به دادم برس شیطان 63
–
برادر اکبر -بفرمایید خواهر منیره ..می تونی حالا کیرتو از بغل کیر حاجی ایمانی فرو کنی توی کس من .. -وااااااای خواهر آتش دوز خا . …واویلا ها ..-من کاری می کنم که حاجی نفهمه . اون چه می دونه یکی دیگه کیرشو گذاشته کنار کیر اون . تازه من یه انگشتمو از بغل می ذارم کنار کیر شما دو نفر و فکر نکنی من گشاد هستم حاجی کیرش خیلی قلمیست . -نه خواهر من هر گز همچین فکری نمی کنم ولی ترس دارم . -نترس مخشو کارمی گیرم -از همونجا بکن توش می گیرم و بعدا تو رو فرمانده سرزمین کس طلایی خودم می کنم . رزمنده به پیش . -منیره .. خواهر اگه بفهمه .. این قدر گاو که نیست بالاخره هشتاد سال پیش چهار تا دعای فاتحه و قبور رو که یاد گرفته -بازم خوبه که شما می دونی اینا کارشون چی بوده و هست . تازه اگرم علامه دهر هم باشن شاشیدن به اون علامه بودن اینا که جهاد را مبارزه با ستم را فراموش کردند .. جهاد اصغر هم از یادشون رفته جهاد اکبر رو هم از یاد بردند . خب نمونه اش همینه در سن صد سالگی پیله کرده به یک جوون سی ساله .. اکبر یه نگاهی به منیره انداخت و حس کرد که یه هفت هشت سالی رو باید بیشتر از سی باشه . در حالی که منیره بود . -اکبر جان خوب گشادی کس و حالت کیر حاج آقا رو ببین کارتو بکن . -خواهر کس یه جای باز داره . اکبر کیرشو از بغل کیر ایمانی فرو کرد توی کس منیره -جااااااااان چه حالی میده ولی نمیشه حرکت کرد .. حاجی ایمانی یهو صداش در اومد .. -آلت ما کلفت به نظر می رسد . منیره خنده اش گرفت . از اونجایی که کیر مجتهد اعظم دیگه خیلی سخت توی کس منیره حرکت می کرد دلش به این خوش شده بود که کیرش کلفت شده .. برادر اکبر هیچی نمیشه . این جوری نه تو راضی میشی نه من -اشکالی نداره خواهر همین جوری حواسشو پرت کن . تازه بیچاره اصغر هم اون بیرون منتظر منه . اگه یه عده ای ترک پست کنند و متوجه غیبت من شن دیگه گندش در میاد و خیلی زشت میشه . -میگم برادر نمیشه تو کیرتو از پشت محکم بکوبونی به کسم در عوض من از این طرف رو کیر حاجی تلمبه بزنم ;/; -این جوری ممکنه کیرش درآد و کلی مکافات بکشی تا دوباره اونو فرو کنی توی کست و از طرفی منم باید دوباره خودمو پنهون کنم تا حسم نکنه .. -حالا یه امتحانی می کنیم .. -به شرطی که این دو تا کیر در اثر تماس با هم جرقه نزنن . ولی این ایمانی در صد سالگی که دیگه این چیزا حالیش نبود . اکبر سرعت گاییدن منیره رو زیاد کرده بود . حاجی ایمانی عجب خرناسی می کشید . خرناسی در یک خواب خرسی . -چه جالب شد خواهر . حاج آقا هر وقت این جوری خمیازه می کشه تا نیمساعت رو خوابه . منیره خودشو از کیر حاجی جدا کرد ولی همون جا روی تخت موند و یه نگاهش به چشمان حاجی بود . عجب فکری عینک رو از چشاش در آورد تا دیگه اگه بیدار شد نتونه جایی رو ببینه . از این بهتر نمی شد . حالا نه می تونست ببینه و نه می تونست بشنوه . -اکبر جون تند تر تند تر . از این باحال تر نمیشه مجتهد ها رو کیر زد . هر زن جوونی رو که اونا می گیرن باید که برادران دیگه بگان . آخ که گاییدن دسته جمعی چه صفایی داره -برای اون برادره یا خواهره ;/; -برای همه . حتی برای شوهر این زن . خیلی ثواب می کنه . اکبر کیرشو گرفته بود توی دستش و اونو به صورت منیره نزدیک کرد -خیلی دلم می خواد ساک بزنم برادر ولی وقت نیست می ترسم تازه برادر اصغر هم منتظره . این بار اکبر آقا از روبرو گاییدن منیره رو شروع کرد . منیره در حدی جیغ می کشید که اگه حاجی یه وقتی بیدار شد نتونه صداشو بشنوه . -اووووووووههههههه اکبر جون .. برادر اکبر .. انگار داری بر علیه دشمن می جنگی . اون شمشیر قبلی به درد نمی خورد . شمشیر که نبود . یه چاقوی بی ضامن کوچولو بود که خیار هم پوست نمی کند چه برسه به کس من . . منیره هر لحظه بیشتر حشری می شد . کسش هم از هوس داشت می سوخت . یه لحظه سرش رو بالا آورد تا کیر اکبر را در حال گاییدن خودش ببینه . اکبر دستشو گذاشت پشت سر منیره تا اون احساس خستگی کمتری کنه . ایمانی مثل مرده ها دراز کشیده چشاشو بسته بود و رفته بود به حالت کیف . -ببینم این تریاک هم می کشه .. -حتما کشیده که آبش نمیاد . -این که اصلا لوت لوته شوت شوته . اکبر در این سن زن سینه درشتی که سینه هاش تازگی و طراوت خودشونو حفظ کرده باشن ندیده بود . منیره پاهاشو دور باسن اکبر قفل کرد کیر کلفت اکبر با فشار بیشتری به قسمت بالای کس منیره تماس گرفته و قلب و زیر سینه هاشو آتیش می داد . -اکبر برادر اکبر -جان خواهر کیرتو بیشتر بچسبون به کسم و خودتو به طرف جلو حرکت بده …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی