جِندِسْتان
وقتی پاشنه ی پام گزگز کردنو شروع میکنه یعنی وقت کار کردن گذشته و باید استراحت کنم.
لیوان قهوه بهترین گزینه ست مخصوصا برای شیفت شب اگه یک راه در رو پیدا کنی و سیگاری هم بکشی که کویت کویته.این اپشن در بیمارستان ما موجود بود بیمارستان که چه عرض کنم جندستان. این اسمو خودم روش گذاشته بودم اینقد که در طی این چندوقت حراست پی به روابط به اصطلاح «خارج از عرف کاری»دوستان برده بود .خودمم زیاد با درآوردن کیرم تو محیط کارم حال نمیکردم به پرستار و تکنسینم که رو نمیدادم ،اصلا پرستار و تکنسین که هیچ دکتر مُکتر هم نگاییدم، من شاخ پزشکان جهانم رو دستمم نیست بقیه هم باید بیان کیرمو بخورن.
از اونجایی که خدا خر رو شناخت و بهش شاخ نداد و علاوه بر اون شانس کیری ایی که من دارم و همچنین غرور کاذب و اعتماد به نفس فزاینده ی بنده ، خداوند متعال یک تازه قسم خورده ی ریزه میزه ی بی بی فیس رو استخدام بیمارستان ما کرد.
این وروجک ریزه میزه که بسیار هم سرزبون دار و خوش مشرب تشریف داشت اومد و شد پزشک عمومی بخش من و اینقدر از اول خودشو تو دل من جا کرد که ای دل غافل زانو های ما سست شد و آب و دهنمون راه افتاد .واقعا شاعر راست میگه که میگه
بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفاپیشه چه برخاست
چه برخاست اقایون چه برخواست خانوما ، دکتر مازیار تک نژاد که به خاطر اخلاق خشک و جدیش معروف شده بود به دکتر مازیار سگ نژاد تو بیمارستان ،که خودم باشم ،تبدیل شدم به سگ دست آموز خانوم .
از مدیر بیمارستان تا حراست دم در دیگه همه میدونستن که من چقد خاطرخواه شدم و تا ایشون رو میبینم گل از گلم میشکوفه.
یک روز براشون قهوه ببر و جاشون شیفت بده و تو تلگرام جوک بفرست و اینا شروع شد اما خب منم آدمم دو هفته س دارم نخ میدم و این نمیگیره جریانو پس باید جدی تر عمل میکردم .
چون مدیر بخش بودم خودم برنامه مینوشتم و به صورت کاملا عمدی و از روی خارکسده بازی ایشون رو هم شیفت خودم میکردم اونم کی ،شب.
بزرگوار یک هفته ایی اومد و بعدش ساز غر زدن رو کوک کرد:
بخدا سختمه
شبا برام زیاد شیفت نذار
منم آدمم میخوام بخوابم
راهم دوره نمیتونم راحت برم بیام
بچم رو گازه ، غذام تنهاست
و کلی بهانه ی دیگه که من گوشم بهشون بدهکار نبود
گفتم
-شیما جان
+شیوا هستم
_ما، وا ،دا ،را ، هرچی هستی فرقی نداره شیفت کم میخوایی؟شرط داره
+چه شرطی؟
-هاااا این شد حرف حساب شما الاحساب بگو فردا شب کجایی؟
+شیفت دیگه
-شیفت نباشی کجایی؟
+واااا چه سوالیه هرجا باشم
-نشد جواب سوال من نبود اینجا نباشی میایی شام باهم باشیم یا نه؟
+گرو کشیه؟
-نه بابا گرو کشی چیه عوضی بازیه میخوام مختو بزنم زنم شی راه بهتری سراغ ندارم،تو داری بفرما بگو؟
در حالی که از خنده جر خورده بود و داشت خودشو لوس میکرد اوکی رو داد و من گفتم فردا شب شام خونه ی من به صرف سوسسیس و تخم مرغ
+خونه که نمیام ولی رستورانی کافه ایی جایی باشه میام.
-عامو چیچی میگویی رستوران؟کافه؟میدونی قیمتش چندس؟
+وای چه جالبببب اصفهانی هستید؟
-خیر طایفه ی مادری رشتی هستیم طایفه ی پدری حومه ی آبودان
+کجاش دقیقا؟
-تهران دقیقشو بخوام بگم ، ولک بلیط اتوبوس نخریدی ندیدی؟ توش نوشته ابودان و حومه.
یک خیلی خندوندمش و عین این کسکشای هول دلقک بازی درآوردم تا شیوا جان بیاد خونه و شب وا بشه برامون.
فرداش هم مرخصی خودمو رد کردم هم شیوا رو و کلی خرت و پرت اینجور چیزا خریدم بهش پیام دادم
-عرقیجات اوکی کنم؟
+اگه لو نمیدی مارو پیش حراست زیرآب نمیزنی اوکی کن.
خلاصه زنگ زدم به ساقی و ساغر دوتا ابجی بودن که یکی عرق میذاشت یکیدیگه تقطیر میکرد البته اسم واقعیشون نبود اسم هنری داشتن مثل مرحوم هایده و مهستی،یک و نیم رو اوکی کردن و مخلفات رو خریدم و رفتیم خونه سر ساعت شیوا جون اومدو مشغول شدیم به کس گفتن و کس شنیدن
عرق بخور سیگار بکش عرق بخور سیگار بکش شامم مثل مرد بهش سوسیس دادم اول زندگی پر توقع نشه از من خلاصه در همین گیر و دار پرسیدم ننش کیه اقاش کیه چیکارن ننه باباش خلاصه به سر منزل مقصود که رسیدیم یک ماچ یواشکی ازش کردم و دیدم نهههه ابجیمون اومده که بده ماهم گفتیم چه بهتر بده بکنیم
اقایون خانوما چشتون روز بد نبینه خیلی خوب بود تا زمانی که لباس تنش بود لباسو که کند دیدم دوتا جوش داره رو سینه ش خدا شاهده بیشتر همکارای مرد من سینه های بزرگتری از این داشتن .ای لعنت به مخترع سوتین اسفنجی با کیر اسب یزید محشور شه اون دنیا.
خلاصه با چشمانی اشک آلود وقتی دیدم دست به مهره بازیه مجبور شدم برم سراغ لا پاش دیم هیییی وایییییی با مداد یک خط کشیدن رو استخون لگنش اسمش رو گذاشتن کس ،این چیه خب دیوث من اینو چیکارش کنم خب پدرسگ اقا خودمو دلداری دادم اقا خودمو آروم کردم گفتم کس ننش دیگه نمیذارم کیر نخورده بره که
ما کیرمون رو کردیم تو این هر تلمبه ایی که میزدیم انگار داریم چوب ارّه میکنیم خِرررررخِررررخِررررررر نگران بودم زیاد تلمبه بزنم نصف شه بیناموس اینقد استخون بود که حس میکردم
بر اثر اصطحکاک دو جسم بر روی یکدیگر کیرم داغ شده هی مجبور بودم در بیارم یک تف بندازم سرش اتیش نگیره اما این کسخل با خودش فکر میکرد تنگه تو نمیره دارم تف میزنم
یهو خارکسده عربده میکشید جونننننننننننننن تنگهههه ارهههه نمیرهههههه توشششششش پارمممم کننننننن .
طفلک متوجه نبود اصلا اخر شب یا اتیش میگیره یا از وسط نصف میشه خلاصه سرتون رو درد نیارم ما کردیم بدم کردیم حال هم نداد بهمون ولی کردیم
فرداش هم نه به خاطر اینکه اومد بهمون داد و کردیم حال کردیم بلکه به خاطر حرمت اون عرقی که خوردیم اون نونی که زدم به ماست دادم دهنش شیفتش رو عوض کردم اما اقایون از به شما نصیحت گول این ریزه میزه هارو نخورید ناصرالدین شاه یک چیزی میدونست که زن زیر دویست کیلو نداشت ،حالا از ما گفتن.
دیگه ما قید این پینوکیوی مؤنث رو زدیم بعد یک مدت تو بیمارستان شنیدم هرکی برده بودش ناراضی بوده مرجوع کرده خلاصه دیگه بعد این که بیمارستان رو رسما کرده بود جندستان استعفا داد و رفت دیگه هم خبری هم ازش نبود فک کنم خورده به پست آدمی که دستورالعمل های ایمنی رو رعایت نکرده طفلک یا نصف شده یا اتیش گرفته.
نوشته: جو لاندو