بردگی در اسطبل

بابک هستم 29 ساله چند ماه بود که روز و شب حسرت یه رابطه به دلم مونده بود
ولی آدمی که بشه بهش اعتماد کرد رو پیدا نمی‌کردم
دیگه واقعا از لحاظ روحی داشتم داغون میشدم
یه شب مثل همیشه داشتم داخل گروه تلگرام پیام ها رو می‌خوندم ساعت یک شب بود یکی پیام داد فاعلم بیست سالمه داغ داغم همین الان یه مفعول بیاد
منم همینجوری بهش پیام دادم گفتم مکان داری گفت آره
عکس کیرش رو بی مقدمه فرستاد یه کیر نسبتا بزرگ البته بیشتر کله ش بزرگ بود
پیش خودم گفتم اینم مثل بقیه جقی هست حالا میخواد چت کنه آبش بیاد
دیدم نه اصلا اهل چت نیست فقط میگه بیا که خیلی حشری و داغم
لوکیشن فرستاد اطراف شهر بود
دو دل شدم که برم چون خیلی مکانش ناجور بود
ولی اون بیخیال نمیشد یه بند می‌گفت بیا بیا
منم بدجوری هوسی شدم
پیش خودم گفتم میرم
خلاصه رفتم دیدم یه استبل وسط کلی باغ هست
اومده بود دم در یه پسر خوشتیپ و خیلی از لحاظ هیکل کوچکتر از خودم از لحاظ سنی هم که نزدیک ده سال کوچکتر از خودم
یه حس تحقیر لذت بخشی بهم دست داد
رفتم داخل پشت سرم اومد دست گذاشت رو کونم
یه استبل بود با یه اتاق
رفتیم داخل اتاق گفت کامل لخت شو
منم کامل لخت شدم
قبلش کلی بهش گفته بودم فقط ساک بزنم چون واقعاً بعد چند ماه اون حجم از کله کیر قشنگ پاره م میکرد
گفت زانو بزن منم زانو زدم ایستاده بود بالای سرم گفت باید برده بشی منم بدون هیچ حرفی گفتم چشم
گفت شلوارم رو در بیار منم فقط می‌گفتم چشم
گفت دهنت رو باز کن چشم هات رو ببند خیال کردم میخواد کیرش رو بزاره دهنم دیدم یه توف کرد تو دهنم
بعد موهام رو گرفت سرم رو کشوند سمت کیرش
کلی براش ساک زدم و خایه هاش رو خوردم
من تو اوج لذت و آرامش بودم زیر کیر یه پسر بیست ساله که نصف خودم هیکلش بود و اصن درد چک ها و مو کشیدن ها رو حس نمی‌کردم
یه دفعه دیدم دراز کشید منم همون جور دراز کشیدم وسط پاهاش
گفت سوراخ کونم رو لیس بزن تا حالا همچین کاری نکرده بودم ولی قدرت نه گفتن هم نداشتم
شروع کردم لیس زدن کلی عرق کرده بود و بو میداد که واقعاً برام عجیب بود که دارم لذت میبرم
بعد لیس زدن و ساک زدنم گفت وقت چیه منم مثل یه برده گفتم هرچی شما امر کنید
گفت آفرین سگ خودم
گفت دراز بکش پاهات رو تا جایی که میتونی بده بالا
منم چشم گفتم
کیرش رو گذاشت دم سوراخم فشار داد
اصلا به هیچ وجه داخل نمی‌رفت
چشم هام سیاهی رفت
هرچی التماس کردم فایده نداشت اون اصلا توجهی نمی‌کرد
فقط به فکر لذت خودش بود
گفتم ارباب لطفا حداقل یه مقدار چرب کنید گفت گوه نخور کونی وسط بیابون کرم از کجا بیارم
گفتم توف بزنید
توف زد و دوباره فشار داد من دیگه دیدم باید شل کنم و تحمل کنم
تمام بدنم به مرز انفجار رسید از فشار
یه بچه بیست ساله با اون جثه کوچک و لاغر فشاری بهم آورده بود که اشک از چشمام سرازیر شد
با کلی فشار سرش رفت داخل
فشار رو بیشتر کرد منم فقط داد میزدم
تا نصفه کرد تو م چند ثانیه نگه داشت تا اومدم بگم یه کم بیشتر نگه دار شروع کرد وحشیانه تلمبه زدن
بعد از چند دقیقه گفت داگی شو منم داگی شدم یه پاش رو گذاشت رو سرم فشار داد شروع کرد تلمبه زدن و یه دفعه کونم داغ شد کل آبش رو خالی کرد توم و بلند شد
اومد بالا سرم من توان بلند شدن نداشتم پاهاش رو آورد جلو صورتم گفت ببوس و تشکر کن منم گفتم چشم و بوسیدم
گفت زانو بزن کیرم رو لیس بزن تمیز تمیزش کن گفتم چشم
کلی لیس زدم و خوردم و کیرش کامل خوابید
رفت دراز کشید گفت بیا وسط پام خایمالیم رو بکن
منم سرم رو گذاشتم وسط پاهاش اونم پاهاش رو گذاشت رو کمرم من خایه مالی میکردم اونم سیگار می‌کشید
که دیدم دوباره کیرش داره بلند میشه
اگه دوست داشتین بگید ادامه داستان رو هم بزارم

نوشته: بابک

دکمه بازگشت به بالا