به دادم برس شیطان 50
–
-خیلی جوون چش پاکیه .. یه چیزی من میگم یه چیزی می شنوی . کبری یا همون زن عمو جان در مورد منیره به برادر زاده اش گفت کمیل جان همان طور که قبلا هم گفتم این منیره جان از اون همسایگان صالح ماست که نمی خواد به گناه آلوده شه .. چند ساله که شوهرش مرحوم شده دوباره مزدوج نشده و با عبادت و دعا بر نفس سر کش خودش غلبه کرده .. کبری از این که داشت دروغ می گفت کمی متاثر بود ولی پی در پی توی دلش استغفار می کرد و می گفت خدایا منو ببخش . منو ببخش من اگه این دروغ های مستحبی رو میگم برای اصلاح امور و اینه که از گناه و مفسده جلو گیری کنم . یک زن و یک مرد رو از گناه نجات بدم و تو خودت به خوبی می دونی که هدف و نیت من خیره .. منیره یه چشمکی به کبری زد و ازش مثلا یه تشکری کرد . دلش می خواست زود تر با این جوون خلوت کنه . چرا این عباشو از تنش در نمیاره .. -کمیل خان شما گرمتون نیست ;/; آخوندک خیس عرق شده بود .. -ببخشید کمیل خان شما تا حالا همسر نداشتین یا از …; -منیره جون حالا چه فرقی می کنه کمیل ما هیچوقت از راه صحیح و صراط مستقیم خارج نشده در حال حاضر هم مجرده . اگر هم متاهل می بود با زهم از نظر شرعی مرتکب گناه نمی شد . -زن عمو جان اگه خواهر منیره این وضعیت و شرایطو نمی پسندن من اجباری ندارم . نمی خوام با اکراه اقدام به کاری بکنن . -برادر کمیل من که جسارتی نکردم . اگه همه امور بر طبق موازین شرعی پیش بره من که مخالفتی ندارم . ای کاش همه افراد جامعه مثل شما دور اندیش و نیک اندیش بودند . طرز کلام و بر خورد شما و اون چهره نورانی و معنوی شما نشون میده که واقعا ایمان نورشو از شما می گیره .. کمیل از این همه تعریف و تعارف منیره به وجد اومده بود . البته اون هر وقت که می خواست یه زن صیغه ای بگیره همین حال و هوا رو داشت . بدنش می لرزید و دست و پاشو گم می کرد . با همه سوادی که داشت ولی یه لحظه مخش از کار افتاده بود و نمی دونست چه جوری صیغه کنه . دستور و خطبه صیغه رو هم همراش نیاورده بود . -زن عمو جان نمی دونم چه جوری از شما تشکر کنم . کبری کمیل رو کشید یه گوشه ای و بهش گفت ببین فقط یادت باشه که به این حاج آقا کرامت سفارش عمو شریفتو بکنی که یه مجمع تشکیل بدن تا این عمو جونتو به در جه آیت الهی برسونن . البته آیت الله کتابدار . -زن عمو جان کل اگر طبیب بودی سر خود دوا بکردی -شرایط سنی هم شرطه دیگه . این که دیگه دکترا و فوق لیسانس نیست که بشه رفت از میدان انقلاب تهران و اطراف دانشگاه ردیف کرد و با این مدارک وزیر و وکیل شد . اینجا امضای کلی ملا و آخوند لازمه .. دم همه رو باید دید .. -زن عمو جان این آخوندا و مجتهدین ما به این سادگی کار نمی کنند . -چیه پول می خوان ;/; -نه زن عمو جان .. اینا کارشون از پول گذشته . این قدر به اینا دادن که شکمشون از شکم خرس هم گنده تر شده .-من برم کمیل جان .. تو خیلی لاغری ..-خب زن عمو من تازه اول راهم . امید وارم نرسه اون روزی که از حرام خوری شکمم اندازه شکم اونا بشه .. اونا الان دنبال زنای ناب و خوشگل هستند که با دلبری خودش سر حالشون کنه . -ببین کمیل جان تو تا اونجایی که می تونی به چند تایی سفارش بکن . چند تا دیگه رو هم اسمشونو به من بگو من یه جوری از یه کانالی دمشونو می بینم .. کبری حس کرد که منیره می تونه اونو کمک کنه تا شوهرش ملا شریف رو به درجه اجتهاد برسونه . بره با چند تا مجتهد طرف شه و اونا واسه شوهرش حکم صادر کنن . ولی تلاش و پشتکار زیاد می خواد و این کار به این آسونیها امکان پذیر نیست . حالا باید این امروزه رو یه جوری پیش می بردند .. چه کیفی داره . اون وقت اون میشه زن آیت ا… شریف . چه افتخاری از این بالاتر . از هیجان نمی دونست چیکار کنه . واقعا شوهرش باید دست و پاشو ببوسه و قدر اونو بدونه . نمی دونست که آیا باید این موضوع رو با منیره در میون بذاره یا نه . -کبری جون مشکلی پیش اومده که با برادر کمیل در مشورتی ;/; اگه کار و همکاری هست منم هستما . -نه منیره جان این یک مسئله خانوادگی بود . من حالا شما رو با هم تنها میذارم تا بیشتر با روحیات هم آشنا شین . نمی دونین چقدر خوشحال میشم که یه کار خیر انجام میدم . -زن عمو امید وارم که مقبول حق باشه .. -وقتی که طرفین این امر خیر بر حق باشند مطمئنا مقبول واقع میشه .. منیره دیگه داشت حوصله اش سر می رفت .. دستشو بی اختیار گذاشته بود روی کوسش و اونو می خاروند . دیگه خجالتو کنار گذاشته بود . کبری صحنه رو ترک کرده بود و کمیل و منیره تنها شدند تا مقدمات کار رو انجام بدن . منیره داشت به این فکر می کرد که اینجا چه فرقی با شهر نو و جنده خونه داره که یکی میاد داخل و اون یکی هم چند دقیقه بعد یا اصلا همون لحظه لخت میشه و کوس و کونشو تقدیم می کنه . -برادر کمیل اگه چیزی میل دارین من در خدمت شمام .. … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی