تجاوز به گلی
اسمم گلی و اهل یکی از روستاهای محدوده جنوب کشورم. س۱۳سالم بود ک بعلت فقر فرهنگ و شرایط نامساعد مالی نتونستم درس بخونم.اندامم نسبت به خیلی هم سن وسالهای خودم بزرگتر بود.پدرم چپ میرفت و راست میومد از برادرزاده ریقوش تعریف میکرد.ی پسر لاغر اندام و نچسب و مغرور.از اینایی ک بخاطر عقده آیفون فیک دست میگرفت و سعی میکرد ادای آدمهای باکلاس رو در بیار غافل از اینکه یادش رفته بود کلا خودشم فیکه.خلاصه تعریفهای پدرم نه تنها باعث نشد که من خوشم بیاد بلکه بخاطر معتاد شدنش طبل رسواییش توی روستایی که بگوزی صداش همه جا میپیچه زده شد.دیگه حالا نوبت قدرت نمایی مادرم شد از پسر خواهرش تعریف و تمجید که چه آقایی شده البته کم وبیش راستم میگفت.چرا تعریف چون گفتم که ما داخل بافت روستایی بودیم و رفت و آمد زیادی با اقواممون نداشتیم.همین که پدر میتونست هزینه خوراک ما تهیه کنه شاهکاری بود چه بسا مهمونم داشته باشیم .دیگه چی میشد.یه شب مهمونی مساوی با ۱ماه رعایت خوردن.بگذریم.شدم ۱۴ساله که به اصرار پدرم منو برای پسر دوستش راضی کرد بیان خواستگاریم. یه پسر بانمک و کم حرف بود شب خواستگاری…بدم نیومد از لحن صحبتش و کلا ایده هاش برای زندگی .حامد ۲۲سالش بود و فارغ از تجربه .روی خاور پدرش کار میکرد و بیشتر از کرمان به تهران و قم بار می برد.خیلی زود شیرینی خوردیم و نامزد شدیم…پدرش به پدرم قول داده بود خیلی کمکمون کنه بابت جهاز و همین امر باعث شد ما سره ۵ماه بریم سر زندگیمون.عروسی من بیشتر شبیه جشن تولد بود تا مراسم رسمی.امان از نداری.دختری که مزاج گرم داشت گیر پسر سرد مزاج افتاد.توی نامزدی به بوسه های کوچیک قانع شده بودم میگفتم از بس نجیبه نمیدونستم فوق بی تجربه و سرده.خلاصه منی که توی دوران مجردی به خیال سکس با شوهر آینده م خودارضایی میکردم.حالا بغل شوهرم باید خودارضایی یواشکی میکردم.حامد بیق بیق بود.شاااید ۲هفته ی یکبار اونم به نمایش من و تحریک کننده کارام سکس میکرد.گااااگوول به تمام معنا.منی که توی روستا بزرگ شده بودم بیشتر از اون اطلاعات جنسی داشتم.حامد سرگرم بار بردن بود و گاهی ۴روزم سفرش طول میکشید.اگرم بار خوب می خورد بخاطر کرایه خوبش همون داخل مثلا تهران ب کرجم بار میبرد و باعث می شد یهو سفر کاریش بشه ۱هفته.خلاصه ۱سال گذشت و اولین سالگرد ازدواجمون حامد ی گوشی اندرویدی برام گرفت و به خاطر پس اندازمون راهی شهر شدیم ک حالا با روستامون۸۴کیلومترفاصله داشت.کم کم ب شهر عادت کردم و ببشتر وقتم با دیدن کانالهای ماهواره و سرگرم شدنم با گوشی میگذشت…توی محل زندگیمون با یه دختری آشنا شدم آرایشگر.چهره خیلی خوشگل و اندام بچگانه ی داشت.درکنار من مثل مادر و دختر بنظر میومدیم.خلاصه دوستی منو پروانه خیلی زود صمیمی وعمیق شد.به حدی که خونه مون درنبود حامد رفت و امد میکرد .اهل سیگار و گاهیی گل بود.اابته خودش گفت ابن ماده اسمش گله.منم دوراز چشم حامد یه پوکی به سیگار میزدم. من پروانه رو شام دعوت کردم و خیالم راحت بود حامد فردا غروب میرسه شهر.ولی از شانس ما حامد ساعت ۱۱شب برگشت و حامد پروانه رو دید.چیزی نگفت که چرا آمده چون من ازش تعریف زیاد کرده بودم که دختر خوبیه فلانه بسیاره.فقط شاکی بود از بوی سیگار توی خونه.همش میگفت دختری که سیگار بکشه تمایل داره چیز دیگم بکشه.خلاصه پروانه رفت و ما شب بعداز ۱۶روز یه سکس ۲دقیقه ی کردیم.حامد نا نداشت تو سکس هرچی میگفتم برو دکتر عطاری کو گوش شنوا.شاید چند روز گذشته بود ک رفتم پیش پروانه برای اصلاح ابروم.که حرف از سکس زدیم باز که من با دوست پسرم حداقل ۱۰دقیقه کم کم سکس میکنیم.اولین بار توی مدت دوستیم با پروانه حرف از سکس میزدیم.اونم از بس ازم پرسید چی شده چراا ناراحتی با بغضم گفتم راستش حامد بلد نیست و فلان .با خنده گفت کی پریود شدی گفتم ااالان ۳روز هست تموم شده .چطور مگه؟گفت هیچی .اقا حامد کجاس گفتم رفته اصفهان…به اصرار پیتزا گرفت و رفتیم خونه ما.خوردیم و یه سیگارم کشید یهو که داشتم بشقاب میشستم امد پشتم و یهو دستشو گذاشت رو باسنم.جا خوردم از حرکت پروانه .یکم پهلومو ماساژ داد پشت گوشمو بوس میکرد.کم کم داشتم ی حالی میشدم ک برگشتم گفتم نکن خوب نیست.گف کار بدی نمی کنیم فقط میخوام امروز تجربه کنی ارضا شدن رو میخوام در حد ارگاسم حس کنی.خلاصه کشش ندم.نرفتیم اتاق خواب و لباسامو دراورد وقتی سینه هامو دیدگفت وااای خداا چی داده بهت.شروع کرد لب گرفتن و مالیدن سینه هام.نااجور حرفه ی بود.شرتمو ک دراورد خجالت کشیدم.ولی از اینکه ازمو بیزارم همیشع بدنم شیو شدس…خلاصه پروانه جوری سینه و کص و کونم میک زد و لیس زد ک کم مونده بود با چنگ زدنام ب تشک و بدن پروانه جر بدم همه جارو.شاید باورش براتون سخت باشه ولی من توی ۱۷سالگی داشتم معنی سکس رو میفهمیدم تازه ن با شوهرم با ی دختر .در حقیقت من داشتم لز میکردم.پروانه چتدباربا دستمال کاغذی کصمو پاک کرد از بس آب پس میدادم…در گوشم گفت تورو ی مرد واقعی میتونه جر بده.با خندیدن من پروانه م لباساشو در اورد و راسما منو ب خوردن سبنه ش دعوت کرد.سینه های پروانه در مقابل سینه های ۸۰ من حکم تک خشت رو داشت.ولی من با عشق براش مثل خودش خوردم و چیزی نگفتم ک برنجه.خلاصه ۱ساعتی لز داشتیم ک من پابان بازی رو اعلام کردم میترسیدم مبادا اتفاقی حامد سربرسه .دیگ چیمیشد همین گم بود.ی مدتی گذشت و منو پروانه رسما همو ارضا میکردیم با خیار و موز پلاستیکی که خودش داشت.یبار که تازه حامد بار برده بود شهر دیگه پروانه منو دعوت کرد خونه خودشون.پدر و مادرش رفته بودن مسافرت.خیالم راحت بود پروانه تک دختره و کسی نیست خونشون.خلاصه با ی جعبه شیرینی رفتم ب استقبال هم پایه لزم.قشنگ ترین شورت و سوتین رو براش پوشیده بودم.بعد از ی ناهار مختصر خوردن رفتیم توی اتاق پذیرایشون و روی مبلشون شروع کردیم .برای اولین بار پروانه چشامو دستمو بست گفت گلی فقط حالشو ببر.ی وقتایی بدجور ناخن میکشیدم رو کمرش گفتم میخواد وحشیانه بخوره واسه همین بسه.مثل همیشه شروع کردیم لب بازی .سینه هامو مثل نوزاد میک میزد.بعد از مالیدن سینه هام.اون زبون کوچولوشو کشید رو کصمو باعث شد آه و نالم شروع بشه…بعداز چند دقیقه ی لحظه ک زبونشو برداشت منتظر بودم موز پلاستیکی رو جا کنه…ولی این بار حس کردم ی چیز نرم و گرمتر از موز داره داخل کصم عقب و جلو میرهگفتم پروانه چشامو وا کن خیلی باحال تره چیه…دیدم حرفی نزد.ی لحظه سرمو روی مبل تکون دادم ک حس کردم یه گرمایی شبیه نفس ادم خورد تو صورتم با تفاوت اینکه بوی سیگار میداد ولی پروانه که هنوز سیگار نکشیده بود .یه لحظه صدامو بردم بالا گفتم پروانه که دیدم کنارمه گفت چیه باابا چیه.گفتم دستامو وا کن.لبشو گذاشت رو سینه م و گفت هیچی نگو…یه لحظه تلمبه زدنها شدت گرفت .پامو یکم امدم جمع کنم پام به پای ی مودار خورد.دیگه ترس ورم داشت.بلند گفتم پروانه برنداری چشم بندرو داد میزنم.ک تلمبه زدن قطع شد و پروانه چشامو برداشت گفت چیه بابا میخواستم حال کنیااا.گفتم چی بود خورد ب پام مو داشت.ی خز کنارش بود گفت اینا اینه…راسما بخاطر اون شوک شهوتم کور شده بود.گفتم دلم شور میزنه برم خونه.گحامد گفته شااید بیام .خلاصه یه نیم ساعتی کشید تا جم و جور کنیم برم خونه مون.ولی ترس درونم ریشع کرده بود شک نداشتم اون کیره دوست پسره پروانه بوده تو کصم.هم بخاطر کلفتی هم گرماش هم نرم تراز موز و خیار پلاستیکی مون بود.ولی ترس از بدتر شدن دم نزدم.ولی من شک ندارم ک نداشتم اون لحظه راسما بمن تجاوز شده بود.شبا کابوس میدیدم.دیگه رفاقتمو محدود تر کردم باهاش و بیشتر وقت گذاشتم واسه زندگی خودم.کمتر و کمتر میرفتم و خودم خودمو ارضا میکردم شاید لذت اون موقع رو نداشت ولی به دخترشم نمیشد اعتماد کرد…یه سالی گذشت و من بچه دار شدم.پروانه داشت شوهر میکرد نمیدونم با کی که یه شب پیام اومد رو گوشیم…خط ناشناس بود و نوشته بود گلی جون من دارم میرم از این شهر حلالم کن بخاطر یه خیانت چند دقیقه ای.خط خاموش بود هرچی زنگ زدم خاموش خاموش.فقط کار پروانه بود.چون یبار قسمش دادم خواستی شوهر کنی بگو اون روز من اشتباه نکردم.خلاصه شااانسم اینقدری پست نبودن که فیلم و عکسی گرفته باشن ولی چه فایده به من تجاوز شده بود.این شد قصه تجاوز من.الان دیگه فهمیدم شوهرم خیلی مرده و پاک.فهمیدم سکس آخرین خواسته زندگیه متاهلیه.ببخشید بار اولم بود و آخرین بار.
نوشته: گلی