بلاخره فهمیدم شوهرم بیغیرته (۱)

دیدم عارف لخت رو کاناپمون نشسته و من هم رو پاش نشسته ام و داریم از هم لب میگیریم و. کیر بزرگش را پشت کونم احساس میکردم . کم کم همینطور که گردنمو میخورد شروع کرد کیرشو تو کسم جا دادن و با دستشم دنده هام رو گرفته بود تا من را رو کیرش تنظیم کنه. من فقط داشتم آه و ناله میکردم و حواسم نبود تا این که عارف به گوشم گفت شوهرت اومده . سرم رو برگردوندم شوهرم را دیدم و همراه آه بلندی که کشیدم بهش اشاره کرد م که بیادنزدیک. وقتی اومد نزدیک عارف با خنده گفت بگو بهش و من هم گفتم “جمال ببین عزیزم عارف کیرش… کیرش خیلی بزرگه. .تقریبا دو برابر ماله تو،،،،،،و بهترین کیریه که تا حالا رفته تو کسم… خوب نگاه کن یاد بگیر ازش” و عارف هم با غرور یه نگاهی به جمال انداخت و شروع کرد محکم و سریع تو کسم تلمبه زدن. لپای کونمومحکم گرفته بود و کیرشو تو کسم بالا پایین میکرد، بعضی وقتا هم ازم لب میگرفت.از جمال پرسید:چی حسی داری الان که زنت نشسته رو کیرم و ازش لب میگیرم ،،،،شوهرم جوابداد ،،عالیه وقتی میبینم کیر بزرگ شما تو کس زنمه و داره از کس دادن بشما لذت میبره بمن حسی خوبی میده،عارف به جمال ،،افرین پسر خوب ،، بیا نزدیکتر تا بهتر کیرم را تو کس زنت ببینی ، ،،و جمال نزدیکتر آمد وداشت گاییده شدنم را از فاصله نزدیک تماشا میکرد،،،،،،،،
چند دقیقه که گذشت عارف خوابوندم رو مبل و پاهامو ا دست آورد بالا. رونای سفیدم باز شده بود و کسم تو اون پوزیشن جمع شده بود و کیر گنده عارف داشت جرش میداد، . من میگفتم “جمال میبینی چه کیری داره؟ چی میشد تو کیرت اینطوری بود؟ چی میشد تو هم یکم مث عارف مرد بودی؟ خوب نگاه کن یاد بگیر، اینطوری باید کسمو بکنی” یکم دیگه هم همینطوری گاییدو بعد بر گردوندم و کیرشو از پشت کرد تو کسم. عارف یه دستشو گذاشته بود رو کونم و با اون یکی دست موهامو از پشت گرفته بود و محکم تو کسم تلمبه میزد. بازم انگار برام کافی نبود و خودم بعضی وقتا کونمو محکم میکوبوندم رو کیرش. وسطش یهو عارف کیرشو کشید بیرون وبه شوهرم گفت بیا ، او هم سریع اومد بهش گفت “سرتو بیار اینجا” و بعد کونمو باز کرد. داد زد “بو کن” شوهرم شروع کرد بو کشیدن کس و کونم.با دستش سرشو گرفت برد قشنگ لای کس و کونم و گفت “این بوی کیر من توی کس زنته، جوری نفس بکش انگار آسم داری” دوست داری با کیر کلفت زنت راجررمیدم ؟شوهرم هم با بیغیرتی میگفت اره دوست دارم با کیر بزرگت کسش راگشاد کن،،،، با این حرفش من وعارف خندیدیم و عارف. دوباره کیرشو کرد تو کسم و شروع کرد تلمبه زدن. با تلمبه های محکمی که میزد عضلات کسم قشنگ چسبیده بود به کیر بزرگش وصدای شلپ وشلوپش تو اطاق پخش میشدچند دقیقه که گذشت عارف یهو شروع کرد عین گاو نر تو کسم تلمبه زدن و در حالی که نفس نفس میزد و سرخ شده بود پرسید “کجا بریزمش جنده خانوم؟ بریزمش رو صورتت ؟” با دست کمرمو گرفتم و گفتم “بریزش تو کسم عشقم، بریز همینجا” که عارف هم با صدای بلند ارضا شد و خودشو انداخت روم ، زیر سنگینی بدنش له میشدم فقط میگفتم جون و قربون صدقش میرفتم و همونطور بغلش کرده بودم،،،،،،،،،،،،،،،، که ناگهان از خواب بیدار شدم دیدم شوهرم مضطرب بمن نگاه میکرد گفت چیشده چرا تو خوابت حرف میزدی ،،،ترسیدی ،؟؟گفتم نه وباخنده همه خوابم رابدون کم وکاست برایش تعریف کردم،،دراخیر گفت ایکاش بیدارت نمیکردم ،،گفتم یعنی دوستداشتی عارف با اون کیر گنده اش جلوت جررم بده ؟زیر لب گفت آررره،،،،،تازه متوجه شدم جمال حس بیغیرتی داره ،،،،گفتم دست بزن لاکسم بااین خوابی که دیدم پر از آبه ،،، با بیغیرتی تمام گفت خسته نباشید،آب کیر عارف هم تو کسته؟ ،،،،،لا پاهامو واز کردم و به کس پر از آبم اشاره کردم.و سرشوگذاشتم روی کسم وگفتم “زبون بزن بلیسش.و او هم شروع به لیسدن و مک زدن کرد ،،،با ولعی خاصی میلیسید که بهش گفتم آب های کیر عارف را از کسم میخوری؟با بیغیرتی تمام میگفت آره دوست دارم آبهای کیری که زنم را گاییده بخورم که با این حرفش حشری شدم و عضلات کسم شروع به دل دل زدن کرد و رو دهن شوهرم ارضا شدم ،،،،،،،،،،،،،،

ادامه….

نوشته: مهسا

دکمه بازگشت به بالا