برده‌‌‌ی میلیونر من (1)

سلام دوستان عزیز من رضا هستم و 24 سالمه و این ماجرا برا زمان اوایل دانشجویی منه.تو دانشگاه ثبت نام کردمو ترم اولمون شروع شد کلاسمون مختلط بود و همه با هم ارتباط خوبی داشتیم .تو کلاسمون یه پسری بود به نام امیر محمد که خیلی با بقیه متفاوت بود .لباسای مارک میپوشی ساعت گرون قیمت موبایل های گرون ور میداشت .با ماشینای مدل بالا و لوکس میرفت و میومد .خیلی از دخترای کلاس دوست داشتن باهاش دوست بشن هی سراغشو به بهانه جزوه و درس میگرفتن .پسرا میرفتن دورش و میخواستن باهاش دوست بشن ولی قصد همشون بی شک پول و تیغ زدن بود .ولی امیر محمد واقعا آدم پولداری بود یعنی خانوادتا میلیاردر بودن .امیر به کسی رو نمیداد میدونست همه افراد کلاس برا پول دورش جمع شدن با همه حرف میزد خوب بود ولی رابطه دوستانه نداشت .چن باری دیده بودم با دوتا بادیگارد میاد و میره یروز با پورش یروز با بنز یروز سوناتا و…
خلاصه آخرای ترم بود که وقت غذا خوردن میرفتم سلف غذا بگیرم .امیر هم میرفت یکم پایین تر از دانشگاه تو غذا خوری غذا میخورد ولی چرا دروغ بگم خیلی خاکی بود واقعا .خلاصه تو راه سلف بودم ک دیدم امیر داره صدام میکنه :رضا… رضا…
داری میری ناهار ؟
اره دیگه وقت ناهاره تو که مارو نمیپسندی میری برگ و کوبیده بزنی
خخخ…
نه بابا این چه حرفیه معدم درد میگیره از غذای دانشگاه حالا بیخیال ببینم امروز مهمون من میشی برا ناهار؟
من؟ اووووو…چی شده ؟ نه بابا مزاحم نمیشم
حرفم زمین میندازی دیگه اره؟
نه بابا امیر آخه به زحمت میوفتی راضی نیستم
نه چه زحمتی بیا بریم خودم میخوام بیای تنهام حوصلم سر رفته بیا یکم هم صحبت کنیم
باشه بریم ولی زیاد راضی نیستم به خرج بیوفتی
خلاصه من و امیر راه افتادیم و هوا هم گرم بود سوار ماشینش شدم کولر زد انگار تو بهشت نشسته بودم خنک خنک …کم مونده بود یخ بزنم …
خوب چطوری رضا چه خبرا راستی چیکار میکنی ؟
سلامتی .هیچی بیکار درس و دانشگاه و خواب و بعضا ورزش و گردش
تو چی امیر توام که فقط بخور و بخوابی دیگه؟
منو بخور و بخواب از قضا من اصلا وقت بیکاری ندارم کلا کار و تلاش دوست دارم و همه کار میکنم
من:ببینم امیر تو که وضعتون خیلی توپه تازه شنیدم کلی سرمایه دارین و تو خارجم خونه و کلی ملک دارین تورو چه به درس خوندن و اینکارا برو عشقتو بکن دیگه
امیر:اره ولی خوب میخوام تا لیسانسو بخونم یکم هم کار دارم اون رو بکنم برا من فرق نداره من اهل تلاش و کار و ورزش هستم هر جا شد شد اهل بعضی کارا نیستم بگم فلان جا هست فلان جا نیست
من:هومممم چه جالب موفق باشی
راستی جریان ناهار امروز چیه؟همینطوری یا چیزی میخوای بگی؟
امیر:اولا چیزی نیست و نوش جونت دوما اره یکم دلم گرفته بود گفتم صحبت کنیم
خوب بگو میشنوم
ببین رضا واقعیتش شرایط منو میدونی فکر نکن پولدار بودن یعنی فقط عشق و حال کردن اینکه تنها باشی و همه برا پولت بیان سمتت و تو همیشه تنها باشی چه فایده داره …
هر کس میاد سمتم همه نگاهش به خرید و پول فقط .خیلی سخته رضا میدونی ادم همیشه تنهاست باورت نمیشه شاید ولی واقعیت همینه
من:اه بابا ول کن آدمارو تنها عشق کن حال کن …آدما رو میخوای چکار آخه آخرش بالاخره یکی نصیبت میشه دیگه
امیر :نه اینطورام نیست بعضی وقتا یه هم نفس یه همدرد یه دوست واقعی نیاز داری توام ادمی سنگ نیستی که اخه
خلاصه رفتیم و ناهار و خوردیم و تو راه برگشت بودیم که امیر دوباره شروع کرد
ببین رضا من به یه دوست واقعی نیاز دارم کنارم باشه باهاش راحت باشم بگم بخندم برم بیام ورزش کنم خرید کنم .یعنی عشق و حال کنیم خودم میخوام و راضی ام ولی نه هر کس
و اون کسی که احساس میکنم اون شخص میتونه باشه تویی رضا جون
من: من؟چی؟ چرا از کجا فهمیدی ما که با هم ارتباطی نداریم از کجا فهمیدی ؟
همممم از کجا فهمیدم توی این ترم یه بارم بهم نچسبیدی اخلاق خوبیت منشت انسانیت و وقارت …از همه مهمتر تیپ و قیافه و هیکل خوبت که خوشم میاد از ادمای بد هیکل متنفرم
قبول میکنی دوستای صمیمی هم بشیم؟
من:والا شوکه شدم اخه منظورت چیه از دوستای صمیمی .خوب ما دوستیم دیگه در کل
امیر:نه بابا این دوستی نه دوستای صمیمی پا به پای هم کمک هم کنار هم .
ببین رضا تو 2.3 روز با من باش اگه بهت بد گذشت نیا بگو نمیخوام منم دیگه چیزی نمیگم .حرفم زمین ننداز اوکی؟
ب اینکه اصلا سر در نیاوردم گفتم خوب الان جریان چیه ؟چکار کنیم؟
سوار ماشین امیر شدیم و رفتیم یکم از شهر دور شدیم یه شهرک ویلایی بود دور زدیم و وارد شدیم با ریموت در یکی از ویلاها باز شد ویلا که عرض کنم قصر بود
جای 10تا ماشین راحت .توی حیاطش دوتا ماشین مدل بالا و یه موتور سنگین بود .کف حیاطش پر سنگ های ریز سفید بود پر درخت و یه استخر بزرگ و یه طرفشم آلاچیق و تاب و صندلی چیده بود و روبرو یه ساختمان 3 طبقه بود
وارد شدیم یه جای بزرگ یه طرف پذیرایی تلویزیون بزرگ 2دست مبل یه طرف آشپزخانه دو سه تا هم اتاق بود
پایین پله میخورد خدایا اینجا کجاست …پایین یه استخر بزرگ یه حوض اب گرم یه آب سرد سونا دستگاهای هوازی دستگاه های بدنسازی میز بیلیارد .فوتبال دستی .تلویزیون پلی استیشن همه جا تزیین شده بخاری کولر و…
2طبقه هم بالای همکف بود که بالای 10.12 تا اتاق بود
هر اتاق مال یه کارش بود یکیشو سینما کرده بود یکیش اتاق نشیمن یکیش اتاق خواب یکیش اتاق گیم …و…
گفتم امیر اینجا قصره پسر یا خدا حق داشتن اون دخترا و خندیدیم
گفت بخدا اصلا برام مهم نیست عادت کردم ببین باور بکن تنهایی نمیچسبه دوست دارم با یه دوست همه این تفریحات شریک شم و عشق کنیم
من:اون یک نفر الان منم یعنی ؟من؟
اره دیگه چرا اینجور میگی ؟
من:والا خیلی عجیب برام واقعا برا خودته ؟
میدونید باور کردنی نبود 12 تا اتاق استخر هزاران وسیله تفریح ورزش …
امیر رفت و تو دستش کلی کاغذ اومد خوب بشین رضا بین این سند باغ این سند ماشینا این خونه تو شهر
ای بابا شوخی کردم واقعا رفتی اوردی
امیر:نه بدون دروغی تو کار نیست تو فقط اوکی کن باش و بمون عشق کنیم فقط تفریح عشق و حال
برام خیلی عجیب بود ی نفر هم دانشگاهی به این پولداری که همه التماسش میکنن میاد و از من خواهش میکنه که باهاش بمونم و با هم تفریح کنیم
اونم بخاطر اینکه من پول پرست نیستم و خودمو تو اون یه ترم درست ثابت کردم
خلاصه امیر گفت برو پایین لباسات در بیار منم بیام بریم یه استخر و سونا بگیریم حال کنیم
اخه من که لباس و مایو و حوله ندارم امیر با شورت که نمیشه تازه بعدش چی بپوشم بزار بعدا دیگه …
امیر:لوس نشو برو من میارم من عاشق خرید کردنم صد دست لباس و حوله و ان چیزا دارم
رفتم و چن دقیقه بعد دیدم امیر با یه حوله و کلی لباس و شامپو که همشم تازه بود اومد
رفتم مایو پوشیدم رفتیم استخر سونا جکوزی آب گرم
بعدش حوله پوشیدیم رفتیم بیلیارد بازی کردیم یکم آجیل و غذا آورد خوردیم
شب شده بود و گفتم امیر دیره منو ببر دیگه مزاحمت نشم تورو خدا زشته
لوس نشو رضا پاشو بریم بالا اتاقتو نشون بدم بخواب منم تو اتاقم بخوابم هر چی هم خواستی بگو بیارم اس بده .صبح کلی کار داریم فردا بهت نشون میدم قراره چطور زندگی کنیم
رفتم و تو اتاق آروم و قرار نداشتم خدایا چی داره میشه ؟یعنی من دارم بهترین دوست یه میلیاردر میشم؟واقعیه اینا؟نکنه خوابم؟یعنی بی پولی تموم شد ؟هر چی بخوام میشه؟نه نه نباید چیزی بخوام زشته
صبح شد بیدار شدم امیر زود بیدار شده بود خوشتیپ و سرحال صبحونه رو زدیم رفتیم پایین گفت با من موندن البته باید با منم همراه شی .رفتیم رو تردمیل دوچرخه روندیم وزنه زدیم یکم با آهنگ یوگا کار کردیم یه استخر و جکوزی کوچولو هم گرفتیم و دراومدیم لباس رو پوشیدیم و رفتیم بیرون یکم امیر کار داشت اون رو انجام داد و برگشتیم ویلا
خلاصه تا شب کلی برنامه
آموزش زبان فرانسه و انگلیسی و مربی ورزشی و کلی کار که تو همه این کارا منم همراهش شده بودم و می گفت توهم همراهم راه می افتی و یاد میگیری خلاصه شب بود و رفتیم اتاق سینمایی و سریال دیدیم یکم صحبت کردیم و خوابیدیم
دیگه کاملا یقین پیدا کرده بودم و باورم شده بود که ما قراره دوتا دوست از برادر نزدیک به هم بشیم و امیر هم قول داده بود برام همه کار به میل خودش خواهد کرد
اما فردا اتفاق اصلی افتاد شب از بیرون که داشتیم میومدیم یهو امیر گفت رضا میخوام یه چیزی بهت بگم خوب گوش کن
گفتم وای خدا نکنه چیز بدی بگه و یا بگه خوشم نیومد از فردا برو اما نه …
ببین رضا من خودم بهت ثابت کردم همه چیزم واقعی بود همه وعده هام حقیقت بود قسم خوردم و هیچوقت زیر حرفم نمیزنم
اما یه چیزی هست که امروز باید بهت گم
من:بگو دیگه امیر سکته نده منو زود باش منو ترسوندی ها
نه نه نترس اصلا
رضا من عاشقتم
من در جا یخ زدم دقیقا همون چیزی که به ذهنم می رسید شد .شاید باورم شده بود که امیر فقط یه دوست صمیمی میخواد یار و یاور برا تنهاییش میخواد اما اون عاشقم شده بود اون عشق میخواست
ببین رضا من هر چی گفتم همش حقیقت بوده همش ولی در کنارش من عاشقتم عاشق اون صورت ماهت اون بدنت اون لحن صحبتت اون چشمات عشق که گناه نیست هست؟
من:امیر چند وقته راستشو بگو؟
خوب از همون روزای اول از تیپ و قیافت خوشم اومده بود ولی به مرور زمان از دیدن رفتار و اخلاق و مرامت بیشتر و بیشتر عاشق و دیوونت شدم .
میخوام مال من بشی نه فقط یه دوست صمیمی .میخوام زندگیم بشی تا تمام زندگیم به پاهات بریزم
مات مونده بودم امیر پسر خوشتیپ و خوش قیافه و خیلی خیلی تمیز و رند بالا بود چی باید میگفتم هنوز چیزی نگفته بودم که یهو امیر گفت
رضا بمن حس عشق داری بمن حس جنسی داری ؟
من:ببین امیر من شوکه شدم این حرفا چیه حس جنسی چیه یعنی چیکار دقیقا چی میخوای ؟ببین من اینکاره نیستما
امیر یهو خیلی ناراحت شد گفت اونکاره؟یعنی چی؟من عاشقت شدم به خاطرت میخوام زندگیم بدم همه چیزم بشی اون کاره نیستم یعنی چی؟ منظورم خوب بدون یعنی بهم حس عشق زناشویی داری ؟دوست داری بغلم کنی ؟دوست داری تو بغلت بخوابم؟اروم بگیرم ؟ گرمای نفست دیوونم کنه؟دوس داری لبات لبامو گرم کنه؟
قلبم رو 200 بود گفتم امیر میشه یکم بهم فرصت بدی فکر کنم من شوکه شدم
رسیدیم خونه امیر گفت برو بشین بیام رفت و یه جعبه آورد بازش کرد تو جعبه دوتا انگشتر بود و یه نامه
گفت بشین راحت نامه رو بخون و فکرات بکن اگر خواستی عشق ابدی من بشی من بالا تو اتاقم هستم تا شب ساعت11 بیا در و بزن و انگشتر بنداز تو انگشتت و اونیکی رو هم بنداز تو دست من …اگرم نظرت خلافه که هیچ
البته میدونستم منظور از هیچ جدایی کامل ما بود
امیر رفت نشستم نامه رو باز کردم
چیزایی که نوشته بود موهای بدنم سیخ سیخ شد
فقط تو یه بند نوشته بود
رضا من اونقدر عاشقتم که حاضرم هر کاری بگی بکنم و بدون تو مرگ میخوام و کلی حرفای دیگه
یکم فکر کردم و گفتم همچین کسی رو از دست نمیدم هرچه باداباد
حلقه رو انداختم رفتم بالا درو زدم و وارد شدم
امیر بلند شد اشک چشمانش سرازیر شد اومد محکم بغلم کرد و بغضش ترکید منم گریم گرفته بود تو بغلش فشارم میاد و لمسم می کرد همه جامو می بوسید و فقط میگفت خدایا شکرت و میخندید .
منو برد نشوند روی تخت حلقرو گرفت و کرد تو دستش و تو دست منم حلقه رو دید و بوسید بهم نگاه می کرد اشک میریخت و بغلم میکرد
باشه دیگه گریه نکن اومدم پیشت مردونه اومدم تا اخرش انشالله خیره
اروم دستشو گذاشت رو دهنم گفت هیس…چیزی نگو منو خوابوند رو تخت بدنم لمس میکرد اروم تیشرتم درآورد بدنم لمس میکرد بدنم بو میکرد اروم لباش گذاشت رو لبام و شروع کردیم به لب گرفتن از هم اوج احساس بود خیلی اروم و عاشقانه لب میرفتیم و اروم اروم امیر دستش برد رو شلوارم و کیرم لمس می کرد من کیرم 18 سانت و فکنم انتظار نداشت به این اندازه باشه
همانطور که لب می گرفتیم زیر لب گفت …اوخخخخ چه بزرگه چی قایم کردی برام
همونجور اروم رفت و رفت پایین تا رسید به کیرم اروم شورتم دراورد و شروع کرد به ساک زدن
اروم میخورد و با دستش نوازش می داد بعد کم کم سرعت برد بالا تا ته جایی که میشد می برد تو دهنش و اوق میزد و محکم میخورد و صدا اه و اوه میداد
بعد 5.6 دقیقه که کیرم خورد زود رفت از کشو یه وازلین آورد مالید به کیرم و از پشتم انگشت میکرد خودشو تا باز بشه بعد اروم اومد رو کیرم و پاهاش گذاشت کنار و اروم اروم نشست روش خیلی یواش یواش بالا پایین میشد تا که دیگه کونش گشاد تر شد و راحت بالا پایین میشد عین دخترا ناله میکرد از خود بی خود شده بود برگشت و سگی شد گفت عشقم پاشو بکن
بلند شدم ژل هم داشت یکم زدم و اروم گذاشتم تو کونش اروم اروم تلمبه میزدم امیر هم ناله میکرد برام و میگفت بکن عزیزم
تا ته میزدم و کونش عین ژله بود .اروم اروم سرعت بردم بالا داشت ابم میومد گفتم داره میاد داره میاد اونم مال خودشو زد و هر دو ارضا شدیم چن دقیقه تو بغلم افتاد و بعد دوباره رفت وسط پاهام و شروع به ساک زدن کرد البته با دستمال ژل کیرمو پاک کرد.
با چنان ولعی می خورد که نگو لیس میزد میخورد بدنمو لمس میکرد که بعد نزدیک 20 دقیقه اروم اروم ابم اومد و کل آبم قورت داد باورم نمیشد بعدش رفتیم باهم حموم همدیگرو شستیم و تمیز کردیم که یهو امیر باز نشست رو زانو شروع کرد به ساک زدن قربون صدقه کیرم میرفت و بعد چن دقیقه بلند شد دستاشو گذاشت رو دیوار حموم گفت بکن زود باش میخوام چیزی نبود بزنم چند تا توف انداختم کیرم مالیدم و فشار دادم کیرم رفت تو شروع کردم به تلمبه زدن برا بار سوم کیرم خیلی بی حس بود محکم میزدم و یکضرب ناله های امیر تو گوشم بود بکن بکن بیشتر .
بعد رفتیم رو میز کناری سگی شد رو میز و همونجا کونش گذاشتم قشنگ کونش باز شده بود قشنک تلمبه میزدم تا ته و امیرم واقعا کیف میکرد بعد چن دقیقه گفتم امیر داره ابم میاد
گفت بیشتر بزن بزن مال منم میاد و یهو منفجر شدم و ریختم توش اونم ریخت زمین و دیگه واقعا هر دوتا بیهوش شدیم
گفتم امیر بریم پایین تو جکوزی با هم رفتیم تو جکوزی و یکم نشستیم و کلی لب بازی کردیم و امیر بازم میگفت بکن که گفتم دیگه برا بار چهارم ابم نماد و اذیت میشم فردا کلی سیرابت میکنم و لباسامون پوشیدیم و رفتیم بالا ولی اینبار تو بغل هم لخت شدیم از پشت بغلش کردم و خوابیدیم…

نوشته: رضا ارباب

ادامه…

دکمه بازگشت به بالا