بی تو با خاطره هایت چه کنم؟
سلام دوستان.
همه ی ما ادمها توی زندگیمون کسایی اومدن و رفتن که یا قدرشونو ندونستیم یا به هر دلیلی از دستشون دادیم.گاهی وقتا هیچی دست خود ادم نیست،تا به خودت میای میبینی ای دل غافل همه چی تموم شده.چند سال پیش توی شرکت با دختری اشنا شدم به اسم سمیرا،یه دختر واقعا دوس داشتنی هر روز باهاش حرف میزدم باهم کار میکردیم و خوش بودیم .منو خیلی دوس داشت منم دوسش داشتم ولی جرات ابراز عشق رو نداشتیم هردو میترسیدیم که طرف مقابل قبول نکنه.سمیرا خیلی بدن سکسی داشت کلی شبا به یادش جق میزدم.خلاصه دو سال باهم همکار بودیم و خیلی به هم علاقه داشتیم.یه روز ازم پرسید برنامه ات برا زندگی چیه منم پیچوندمش و گفتم فعلا تصمیمی ندارم .نمیدونستم چجوری باید بهش بگم که میخامش.خلاصه یه روزی که نباید میرسید رسید.رفتم شرکت مشغول کار بودم که دیدم یکی از دخترا شیرینی تعارف کرد برام یکی برداشتم خوشحال گفتم به به دهنتون شیرین به چه مناسبت؟ برگشت گفت شیرینی نامزدی سمیراس .واقعیت تالاپ خورد تو کله ام.هیچی نتونستم بگم شیرینی تو دستم بود .شیرینی عقد کسی که ارزو داشتم زنم بشه.خلاصه بعد از چند ساعت پاشدم رفتم پیش سمیرا خیلی خواستم خودمو خوشحال نشون بدم که تابلو نشه رفتم پیشش تبریک گفتم .روزگارم تیره و تار شد زدم به سیم اخر و شدم یه ادمی که اصلا دوس نداشتم رفتم سراغ دختر بازی واینجور کارا چند ماه بعد سمیرا از شرکت استعفا داد و رفت پی زندگیش موقع خدافظی هردومون گریه کردیم.سمیرا رفت یه شهر دیگه و منم شدم یه ادمی که هر هفته با یکی میخوابید.روز و شبم شده بود کثافت کاری .بعد از سه سال اتفاقی یه بار با ماشینم بودم که از فاصله ی دور یکی رو دیدم که به نظرم خیلی اشنا اومد سریع از ماشین پیاده شدم رفتم طرفش وای خدا کسی نبود جز سمیرا. صداش کردم برگشت نگام کرد هردومون چند ثانیه ماتمون برده بود که یهو گفت سلاام.گفتم سلام سمیرا چقدر عوض شدی .بدنش سکسی بود سکسی تر شده بودتعارفش کردم اومد به اصرار من سوار ماشینم شد .یکم سکوت کردیم بعدش گفتم دختر چقدر عوض شدی ماشالله خوشگلتر شدی .خندید و گفت مرسی ولی تو تکون نخوردی.گفتم سمیرا نمیدونی چقدر خوشحالم که دارم میبینمت.چقدر ارزو داشتم یه بار دیگه بتونم ببینمت.گفت چکارا میکنی؟گفتم هیچی روزارو تموم میکنم تا این عمر لعنتی تموم بشه.گفت چیه دلت پره انگار.تا اینو گفت ترکیدم همه چیو بهش گفتم گفتم که چقدر دوسش داشتم .کلی حرف زدم گفت چرا اون موقع نگفتی گفتم نشد بخدا نشد.بوی عطرش داشت مستم میکرد.گفتم سمیرا شوهرت کجاس گفت تنها اومدم برا دیدن مادرم و خواهرم.گفتم سمیرا خیلی دلم میخاد دستتو بگیرم.یه نگاهی کرد گفت نه.گفتم دیگه میخام همه چیو بدونی نمیخام حرفی تو دلم بمونه و بعدا پشیمون بشم که چرا نگفتم.گفتم میدونی چقدر به یاد تو جق زدم؟گفتم ارزومه داشته باشمت.گفتم یه بار بذار من به ارزوم برسم.ناراحت شد .خواست که تمومش کنم سکوت کردم ازش معذرت خواستم و گفتم شرمنده حرفای توی دلم بود.خلاصه بردم رسوندمش به مکانش موقع پیاده شدن با هزار التماس شمارشو گرفتم و قرار شد فقط گاهی وقتا تو واتس اپ بهش پیام بدم.پیاده شد رفت یکسال بود که باهم توی وات حرف میزدیم من باهاش شوخی میکردم مثلا شبای پنجشنبه میگفتم برو خوش بگذره و از این جور حرفا خلاصه دیگه رومون به هم باز شده بود و حرفای سکسی میزدیم .اونقدر تو مخش رفتم تا راه اومد باهام تا اینکه یه روز قرار شد به بهونه ی مادرش بیاد پیشم.دل تو دلم نبود .وقتی اومد خونم جلو در بغلش کردم و بوسیدمش .بهش گفته بودم که چجور سکسی رو دوس دارم بردمش روی تخت لباساشو در اوردم و بوسیدمشهمه بدنشو خوردم و اونم لباسای منو در اورد کیرم شق شده بود گفتم دوس داشتم سکسمون طول بکشه برا همین وگادول مصرف کردم گفت یا خدا پس پدرمودرمیاری فکر اینکه بالاخره تونسته بودم بدستش بیارم هوش از سرم برده بود.کردم تو کوسش یکم اولش اروم تلمبه زدم ولی رفته رفته سرعتمو بیشتر کردم هی کیرمو درمیوردم هی میکردم تو کوسش اخ و اوخ میکرد و منم ازش لب میگرفتم خلاصه چند دیقه کوسشو کردم بعد رفتم چوچولشو خوردم و میک میزدم که بالاخره ارضا شد یکم صبر کردم کیرم داشت میخوابید ازش خواستم برام ساک بزنه شروع کرد ساک زدن گفتم برا شوهرتم ساک میزنی گفت اره همیشه .واقعا خوب ساک میزد خلاصه ازش خواستم بذاره از کون بکنمش ازش پرسیدم کون دادی گفت دوران نامزدی اره ولی چند وقته که اصلا نداده خلاصه راضیش کردم دمر خوابید کونشو داد هوا یکم کرم زدم سرشو اروم فشار دادم نگه داشتم کم مونده بود جیغ بزنه گفت بکش بیرون درد دارم گفتم عشقم بخاطر من تحمل کن.یکم اب دهن زدم لیزتر شد تا نصفه کردم توش اخ و اوخش رفت اسمون خیلی دوس داشتم تو کونش محکم تلمبه بزنم دراز کشیدم روش گفتم عزیزم یکم تحمل کن میخام منم ارضا بشم گفت زیاد فشار نده دارم میمیرم گفتم عزیزم بخاطر من تحمل کن گفت تورو خدا زود باش ابتو بیار سرشو فشار دادم تو بالش شروع کردم محکم تلمبه زدن اونقدر تلمبه زدم اونم اونقدر از درد جیغ زد که یهو ابمو ریختم تو کونش دراز کشیدم روش انگار دنیا مال من بود همش بوسش میکردم سمیرا هم خیس عرق بود میگفت تورو خدا بکش بیرون کشیدم بیرون و کنارش دراز کشیدم .یکم نوازشش کردم و کلی بوسش کردم همونجا ازم قول گرفت دیگه سراغش نرم و رابطمون دیگه ادامه پیدا نکنه .قسمم داد به علاقه ای که بهش دارم.منم ناچار قبول کردم.
نوشته: عاشق