به رفیق دوست پسرم دادم
سلام من آینازم ۲۱ سالمه، قدم ۱۶۸ و وزنم ۶۸، بدنم تو پر و سفیده،۲ ساله که با امین تو رابطم… رابطمون اوایل خیلی خوب بود ولی جدیدا یکم به مشکل خوردیم و زیاد بحث میکنیم، ولی هیچوقت سکسمون رو دوست نداشتم.
ماه اولی که با امین دوست شدم، اتفاقی عکس دست جمعیشون با رفیقاش رو تو گوشیش دیدم، از همون اول یکی از دوستاش چشممو گرفت و ازش پرسیدم این کیه و گفت علیه و از دبستان باهم دوستیم اما الان زیاد در ارتباط نیستیم. پسره دقیقا تایپ من بود، بدن پر، بازو های بزرگ، پوست سفید،خوش قیافه…
چند ماه گذشت و وقتی بیرون بودیم اتفاقی علی و دوست دخترش مریمو دیدیم، راستش از اینکه فهمیدم دوست دختر داره ناراحت شدم! نمیدونم چرا اون لحظه بغض گلومو گرفت.
اولین بار بود که علی رو از نزدیک دیدم، خیلی جذاب بود برام خیلی حشریم میکرد، قد بلندش حالت چشماش دستای بزرگ مردونش… اصلا تا دیدمش خیس کردم.
برای هفته بعدش تولدش دعوتمون کرد تو جمع دورهمی خودشون، رفتیم و از اون شب به بعد دورهمیامون بیشتر و بیشتر شد، هر آخر هفته تقریبا می رفتیم،و من همیشه توی دلم میخواستم بهش بدم ولی میترسیدم بهش نزدیک شم احساسم فقط تو دلم بود ، موقع سکس با امین تصورش میکردم با فکرش خودمو میمالیدمو ارضا میشدم…
رفتارش همیشه صمیمی بود باهام شوخی میکردیم میگفتیم میخندیدیم ولی اصلا نمیذاشتم حسی که بهش داشتمو بفهمه.
یه شب که هممون تو ویلا خواب بودیم ، وقتی کنار امین خوابیده بودم علی از پایین پتو آروم دستشو اورد و پاهامو میمالوند، اولین بار اونجا فهمیدم که اونم ی حسایی به من داره و حسم یک طرفه نیست! اما بعدش اصلا به روش نیاوردم و اونم کاملا خودشو زده بود به اون راه…
دو ماه بعد وسط دورهمی من رفتم تو یکی از اتاقا تا ارایشم درست کنم چون کیف و لوازم آرایشم تو اون اتاق بود، علیم رو زمین خوابیده بود و فکر میکردم کاملا خواب باشه
از کنارش که رد شدم تا برم کیفمو بردارم مچ پامو گرفت و پامو گذاشت تو دهنش، انگشتامو میلیسید، کف پامو لیس میزد ومی بوسید، ی حس عجیبی داشتم… اولین بار اونجا فهمیدم فتیش داره ، فکر کن پسری که انقدر جذبش شده بودم داشت پاهامو میلیسید و بوس میکرد، انگار رو ابرا بودم… نمیخواستم اون لحظه تموم شه…
بعد از اون شبم باز جفتمون هیچی به روی همدیگه نیاوردیم نه حرفی دربارش زدیم نه پیامی نه چیزی…
اما هربار طرز نگاهش به پاهام حشریم میکرد، هربار منو میدید خیره میشد به پاهام ، اون نگاه حشری شو خیلی دوست داشتم…
ماه بعدش تولد یکی از دوستامون بود و آخرای تولد من خیلی مست بودم و تو اتاق خوابیده بودم و البته همه مست بودن از جمله امین هیچکس حواسش به هیچ چیز نبود
همون موقع که دراز کشیده بودم علی قایمکی اومد تو اتاق
چشمامو باز کردم نگاهش کردم دیدم داره از رو شلوار به کیر سیخ شدش اشاره میکنه
دولا شد و کیرشو مالیدم ، شلوارشو کشید پایین،، کیرش خیلییی گنده بوددد، اون لحظه مردم از حشر
یکم کیرشو مالیدم اونم سینه هامو مالید ، و دوباره انگشتای پامو مک میزد، خیلی دیوونم میکرد این کارش…
بعد اون شب تا چند روز استوریامو لایک میکرد و ریپلای میزد
انگار میخواست سر صحبت رو باز کنه اما روش نمیشد
دو روز بعدش بهش پیام دادم و راجع به اتفاقای اون شب صحبت کردیم ، اون شب هر حسی داشتم رو بهش گفتم، فهمیدم اون بیشتر از من میخواد با من سکس کنه، خیلی حشری بودم، بعد اون شب همش صحبت های پنهانی داشتیم و همش حرفای سکسی میزدیم و گاهی می رفتیم بیرون و براش ساک میزدم، خیلی حس خفنی بود خوردن کیرش، خیلی کلفت بود ، عاشق وقتایی بودم که پشت گردنمو میگرفت و سرمو رو کیرش عقب جلو میکرد … قرار شد هر وقت خونشون خالی شد خبرم کنه که برم پیشش،
تا اینکه امروز این اتفاق افتاد،
حس خیلی عجیبی داشتم، به شدت حشری بودم، احساس ترس میکردم ،
سریع خودمو اماده کردم و رفتم خونشون، ی ست توری مشکی پوشیدم،درو که باز کرد با شورت و زیرپوش بود
برجستگی کیرش گندش از زیر شورت کاملا معلوم بود ، بدنش بازوهاش همچیش دیوونم میکرد
نشستم رو تخت و دونه دونه لباسام رو از تنم در اورد و شروع کرد به خوردن کسم ، خیلی خوب میخورد دیوونم میکرد واقعا زبونشو همجای کسم میکشید و میکرد تو سوراخم
بعدش من براش ساک زدم
منو خوابوند رو تخت و سینه هامو مالید
کیرشو گذاشت در سوراخمو اروم فشار داد که بره داخل
ی جیغ کوچیکی زدم ، سه هفته بود سکس نداشتم و کسم تنگ شده بود کیر اونم که کلفتت، اولش که شروع کرد به کردنم درد داشتم ولی بعدش فقط لذت بردم
۴ راند سکس کردیم، زیر علی خوابیدن یکی از بهترین حسایی بود که تو زندگیم تجربه کردم، مخصوصا وقتایی که تلمبه هاش محکم و سرعتی میشد، جونم در میومد زیرش
عاشق تلمبه زدناش شدم خیلی خوب عقب جلو میکرد، پاهامو میلیسید و میکرد توی دهنش
نوک سینه هامو محکم مک میزد ، کسمو جر میداد انقدر خوب میکرد، بهترین سکس عمرم بود دلم میخواد هر روز زیرش باشم و پارم کنه
نوشته: آیناز