برده‌ی دختر عمه سما شدم

سلام من حسام هستم 28 سالم قدم یک و نود هست.
من از بچگی حس فوت فتیش داشتم
این داستانی که می‌خوام براتون بگم مال جوانی من هست
پنجشنبه بود که ما می‌خواستیم بریم شهرستان سمت ارومیه.راستی این رو نگفتم که من هشت تا عمه دارم ویک عمو و۱۱تا دختر عمه.وقتی ما رسیدیم شهرستان همه فامیل اونجا بودن خونه مادربزرگم.من وقتی رسیدم اونجا خسته بودم چون هشت ساعت تو راه بودیم من رفتم توی یک اتاق و خوابیدم.یک دفعه فهمیدم کسی تو اتاق هست سرم رو برگردوندم که دیدم دختر عمه من سما تو اتاق هست و داره با گوشیش کار می‌کنه راجع به دختر عمه بگم که اون موقع 18 ساله بود.برگشتم گفتم سلام سما خوبی اینجا چیکار می‌کنی؟
بهم گفت سلام این فیلم رو ببین با خنده.من گوشی رو گرفتم و فیلم رو دیدم. تو اون فیلم من داشتم با همین دختر عمه سما دعوا میکردم که فحش های خیلی ناجوری بهش میدادم
تو اون فیلم من 16 سالم بود ولی خیلی زود خیلی چیزها رو فهمیده بودم .
شوکه شده بودم تو دلم خودم رو لعنت می کردم که چرا این حرف هارو زدم .بهش گفتم تو چجوری این فیلم رو گرفتی؟ گفت من دوربین رو یک جایی گذاشته بودم که نفهمی و از تو اتو بگیرم.گفتم ببخشید خریت کردم ببخشید من اون موقع نمی‌دونستم چی دارم میگم گفت نمیبخشمت می‌خوام برم این فیلم رو به دایی و زن دایی نشون بدم گفتم نه تورو خدا این سفر من رو خراب نکن هر کاری که بگی انجام میدم .اینم بگم که سما پوستش مایل به سبزه هست به ناخن های پاش هم لاک مشکی میزنه که من هم دوست دارم سما از اول بچگی دوست داشت ارباب باشه یک نفر هم نوکرش. گفت هرکاری که بگم گفتم آره هر کاری گفت باید بردم بشی.من هم تو دلم گفتم خوبه اینجوری به خواسته دلم میرسم گفتم باشه قبوله گفت فردا ساعت یک بیا خونه ما هیچکس نیست گفتم باشه میام.
فردا شد یک لباس خوب پوشیدم و رفتم در زدم درو باز کرد از پله ها داشتم میرفتم بالا یک استرسی تو دلم حس میکردم چون این اولین بارم بود.وقتی رسیدم و رفتم تو خونه دیدم سما یک لباس جذبی پوشیده.برای دستاش ناخن کاشته بود که مشکی بود و به پاهاش هم لاک مشکی زده بود. گفتم سلام سما گفت چه گهی خوردی گفتم ببخشید سلام ارباب گفت حالا شد بیا تو رفتم تو
به من گفت برو تو اتاق رو تخت دراز بکش تا بیام رفتم و دراز کشیدم.اومد تو نشست روی تخت و کف پاهاش رو روی صورتم گذاشت طوری که کل صورتم زیر پاهاش بود گفت بو بکش شروع کردم به بو کشیدن بهترین بو رو داشت با تمام جونم بو می‌کشیدم پنج دقیقه گذشت گفت حالا می‌خوام پاهام رو ببوسی می‌خوام صدای بوسیدن پام رو بشنوم شروع کردم به بوسیدن پاهاش با عشق پاهاش رو می بوسیدم اون هم می‌خندید به من می‌گفت آفرین کف پاهاش رو حدود ده دقیقه بوسیدم بعد گفت حالا می‌خوام پاهام رو بلیسی می‌خوام پاهام تمیز شه شروع کردم به لیسیدن پاهاش باورتون نمیشه بهترین حس بهترین طمع رو احساس می کردم وقتی داشتم لیس میزدم فهمیدم شق کردم.
لیسیدن پاهاش تموم شد بهم گفت حالا می‌خوام پاشنه پام رو بمکی شروع کردم به مکیدن پاهاش خیلی خوب بود آرزوم برآورده شده بود تموم کردم بعد گفت حالا می‌خوام انگشت های پام رو بمکی بخوری وقتی خواستم شروع کنم دیدم واقعا انگشتان پاش خیلی کثیف هست مخصوصا شصت پاش فهمیدم از عمد این کارو کرده رفتم سمت پای راستش از انگشت کوچک شروع کردم دونه به دونه انگشت هاشو میمکیدم وقتی رسیدم با شصت پاش گفت خودم می‌خوام بدم دهنت گذاشت دهنم ومن هم شروع کردم کارم رو تموم کردم گفت خوشم اومد خیلی خوب بود ولی گفت یک کار دیگه مونده گفتم چی؟ گفت باید شاشم رو بخوری گفتم نه قرار ما این نبود من نمیتونم گفت اگه این کارو نکنی این کارهایی رو که با پام انجام دادی رو هم میگم گفتم باشه ولی سخته شاش بد مزه هست. همینجوری که داریم من هنوز زیر پاش هستم . ناراحت شد پای راستش رو کرد تو دهنم گفت کل انگشتم رو بمک من که تا حالا عصبانیت سما رو ندیده بودم و همینطور ترسیده بوده انجام دادم پنج دقیقه پاش تو دهنم بود بعد پاش رو از دهنم در آورد و شروع کرد به لخت شدن من گفتم ارباب سما خواهش میکنم ترو خدا شاش نه گفت بیشتر زر بزنی باید عنم رو هم بخوری گفتم نه دیگه زر نمی‌زنم کسش رو کرد تا ته تو دهنم من هم خیلی ترسیده بودم و استرس داشتم به چشماش نگاه کردم دیدم نزدیک که بشاش تو دهنم سرم رو با دستاش گرفته بود نمیذاشت تکون بخورم شروع کرد به شاشیدن کامل تو دهنم
من هیچ کاری نمی تونستم انجام بدم و مجبور شدم شاش رو بخورم شاش خیلی زیاد بود انگار تموم نمیشد یکم که به طعمش دقت کردم دیدم بد نیست شاش تموم شد از رو من پاشد و لباس هاش رو پوشید من هم پا شدم و بهش گفتم حالا فیلم رو پاک میکنی گوشیش رو آورد و جلوی خودم فیلم رو پاک کرد من هم برای تشکر پاهاش برای آخرین بوسیدم و رفتم. لطفاً کسانی که این حس رو ندارن فحش ندن.

نوشته: حسام

دکمه بازگشت به بالا