به دادم برس شیطان 45
–
هیجان زیادی به عارف دست داده بود . با این که منیره رو پر تنش و بسیار فعال دیده بود بازم استرس داشت . دستشو گذاشت رو دست منیره . منیره این فشار رو که با لذت زیادی براش همراه بود دوست داشت . می دونست که این فشار طبیعی نیست و یه جورایی عارف می خواد قلق اونو بگیره . اما یه هراس خاصی رو در حرکات عارف احساس می کرد . برای همین تر جیح داد که کمی هم خودش اقدام کنه تا ترس عارف بریزه . -عارف جون اگه می خوای فشار تماسو زیاد تر کنی این کارو انجام بده من عادت ندارم به این وسیله ها . -عادت پیدا می کنی خواهر -ممنونم برادر .. چقدر خوبه همه برادرا مثل تو با اخلاق و مهربون باشن . کف دستشو آورد بالاتر . -خواهر این کارو می کنم که تو کف دستتو خودت بتونی راحت تر بذاری روی ماوس . -پس صبر کن آستینامو بالا بزنم . عارف دستشو همین طور بالا تر می برد . دیگه کار از این حرفا گذشته بود . به ناگهان پیشرفتشو زیاد تر کرده بود . منیره بی حس شده بود . یه حرکات لرزشی رو در کوسش حس می کرد و می دونست که الان اون داخل چه غوغاییه . جفت دستای عارف رو شونه های منیره قرار داشت . حالا اون شونه های منیره رو خیلی آروم مالش می داد . دست منیره ماوس رو رها کرده و حالا زن منتظر حرکت بعدی عارف بود . عارف می دید که منیره خوشش میاد واسه همین دل و جرات بیشتری پیدا کرد . مقنعه منیره رو داد عقب . موهای سرشو مثل وجودش آشفته کرد . صورتشو از بغل به صورت اون چسبوند و لبشو گذاشت رو صورتش و خیلی آروم بهش گفت خیلی خوشگلی خواهر . منیره حرفی نزد . صدای تپشهای قلبشو می شنید و داغی کوسشو حس می کرد . و اون مسیر گرم و داغی که بین کوس و سینه هاش یه التهاب عجیبی رو ایجاد کرده بود . اون فقط دوست داشت که هر چه زودتر توسط این برادر مکتبی لخت و گاییده شه . وقتی عارف کف دستشو گذاشته بود رو لبای منیره اون لباشو باز کرد و زبونشو رو انگشتای عارف کشید . -نههههههه .. نههههههه .. -ولت کنم .. نمی خواییییییی -نههههههه یعنی آررررره عجله کن .. می خوام . می خوام منو بخوابونی .. هر کاری دوست داری باهام بکنی .. برادر -اون وقت می تونم همیشه صدات بزنم خواهر ;/; -آره برادر ..این جوری تحکیم وحدت داریم . دیگه هیچ فاصله ای بین من و تو نیست برادر . شمشیر اسلامو در سرزمین عشق من وارد کن تا با هم بر علیه کفر بجنگیم . عارف با این که از منیره لاغر تر بود ولی خیلی پر قدرت نشون می داد اونو بلند کرد و انداختش رو میز دراز کنارشون . لباسای روی منیره رو یکی یکی در آورد . منیره خیلی پر حرارت شده بود .. -گرمای تنمو می بینی برادر ;/; حسش می کنی ;/; -آره خواهر صبر کن منم لخت شم تو هم این گرما رو احساس می کنی . عارف وقتی خودشو لخت کرد و منیره اندام تازه و کیر کلفت و شق پسر حشری و پر هوسو دید بیشتر به هیجان اومد منیره رو میز قرار داشت و پاهاش به دو طرف باز بود و عارف هم پای میز سرشو گذاشته بود لاپای زن و شورتشو که آخرین پوشش تن اون بود از پاش در آورد . هنوز فکر می کرد که داره خواب می بینه . باورش نمی شد که تونسته باشه این قدر راحت اونو لختش کنه . کوس تپل و چاقالوی منیره اونو به وجد آورده بود . اون ورم کناره ها و روی کوسو گذاشته بود توی دهنشو با لذت اونا رو میکشون می زد . منیره حس می کرد که کوسش تازه داره لیسیده میشه . این مدل میک زدنو تا حالا حس نکرده بود . شایدم از هوس زیادش بود . سرشو یه خورده آورد جلوتر و با دستاش سر عارفو بیشتر به کوسش چسبوند . -همش مال تو بخورشششش میکشششش بزن .. بلیسش .. گازش بگیر .. مال توست برادر .. مال توست .. -فدات شم خواهر .. این همون چیزیه که من همش دنبالش بودم . -پس حالا که بهش رسیدی تا می تونی ازش استفاده کن . حالشو ببر عشق کن . فقط مال خودت . منیره پاهاشو انداخته بود رو کمر عارف و اون با وجود تحمل سنگینی قسمتی از تن منیره بازم با لذت به کوس لیسی خودش ادامه می داد .. -اووووویییییی .. آخخخخخخخ .. گازش بگیر .. بخور بخور .. پاشو پاشو عارف من حالا کیرتو می خوام . کوسم کیر می خواد .. بلند شو منو بکن دیگه صبر ندارم . این همون چیزی بود که عارف می خواست . چون کیرشم دیگه آروم و قرار نداشت و سرخ سرخ شده بود . ایستاد و کیرشو که کاملا با کوس منیره در یک خط قرار گرفته بود به کوسش چسبوند . بازم زن پاهاشو انداخته بود رو شونه های پسر . ولی این بار عارف فشار کمتری را رو خودش احساس می کرد . خودشو به طرف لبای منیره نزدیک کرد تا اونو ببوسه . پاهای منیره به سمت عقب کشیده شد ولی کیر عارف با یه فشار نرم رفت توی کوس خیس و داغ منیره .. -آخخخخخخخخ .. بالاخره گذاشتی بره .. جووووووون چه آتیششششه . جووووووون چه حالی چه کیفی . عارف کوسی به این داغی و حشری بودن ندیده بود . فکر نمی کرد که زنی در این سن بتونه تا این حد به اون هیجان بده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی