق. اینجا نمیشه. نرسیده به در اتاق برگشت و گفت : می خوای بری دستشویی؟ آروم گفتم خونه انجام دادم و اومدم. من رو جلوتر فرستاد توی اتاقش و پشت سرم اومد.
نشستم لب تخت و پیمان از توی کمدش و پشت وسایل اش کاندوم و ژل روان کننده رو درآورد و گذاشت لب میزش و اومد سمتم و بهم گفت داگی بشین لب تخت. من برگشتم و کونم سمت پیمان بود. پیمان شورتم رو درآورد و همونجوری پایین رون پام بود و خودش شروع کرد به مالیدن کونم و سوراخم. حس خوبی داشتم. کیرم داشت شق می شد. با انگشت شستش روی سوراخم میمالید و لپای کونم توی دستای بزرگ و مردونه پیمان چلونده می شد. یه کم ژل برداشت و آروم با انگشتش لای کونم مالید و آروم انگشتش رو داخل سوراخم کرد. ناخودآگاه خودم رو سفت می کردم و پیمان می گفت : شل کن . آروم باش. و من سعی می کردم خودم رو رها کنم و آروم باشم. یه کم بعد انگشت پیمان توی کونم می چرخید و بازم می کرد. لذت بخش بود، کمی درد و کمی فشار. پیمان بیشتر مانور میداد و حس میکردم دارم بازتر می شم. بعد آروم دوتا انگشت رو داخل کرد. سعی می کردم تحمل کنم تا زودتر باز بشم. آروم تر و با احتیاط تر از قبل اما با دو تا انگشت شروع کرد باز کردن من . چند دقیقه ای همینجوری بود. حال اونقدر بازم کرده بود که دو تا انگشت راحت داخل می رفت و من از اینکه داره با سوراخم بازی می شه و آمده ورود کیر می شه لذت می بردم.
دیگه آماده شده بودم. پیمان که رهام کرد، سرم رو برگردوندم و پشتم دیدمش که یه کاندوم از توی بسته برداشت و روی کیرش که هنوز شق بود کشید. با دستاش کاندوم روی روی کیرش فیکس می کرد و کیرش که حالا شق بود و رگ های متورمش خیلی عضلانی و گنده تر از وقتی داشتم ساک می زدم نشون میداد بین انگشتاش بازی میداد. وای . تا چند دقیقه دیگه یه کیر شق شده و پر از شهوت قراره داخل من بشه و برای اولین بار سوراخم حجم و داغی کیری رو داخل خودش حس کنه .
پیمان پشت سرم ایستاد دستاش رفت روی کمر و پهلوهام کمی من رو جابجا کرد، بهم گفت پاهام رو بازتر کنم و کمی عقب تر برم. کیرش رو شروع کرد کشیدن لای کونم و روی سوراخم مالیدن. کمی استرس داشتم. کیرش رو روی سوراخم نگه داشت و یه کم فشار داد و دستش رو کشید روی کمرم و گفت : محمد شل کن. سعی کردم شل کنم و پیمان فشار داد و سرکلاهکش داخل شد و سرش نرم بود و بعد یه کلفتی فشار آورد و چند سانتی داخل شد. درد داشت و فشار، ولی خب پیمان کارش رو بلد بود و حسابی بازم کرده بود و می تونستم تحمل کنم. پیمان بی حرکت نگه داشته بود. منتظر بود ببینه اذیتم یا نه که وقتی دید آرومم، یه کم دستاش رو روی کمر و پهلوها و کونم کشید و یه کم دیگه فشار داد. کیرش حالا تا نصفه داخل شده بود ولی درد بیشتر شد و ناخودآگاه یه کم خودم رو کشیدم جلو و آه بلندی کشیدم، ولی کمرم توی دستای پیمان محکم نگه داشته شده بود. یه کم ثابت موند و دستش روی بدنم می چرخید و با دستش پشتم رو فشار داد که کمی سر و سینه ام رو بدم پایین تر و کونم بالاتر بره. روی سینه ام خودم رو نگه داشتم و پایین رفتم و پیمان یه کم کیرش رو بیرون کشید و بعد یه کم داخل کرد. کم بود و خیلی حس نمی کردم و بعدش آروم آروم وقتی می کشید عقب بیشتر داخل می کرد و آروم آروم کل کیر داخلم جاش شد و حالا دیگه پیمان داشت کل کیرش رو داخل می کرد و بیرون می کشید.
وقتایی که کیرش رو تا سرش بیرون می کشید و داخل می کرد بهترین بخش اش بود. لذت بخش بود و حس می کردم کیرم با هر دفعه ورود کیرش به سوراخم شق می شه. ریتم تلمبه های پیمان توی کونم تندتر شده بود و حس اینکه کونم داره زیر یک کیر گاییده می شه و در اختیار پیمان هستم و داره از کردن من لذت میبره دیونه ام می کرد. تمام حس درونی ام که دوست داشتم بدنم رها باشه ، برهنه باشه و توی آغوش و دستای مردی باشه داخلم می جوشید. با هر بار داخل شدن کیر پیمان آه و ناله شهوتی می کردم.
با چند تا سیلی به کونم به خودم اومدم. پیمان حالا بین هر چندتا تلمبه که توی کونم می زد. با دستای بزرگ و قوی اش به لپای کونم سیلی می زد. درد خوشایندی بود و حس عجیبی داشت. هر بار که می زد منتظر سیلی بعدی بودم و همزمانی اش با فشار کیرش داخل سوراخم آه و ناله ام رو دوبرابر کرده بود.
پیمان کیرش رو از توم کشید بیرون و نشست لبه تخت و بهم گفت بیا روش. شورتم رو که هنوز بین رون و زانوهام بود رو دراوردم و ایستادم کنار تخت. لخت لخت بودم. پشت کردم به پیمان که کمک کنه و بشینم روی کیرش. روبروم و کنار میز کامپیوتر پیمان یه آینه بود و خودم رو توش می دیدم. من حالا لخت لخت توی اتاق پیمان هستم و خودم رو در اختیارش گذاشتم و حالا قراره روی کیرش بشینم. چهره ام انگار عوض شده بود. شهوت توش بود. کمی عقب رفتم و پیمان کمرم رو گرفت و با دست کیرش رو گرفتم و کمی داخل خودم کردم. بعدش نمیدونستم چجوری بشینم. پیمان با پاهاش پاهام رو گرفت و دستام رو عقب برد رو کنار خودش روی تخت گذاشت. کمرش رو بالا آورد و کیرش بیشتر داخلم شد. روی دستام و پاهام سعی کردم بالا پایین برم. یه چند بار انجام دادم تا میزون شدم و شروع کردم روی کیر پیمان بالا و پایین شدن. گاهی عقب و گاهی به بدن خودم نگاه می کردم . سرم رو بالا آوردم و خودم رو توی آینه روبرو می دیدم. لخت روی کیر پیمان بودم. هیکل من در برابر هیکل پیمان حداقل یک سایز کوچکتر بود و پوست روشن و هیکل ظریف من در آغوش مردانه و پشمالو و پوست سبزه پیمان صحنه جالبی بود.
کیرم نیمه شق بود و با تکون خوردن های من بالا و پایین می چرخید.
روی یه دستم خودم رو نگه داشتم و با دست دیگم کیر و تخمام رو گرفتم و کمی بالا کشیدم. حالا وقتی روی کیرش بالا و پایین میکردم فرور رفتم کیرش رو لای پام می دیم. بیشتر می نشستم و پایین میرفتم و کیرش تا جایی که تحمل داشتم داخل می رفت. دستام خسته شده بود و زانوهام توان نداشت. از روی کیرش بلند شدم و بهش گفتم : نمی تونم دیگه. دستم رو گرفت و کشید روی تخت و به شکم خوابیدم و خودش اومد روم و کیرش رو داخل کرد و روم خوابید. حس عالی ای داشتم. حس اینکه روم خوابیده و تمام بدنش روی تمام بدنمه و زیرش هستم عالی بود. مچ دستام رو گرفته بود و بالای نگه داشته بود و سرش کنار سرم بود و انگار که روی بدنم برقصه کیرش رو آروم ولی عمیق داخل می کرد و بیرون می کشید. یه کم کیرش رو داخلم نگه داشت و توی گوشم گفت : -چطوره ؟ گفتم : +عالیه . می خوام. – محمد دیگه برای منی ، همه بدنت رو می خوام. صورت رو بوسید. +همینجوری روم بمون. – با لبخند گفت: دوست داری زیرم بخوابی ؟ +گفتم آره – دوست داری کیرم همیشه داخلت باشه؟ +آره . همه اش رو می خوام. در نیار. کیرش رو تا نصفه کشید و محکم ضربه زد و من زیرش به جلو سر می خوردم و گفت : -دردشم دوست داری ؟ +آره . اوووف . می خوام . کیر میخوام . دردش رو می خوام. دوباره این کارو کرد. و من با ناله های شهوتی تشویقش می کردم. دوست داشتم ادامه بده ولی انگار اون خسته شده بود. از روم بلند شد و پاهام رو گرفت و هدایتم کرد که برگردم و طاق باز بشم. پاهام رو گرفت و کشید سمت خودش. کمی جدی تر شده بود. پاهام رو از هم باز کرد و با دو انگشت داخلم کرد و چند بار تند تند داخل عقب و جلو کرد و بعد کیرش رو توی دستش گرفت و یه دستش رو روی رونم گرفت و کیرش رو داخل کرد و بعد با دستاش پاهام رو بازتر کرد و خودش رو زانوهاش بود و جلوتر اومد. کاملا چسبیده بود به من و کیرش تا جایی که جا داشتم و کیرش بود داخلم کرد. شروع کرد محکم تلمبه زدن و تندتر شدن. توی اون حالت و دیدن بدن پیمان لای پام و کیرش که حالا شق شق بود و داشت توی کون نرم و باز من عقب و جلو می کرد و ضربه میزد باعث شده بود که کیرم شق بشه.
کیرم رو توی دستم گرفتم و پیمان دستاش روی داخل رونم بود و محکم گرفته بود و با هر بار تکونش فشار میداد و تلمبه هاش سریعتر شده بود. کمی اومد جلوتر و دستم رو از کیرم کنار زد کیرم رو توی دستش گرفت و شروع کرد با دستش کیرم رو بالا پایین کردن و کیرش رو داخلم ضربه زدن. کیرم شق شده بود و داغ بودم. تنم می جوشید. از توی رونام یه حسی اومد و یه دفعه ارضا شدم و آبم ریخته شد روی شکمم و پیمان کیرم رو رها کرد و روی زانوهاش جلو اومد و در حالی که صورتش روبروی صورتم بود و تا جایی که می تونستم پاهام رو باز نگه داشته بودم و صورت عرق کرده و سرخ شده پیمان رو می دیدم داشتم کیرش رو که تندتر و محکم تر از قبل داخلم تلمبه می زد و حالا که حسم کمتر بود رو تحمل می کردم. سوزش و داغی و خستگی و درد بود که با هر بار تلمبه پیمان توی کونم توی بدنم می پیچید.
پیمان کمرش رو داد جلو و شروع به آه و ناله کرد و ارضا شد . کمی توی اون حالت نگه داشت و بعد کیرش رو آروم کشید و کنارم دراز کشید. من خالی شده بودم . هم ارضا شده بودم و هم کونم خالی از کیری بود که بی وقفه از اول سکس داخلم داشت می رقصید. کیرش هنوز شق شده بود. سر کاندوم آبش جمع شده بود . واو این آب بخاطر لذت از بدن من ریخته بیرون. حالا بدن لخت و زیر کیر پیمان گاییده شده من کنارش دراز کشیده بود و اون از خستگی از گاییدن من و لذت بردن از بدن من ارضا شده بود و کنارم بود. ناخودآگاه دستم رفت روی سینه هاش و با موهای بدنش و بازوهاش بازی می کردم.
یه کم که گذشت چندتا دستمال داد به من و بدنم رو تمیز کردم و دستمالها رو ازم گرفت و اونم بلند شد و رفت دستشویی . من هنوز دراز کشیده بودم. پیمان لخت برگشت و اومد کنارم و از پشت بغلم کرد و صورتم رو بوسید و گفت : چطور بود ؟ خجالت می کشیدم. از وقت که جلوش زانو زدم و کیرش رو داخلم دهنم گذاشتم تا الان که کونم رو از سکس با پیمان حس نمی کردم یک ساعت گذشته بود. با خجالت گفتم : خوب . از دهنم پرید و گفتم : مرسی . پیمان بیشتر توی بغلم فشارم داد و دستاش روی سینه هام بود و میمالوند و گفت : مرسی از تو. خیلی حال داد. اذیت که نشدی ؟ +نه . خاطره تعریف کردن های عبد و اینکه همیشه می گفت طرف آبش رو ریخت داخلم و روی سینه ام و کمرم و … باعث شد فکرم مشغول بشه که چرا پیمان با کاندوم من رو کرد. نمی دونم ، شاید بخاطر اینکه نمی فهمیدم اتفاقا با کاندوم باید سکس کرد. بهش گفتم : چرا با کاندوم … حرفم رو خوردم. گفت : نه . میدونم توی اوکی هستی . ولی خب . خودش هم نمیدونست چی بگه . واقعا نباید می پرسیدم. فهمیدم فکر می کنه که من دارم میگم من با کسی نبودم. نمیدونستم چجوری توضیح بدم.
براش توضیح دادم که یا کسی حرف زده بودم و چیزایی که عبد تعریف کرده بود رو بهش گفتم. گفت آهان . محمد! اینجوری بهتره. اما اگر تو دوست داری باشه . بعد با شوخی دستش رو برد روی سوراخم و مالید و گفت همه اش رو میریزم داخل ات.
غیر از یک بار که اشتباه هم بود، ما همیشه با کاندوم سکس کردیم. پیمان خیلی چیزها بهم یاد داد بابت سکس. اینکه بعد از سکس حتما دهانشویه استفاده کنم و سوراخم رو دوباره با آب بشورم که بهداشتی باشه و یه موقع بخاطر کمی آلودگی آدم دچار عفونت نشه.
من و پیمان تقریبا تا سال 88 باهم رابطه داشتیم و بیشتر رفاقت بود و هر وقت نیاز هر طرف می شد سکس می کردیم. سال 88 پیمان مجبور بود بخاطر اینکه تک پسر خانواده است ازدواج کنه و خوب هم سخت تر بود و هم اون دلش نمی خواست بابت این رابطه ، توی زندگی اش به زنش دروغ بگه و به قول خودش نه به من و نه به اون خیانت کنه. با دوستی از هم جدا شدیم. اما من حس هام و درونم با بدن پیمان شکل گرفته بود و رها شده بود. سخت بود تنم روی در آغوش مرد دیگه ای بگذارم. کمی افسرده شده بودم . اما اونقدر مشغله کار و زندگی بود که فرصت غصه نبود. بعد از دو سال من خونه مستقل گرفتم و بخاطر این استقلال تلاش کردم که یه رابطه جدید داشته باشم. دو تا سکس همینجوری و وان نایت داشتم و بعدش با کسی آشنا شدم و یک سال و خرده ای با هم بودیم و اکثرا سکس خونه من بود. با بالا رفتن سن و اجبارهای اجتماعی که غالبا همه افراد رو سوق می ده به ازدواج کم کم کیس بلند مدت پیدا نمی شه و صرفا توی سفر یا قرارهای یک شبه سکس می کنم.
شاید بهترین گزینه برای ماها که گرایش متفاوت نسبت به جامعه سنتی و قدیمی داریم اینه که مستقل باشیم یا مهاجرت کنیم چون توی این جامعه سخت ه عشق و رابطه زن و مردی رو نگه داشت ، روابط و عشق همجنس که جای خود داره.
هنوز با پیمان دوست هستیم ولی در حد همین دوستی ها و رفاقتی که سال هاست باقی مونده و چند باری که از پیمان پرسیدم که حالا با وجود زن و بچه حس ات چیه. ؟ همیشه می گه گاهی آدم توی یه شرایط و جوی قرار می گیره که یا باید بمونه و تن بده یا باید تصمیم بزرگ بگیره و فرار کنه و نجات بده. هنوز حس اش نسبت به من و اصلا همجنس سرجاشه ولی مسئولیت و تعهدی که داده رو باید رعایت کنه و همیشه می گه آدم چیزی که درونشه رو نمی تونه بکشه . فقط مسکن می زنی که آروم باشی و اذیتت نکنه. زن و بچه هم برای من مسکن ه.

نوشته: Iman superreview

دکمه بازگشت به بالا