تریسام طلاق
خودم:
سلام به همه شهوانی های عزیز…
سیناهستم۲۷سالمه مجردم تنها زندگی میکنم…گاه گداری شیطونی میکنم اما حوصله اینکه با کسی ادامه دار باشم یا ازدواج کنم رو ندارم…هر روز ورزش میکنم اما نه حرفه ای…در ضمن کارمند بانک هستم…البته این و هم باید بگم که سه سال قبل با دختر خاله ام ازدواج کردم اونم به اصرار مادرم ولی اصلا اخلاقمون بهم نخورد من بی خیال بودم اما اون دائم گیر میداد.اون اهل روزه نماز بود من دنیا رو به تخم چپم دایورت کرده بود.اون اهل قلیون مشروب نبود من گاه گداری مصرف میکنم…همش گیر بود این و بپوش اون رو نپوش…فقط خوبیش این بود که زود بدون هیچ گیر و گوری از هم توافقی جدا شدیم…چون اونا بیشتر طالب ازدواج بودن تامن…اونا منظورم مادرم، خودش خاله ام وحتی پدرش…بعد طلاق من رابطه ام کلا با خانواده خودمم کم شد…و اینو هم بگم راحت شدم.و اما شروع ماجرای ما،، یکبار شکوفه همون خانومم اومد بانک برای اینکه پولی رو شبا کنه جایی قرار بود من بهش مقداری پول بجای سکه بدم…ازش رسید گرفتم به شماره ای که داد من۱۰۰میلیون براش زدم و تقریبا بهش بدهی نداشتم…شاید چند ماهی از جداشدنمون گذشته بود…وقتی میخواست بره بیرون گفت سینا ازم که ناراضی نیستی پولی که بهم دادی حلالمه دیگه؟گفتم شکوفه تو دختر خوبی هستی اما ما برای هم ساخته نشده بودیم…گفت هنوز تنهایی گفتم آره.تو چی گفت من هم تنهام خواستگار داشتم اما نخواستم ازدواج کنم…گفتم شکوفه بیکاری گفت آره گفتم بریم خونه گفت برای چی گفتم تو بیا تا بهت بگم…گفت باشه بریم…رفتم مرخص گرفتم رفتیم خونه…گفت عوض کردی خونه رو گفتم آره.توی یک ساختمون هستم خیلی خوبه نه کسی کار داره متاهلی یا مجرد.نه کسی میپرسه این خانوما کجا میرن کجا میان…خیلی خوب و باکلاسه…مدیر داره همه چی همش تمیز و مرتبه…فقط شارژ باید سرماه برای هزینه ها پرداخت بشه…رفتیم توی آسانسور گفت چکارم داری…گفتم یعنی خودت نمدونی گفتم اول صیغه بخون کار حروم نکنیم بعدش…در ضمن اینجوری نیست که هر وقت تو هوس کنی بخوای ها…بعضی وقتا من خیلی دلم رابطه میخواد باید نامردی نکنی نوبت من شد نه نگی…گفتم باشه…خودش از توی اینترنت صیغه رو دید و خوند…رفتیم تو من که دوهفته بود رابطه نداشتم جنده پولی کرده بودم…اما این الان خیلی هوس داشت یکجوری بوس میکرد کیر میخورد که بهش گفتم لعنتی اگه اونموقع ازینکارا میکردی که طلاقت نمیدادم.گفت این چندماه اینقدر بی کیری کشیدم و با خیار بادمجون به خودم حال دادم کوسم ازم قهر کرده کیر دلش میخاد…اینقدر فیلم دیدم که تو کف کیر گیر کردم…گفتم نامرد اون زمان بهت میگفتم بیا باهم فیلم ببینیم دو پیک شراب بخور گرم شیم حال کنیم میگفتی نه…اونوقت الان…خودت تنهایی ازین کارا مکنی.رفت روی تخت گفت سینا محکم تا ته بکن تو کوسم…گفت چشم دختر خاله…گفت نامرد چرا نمیگی گلم عشقم…گفتم شاید ناراحت بشی…گفت نه بگو بکن…زیاد بکن…فقط زود آبت نیاد این کوس چندماهه کیر ندیده تشنه است…ولی لامصب اینقدر ناله کرد که پنج دقیقه نشد خالی شدم…دوباره گفت میکنی گفتم بزار دوش بگیرم برم دستشویی بعد گفت منم بیام گفتم بیا خوشگل خانوم…اومد تو دیدم زیر سینه هاش کبودی داره…گفتم تو که گفتی رابطه نداشتی پس این چیه…تا تو آینه نگاه کرد…گفت وای خدا…بخدا سینا اینو… به تته پته افتاد…گفتم برام مهم نیست تو هم نبودی من هم چندبار هرز پریدم.خب تو هم آدمی دل داری حالا کی بوده این کوس وکون تپلت رو حال آورده اینقدر توی دادن استاد شدی…گریه کرد زیر دوش بودیم …بغلش کردم گفتم بهت میگم بمن ربطی نداره…تو الان فقط دختر خاله منی زنم که نیستی.گفت لعنتی برات مهم نیست زیر کی خوابیدم…خب اقلا تعصب پسر خالگی که داشته باش.ولی بخدا فکر بد نکن با دوستم سحر لز کردیم خیلی وحشیه بد میخوره میمیماله دیلدو داره بد میکنه…ولی من کیر دوست دارم…اونم فقط مال تو…گفتم مگه کیر دیگه هم دیدی…زد زیر گریه گفت همش تقصیر تویه…تو نبودی مجبور شدم به دوست پسرش بدم…ولی اینقدر کیرش کوچیک بود رفت توش چون نازک بود حال نکردم ازش بدم اومد…گریه میکرد حرف میزد…گفتم خودت مقصری اینقدر بهم گیر دادی همش زنگ میزدی آمار میگرفتی…من هم بیشتر لج میکردم…زیر دوش حرف میزدیم درد و دل میکردیم… گفت میخوام به تلافی اینکه منو داد دوستش کرد…تو هم بکنیش…گفتم هه دمت گرم هوای پسرخاله رو داری،گفتم کی گفت آخر هفته به بهانه سفر با تور برای زیارت قم میارمش خونه ات…ازون قرصهات بخور با کیر کلفتت عقب جلو بکنش کونش رو پاره کن…گفتم چرا…بازم گریه کرد گفت نامردها بزور کردن کونم…گفتم تو که میگفتی گناهه از کون نباید کرد…گفت میگم که بزور.کردن دستامو محکم گرفت اون لعنتی زورش رو انداخت روم مث خرس بود.خوب بود کیرش کوچیک بود ولی تا ته کرد توش پاره کرد کونم رو…گفتم ببین همه اون کارا که ازت میخواستم برام انجام بدی ندادی…الان لز میکنی ساک میزنی کون هم
دادی …محکم بغلم کرد گفت سینا اگه من دوستت نداشتم راحت ازت جدا نمیشدم اذیتت میکردم.بخدا حتی بابات گفت بهش زور بدین ۲۰۰تاسکه رو از حلقومش بکشین بیرون پولداره…اما برو بپرس من گفتم نه نمیخوام اذیت بشه…دوستش دارم اون منو نمیخواد من که میخوامش…سینا من راهو اشتباه رفتم بهت گیر میدادم…دلم میخواست تشنه نگهت دارم…اما تو هیچوقت هیچی رو بهم تحمیل نکردی حتی سکس رو…آلان تنهام دلم تورو میخواد اما تو نیستی…گفتم ناراحت نشو بیا بریم بیرون ببینم دیگه چه کارا بلد شدی.رفتیم رو تخت گفتم داگی شو…برگشت دیدم کار کونش وخیم تره خوب گشاده…گفتم ولی این کار یکبار نیست ها خیلی ازش کار کشیدی…گفت بخدا یک بار کیر دیده بقیه اش یا خیار بوده یا دیلدو دوستم.گفتم حالا میخواد کیر بره توش کیر واقعی گفت.نه تو رو خدا مال تو خیلی کلفته…گفتم دیدی باز هم من برات با بقیه فرق دارم …دوستم نداری فقط چون تنهایی بهم پناه آوردی امروز هم الکی اومدی…گفت نه بخدا ماشین خریدم کم آوردم اومدم ازت گرفتم…گفتم مبارکت باشه…رفتم ژل آوردم خوب با کون گنده وتپلش بازی کردم…خوب لیسش زدم از کون تا چوچوله…اونم چند بار مست شده بود…با انگشت ژل ها رو میدادم تو سوراخ…قشنگ ۳انگشت راحت توی کونش بود.تو حالت داگی کمر باریکش رو گرفتم با یکضرب عمدا کیرو فشار دادم توش…خیلی عقده داشتم اینجوری بکنمش…چون هیچوقت توی دوران نامزدی و دوران زندگیم بهم اینجوری کون نداد.یکی دوبار بزور فقط سر کیر داد اونم زود بلندشد بدوبیراه مذهبی گفت.تا ته کیر بزور کردم توی کونش…روان کننده زده بودم…چنان جیغی کشید میخاست گلوش پاره شه…سریع دمر شد خواستذبلندشه در بره نتونست…محکم گرفتمش دست گذاشتم روی دهنش…تا تونستم محکم کونش رو گاییدم…راه نمیداد گازم میگرفت… ولی اصلا ولش نکردم…خیلی خوب کردمش دیگه شل کرده بود…کیر رو تا خایه میکوبیدم توش میکشیدم بیرون…آب رو ریختم کونش از روش بلند شدم…گفتم پول الان حلال حلالت تپلی من…دم رفیقت گرم که رو کونت کار کرده بود…دیدم بلند نمیشه دمر افتاده پاهاش بازه آب کیرم از کونش میزد بیرون…گفتم شکوفه چی شده.دیدم اشکاش بالش رو خیس کرده…گفت خیلی دردم میاد پاره شدم الان چطوری برم خونه…گفتم ای جان درد داشت…اشکال نداره بگو دوستم سحر دیلدو کرده کونم…گفت خیلی بدی و بیرحمی…گفتم پاشو لوس نشو…گفت بخدا درد کونم زیاده نمتونم تکون بخورم…ولی بلند شد بردمش زیر دوش آبگرم…گفت وای مامان میسوزه…کیرت روده هام رو پاره کرد.عقده ای.گفتم جانم دختر خاله کون بزرگ خودم…گفت پدرسگ بهم نگو دختر خاله…زدی کونم و جر دادی بگو عشقم گلم…گفتم نمیگم تا اون دوستت رو بیاری بکنمش…گفت اگه تاالان شک داشتم ولی دیگه ندارم میارمش کونش رو همینجوری پاره کن…گفتم دمتگرم…آب زدیم خودمون اومدیم بیرون…نمتونست پاهاش رو خوب جمع کنه…خندیدم بهش…اونم خندید…خوشگله بودها…ولی من باور کنید تا امروز دقت نکرده بودم.ناز بود قد متوسط صورتش سبزه ولی بدن سفید یککم تپل کوس خوشگل تپلی و گنده…کون بزرگ کمر فوقالعاده باریک…سینه ها شق و رق سفت بزرگ…حیف بود هرز بگرده…ازدواجهای سنتی زورکی زیادم خوب نیست…بعدشم بعضی دخترها خیلی باحجاب بازی و مذهبی بازی در میارند…خانوم شوهر کردی هرچی شوهرت میگه باید گوش کنی…همینطور که مذهبت میگه…اون روز بردمش رسوندمش خونه اشون…گفت بوسم نمیکنی…گفتم لعنتی تو توی خونه بزور بوس میدادی حالا تو کوچه بوست کنم…گفت نگاه کونمو چکار کردی تو که بی حیا بازی دوست داشتی…محکم لپش رو بوسیدم…گفت فهمیدم دیگه منو نمیخای گفتم چرا نخام…گفت چرا لبهامو نبوسیدی گفتم بی پدر مردم میبینند… گفت اتفاقا اون همسایه امون فضوله بزار ببینه هنوز دوستم داری…گفتم شکوفه من دیگه حوصله ازدواج و این حرفها رو ندارم ها…گفت پس خاک تو سرت که دوست داری خانومت دختر خاله ات بره به مردم بده هرز بشه…خندیدم گفتم آینده و سرنوشت هر کی به خودش مربوطه…با قهر رفت پایین.بوق زدم گفتم بیا بیا اومد تو گفتم یادت رفت که.گفت چی گفتم لب دیگه…محکم بوسیدمش… گفت مرسی عشقم…من عاشقتم بودم وهستم …پنج شنبه برات تلافی میکنم…فقط قرص ومحکم باش…
اون رفت من هم رفتم دنبال زندگیم…بهش فک نکردم چرا فک کردم اما اعصابم خورد شد…که چرا همه این کارا و چیزا رو من اون زمان ازش میخواستم انجام نمیداد اونوقت الان با دیگران انجام میده.بیشتر لجم گرفت تا که خوشم بیاد…حتی به روز ۵شنبه هم فک نکردم گفتم چرت و پرتی گفته شب توی اینستا بودم دیدم یک نفر داره استوری هامو لایک میکنه…اونایی که کیش بودم و رفتم ترکیه و غیره…گفتم ببینم کی بود دیدم خودشه سریع رفتم سراغش گفتم تو که میگفتی اینستا و این چیزا همه برای منحرف کردن جوان است به ما که میرسید آخ بودن بود برای دیگران شده تکنولوژی…گفت سینا میدونم تمام مدتی که باهم بودیم اشتباه کردم تازه فهمیدم چی شده و چی کردم…بهت گفتم ۵شنبه تلافی تمام اون لحظه ها رو برات میکنم.بعدشم نامرد اینقدر کونم درد میکرد مامانم فهمید گفت کدوم گوری رفتی خاک بر سری کردی که نه میتونی راه بری نه بشینی…برو اتاقت برات شام میارم مجبور شدم بهش بگم با تو بودم بجای اینکه ناراحت بشه گفت اشکالی نداره گفتم دم خاله گرم…۵شنبه ساعت۱۲کارما تموم میشه…دیدم بایک ۲۰۶سفید اومد دم بانک گفت فراموش نکنی ها تمیز مرتب مث همیشه ولی خیلی قرص و محکم…گفتم الان کجا میری گفت میخوام برم خونه الکی ساک ببندم که مثلا تا فردا غروب قم زیارتیم،گفتم منو برسون خونه ماشین نیاوردم…گفت باشه. رسیدیم خونه اومد تو یک کم کمک کرد تر تمیز کردم گفت خرج اضافی نکن فقط شراب قلیونت براه باشه…گفتم مگه میخوری گفت آره یککم… دیگه لجم گرفت…گفتم برو بیرون دیگه نمیخوام ببینمت…گفت تو رو خدا ناراحت نشو گفتم امشب برات تلافی میکنم…خیلی عصبی بودم…تموم چیزی که ازش میخواستم نکرد برام…اونوقت الان با دیگران میکرد…گفت عجله نکن خب بخدا برات تلافی میکنم…غروب خودش زود اومد با یک ساک مسافرتی… گفتم کو پس رفیقت گفت تا یک ساعت دیگه میاد بهت قول دادم…گفت تو رو خدا چرا دوش نگرفتی چرا همینجور نشستی…گفتم ازت ناراحتم ازت متنفرم…دوسال تمام خون به جیگرم کردی هرچی گفتم ازم ایراد گرفتی حالا اومدی برام جبران کنی که چی…گفت میدونم بخدا اشتباه کردم مقصر بابای مذهبی دیوونه ام بود…تازه فهمیدم خودش زن صیغه داره نعشه میکنه مشروب میخوره…اونوقت مامان بدبختم هنوز نماز اول وقت میره مسجد…اما الان تازه فهمیدم که چقدر اشتباه میکردم هرچیزی جای خودشه باید از تمام نعمتهای خدا بهره بردهمین رفیقم بهم گفت خاک تو سرت کنند که مردم دنبال شوهر روشنفکر هستند که خوب بخورند خوب بگردن خوب بچرخند خوب خوش بگذرانند… تو هنوز دنبال اینی که بیاد خونه از بوی پیاز داغت تعریف کنه.مشنگی،عکست رو که نشونش دادم گفت عجب شوهری از دست دادی مال من باشه ولش نمیکنم…الان هم میخوام بری دوش بگیری بیای خودم شام درست میکنم…خداییش دست پختی داره معرکه…گفتم فقط زرشک پلو با مرغ…گفت باشه پسرخاله. گفتم ممنون دختر خاله.گفت مرگ دختر خاله بقران جلوی این بهم بگی دختر خاله تمام غذا رو میریزم توی آشغالی…گفتم باشه دختر خاله لجش گرفت…بازوم رو دندون گرفت…نگاهش کردم فهمیدم دوست داره هر جور شده برگرده زندگی کنه…رفتم دوش گرفتم تراشیدم بالا پایین رو.برگشتم دیدم اوه چه بوی خوبی چه خونه تمیزی داشتم لباس میپوشیدم دیدم اومد توی اتاق خواب گفت سینا عشقم گفتم بله دختر تا میخواست بگه خاله دیدم یک جیگری پیششه عین پنجه آفتاب ناز خوشگل هر دو با تاپ و شلوارک اینقدر دختره ناز بود شلوارک رو بالا کشیده بود رفته بود لای کوسش…گفتم عشقم این کیه گفت سحر خانوم دوست دوران بچگیم که تازه یکسال نیست دوباره پیداش کردم…اومد جلو دست داد روبوسی کرد…من مات مونده بودم سگ مصب همچین بوی ادکلن میداد مست میشدم.گفتم برین توی هال الان میام…تا سحر رفت شکوفه اومد تو گفت بخدا اگه بهم دوباره بگی دختر خاله قهر میکنم میرم…گفتم بیا جیگر خانوم بیا بغلم خوشگل خانوم مست بوسیدمش رژ زده بود دیوانه…گفتم تو هم عشقمی هم دختر خاله منی.گفت یعنی دوستم داری یا الان اینو دیدی ذوق کردی نمیدونی چی میگی…گفتم فک کنم دومی درستتره…گفت پس برو گمشو…گفتم بخدا شوخی کردم می خواست قهر کنه از دستم در بره محکم گرفتمش ولش نکردم…گفتم صبر کن تازه داری اونی میشی که من میخوام…میخوای بری برو… گفت خاک تو سرت که نمیفهمی دارم ناز میکنم…خندیدم گفت زهرمار…تروتمیز شیک و پیک اومدم پیشش.دیدم قهوه درست کردن آوردن خوردیم…گفتم سحر جون خیلی خوشگلی ها…شکوفه بهم گفته بود اما باور نمیکردم…گفت چشاتون قشنگ میبینه…یککم کسشعر باهم تلاوت کردیم…رفتم اتاقم قرص و انداختم بالا…برگشتم پیششون داشتن کم کم شام حاضر میکردن.میوه برداشتم از توی یخچال دیدم اومد پیشم گفت یک بطری آب میدی بهم…گفتم چشم …بهش دادم چرخید برگرده بغلش کردم گفت وای تو رو خدا ولم کن الان خجالت میکشم بزار مست شیم بعد…گفتم نه اینجوری بهتره.بلندش کردم بردمش توی اتاقم دیدم شکوفه نیست رفته بود سرویس …تا اومد گفت
نامردها بدون من…گفتم بیا تپل من…اومدن جلو کیررو دادم بهشون بخورند…گفت وای شکوفه چقدر کلفته حق داشتی چند روز خونه نشین بودی وای چی سفته…چی خوردی سینا جون این الان طبیعی نیست…گفتم چرا طبیعیه…بخورش خانوم خوشگله…چقد قشنگ دوتاشون باهم میخوردن…گفتم هر دو باهم داگی بشین برگشتن…نوبتی تو کوساشون میزاشتم مخصوصا سحر رو…گفتم خوشگلا نوبت کون شده…دمرو قمبل کنید…گفت نه من نمیدم…دردم میاد مال یاسر نازکه این ۳برابر اون کلفته.تو بهم دروغ گفتی نگفتی اینقده…دیوونه همچین چیزی دم دستت بوده ازش جدا شدی…من گفتم والا کی قدر بدونه…گفتم دمر شو سحر جون مست کون سفیدتم نزار دلم بشکنه.گفت خدا بزرگه سیناجون پاره میشم…گفتم ژل میزنم آروم میکنم…بالاخره راضی شد…و آروم گذاشتم توی کونش تا رفت توش شکوفه با دستاش لمبرای کون سحر رو باز کرد…چشمک زد…گفت بکش بیرون دوباره خیسش کنم…کشیدم بیرون کیر رو خورد سحر دمر بود ناز بالش زیر شکمش دو تا پاها رو انداختم دور پاهاش از هم بازش کردم سحر تا میتونست کشید از هم باز کرد لای کونش رو ژل داشت تف هم زد در گوشم گفت تا گذاشتی توش محکم بکنش نگهش میدارم ولش نکن…لبخند زدم…گفت بکن عشقم آروم بکن دخترم کونش تنگه…گفتم چشم سحر جون شل کن…طفلکی انجام داد کونش رو از هم باز کرد دوباره تف زدیم ژله آب که میخورد لیز تر میشد.کیر رو گذاشتم درش با یک فشار تا خایه کردم توش پاهاش رو من گرفتم باپاهام…دستاش رو سریع شکوفه گرفت.جیغ زد لعنتیها جر خوردم ولم کنید…گفتم خوشگله اینجا آخره خطه باید بلیطت سوراخ بشه بعد بری پایین.گفتم چطوره سحر جون گفت سینا بخدا پاره شدم.تو پسر خوبی باش آروم بکن…گفتم نه عشقم گفته دوست پسرت جرش داده تو هم باید جر بخوری…گفت بخدا اون کیرش مث نی قلیونه. مال تو مث خرطوم فیله.دردم میاد مگه نمیخوای کوس بکنی کیف کنی.بسمه دیگه بخدا دارم میمیرم…وای پی پیم اومد بکش بیرون…گفتم نه باید عشقم بگه…گفت سحر جون چیزی عوض داره گله نداره…همین حرفها رو بهت میگفتم بهم میخندیدی.گفت غلط کردم آبجی…بگو درش بیاره بخدا روده هام پاره شد…سینا سینا گناه دارم تو رو خدا نکن …آروم کشیدم بیرون سریع رفت توالت…دیدم آخ آخ میکنه من هم رفتم توی حموم کیرمو شستم…برگشتم دیدم شکوفه اخم کرده گفتم چی شده گفت چرا ولش کردی گفتم بنده خدا داشت میمرد.گفت اون روز پس چرا هرچی من التماس کردم ولم نکردی یعنی این از من خوبتره خوشگلتره …اون گناه داره من ندارم…گفتم رفیقت گفت چیزی عوض داره گله نداره…دختر خالم بودی زنم شدی اذیتم کردی کلی پول برات خرج کردم عروسی گرفتم نصف جهیزیه خودم گرفتم یک سال نشده شروع کردی غرولند ساک نزدی کون ندادی حتی با هم فیلم ندیدی…قلیون نکشیدی شراب نخوردی.حالا که جنده شدی به همه دادی به زن و مرد،،،شراب خور شدی کونتو به باد دادی برگشتی اومدی برام تعیین تکلیف میکنی…مگه من همین چیزا رو ازت نمیخواستم لعنتی…الان اومدی یکی دیگه رو که ب من لطف کرده زندگی کردن و دادن رو بهت یاد داده آدمت کرده آوردی تنبیهش کنم…دختر به این خوبی مهربونی رو…نخیر خانوم خر خودتی…
گریه کرد داشت لباس میپوشید بره .فهمیدم زیاده روی کردم.ولی بخدا توی دلم عقده شده بود.از اون روزی که بعد چند ماه اومد سراغم دیدم صفر عقبش بازه همه کاری بدون من کرده…کونم سوخته بود…برای من جانماز آب میکشید.گفتم لعنتی رفتی کون دادی کوس دادی لز کردی خودتو صیغه نکردی بمن که رسیدی میگی باید صیغه بشیم گناهه…گفت ببخشید میدونم اشتباه کردم الانم میرم دیگه بر نمیگردم…گفتم گوه میخوری تازه آدم شدی فهمیدی زندگی چیه …نمیخوام بگیرمت اما دوست دختر خوبی هستی برام…گفت باشه نامرد حالا من شدم دوست دخترت…گفتم مگه بده…تازه اگه بخوام دوباره بگیرمت هم باید چند ماه باهم باشیم تا ببینم رفتارت چطوره.شاید تو نخواستی با من بمونی…همون لحظه سحر رسید گفت بی شرفها کونم پاره شد خون اومد.تلافیش اینقد باید کوس بکنی تا ارگاسم کامل بشم دردش یادم بره…گفتم سحر جون میشه یککم استراحت کنیم تا حالم جابیاد…گفت من کون دادم تو دپرس شدی.باشه شکوفه گفت بزارید شام بیارمگفتم خوبه بیار…سحر گفت چی شده سینا.کل جریان رو گفتم براش…گفت بخدا من بهش گفتم شوهر قبلیم اسکل بود بلد نبود زندگی کنه من از خدامه شوهری مثل تو داشتم…
این هم فهمید اما دیر،،زمانی که جدا شده بودین…الان هم دوست داره به هر قیمتی که شده زنت بشه…دیگه پشیمونه عین سگ…شکوفه گفت میمون چی داری میگی… گفت والا دروغ که نمیگم.الانم اگه اجازه بدی من هم زنگ بزنم یاسر هم بیاد پیشمون…گفتم یاسر کیه دیگه گفت بیاد عاشقش میشی…غول بی شاخ و دمی که چولش اندازه خیاره اما وقتی میکنه اساعت سیر نمیشه…مهربونه مث غول چراغ جادو هرچی بخوای پولداره سه سوته برات فراهم میکنه…گفتم بگو بیاد ببینیمش…بهش زنگ زد لوکیشن فرستاد نیم ساعت نکشید خداوکیلی یارو ازین آیدین خطایی هم گنده تر بود ورزشکار و قوی خوش تیپ معلوم بود خرپوله…ساعت و گردنبند آنچنانی دستش بود…سلام و احوال پرسی کردیم…یک پاکت دستش بود بخدا انواع مشروبات که من فقط بعضی هاشون رو توی فیلمها دیده بودم…نشستیم شام خوردن…عین اسب میخورد… لامصب سیر نمیشد.این ناکسها میدونستن که این یارو رو امشب میارنش باهم برنامه داشتن..چون خیلی غذا زیاد پخته بودن…خلاصه که باهم رفیق شدیم و یخمون باز شد خیلی باحال بود روال حرف میزد …دری وری نمیگفت ولی پر حرف بود…بعد شام مشروب و راه انداخت عجب ساقی بود…گفت یسنا جون عشقت فقط شربت آبلیمو میخورد الان یک ودکا رو تنها میخوره…بدون مزه…گفتم دمت گرم تو واقعا غول چراغ جادویی.من که نتونستم رامش کنم برام جانماز آب میکشید…تو تونستی بهش بفهمونی زندگی چیه…جادو کردی…گفتم قلیون بزارم گفت چاقش کن…سریع ردیفش کردم خیلی با معرفت بود صبر کرد اومدم بعد پیکها رو ریخت اونشب تا تونستیم خوردیم و کشیدیم.و مست شدیم…گفت بیایید بریم اتاق خواب دلم کوس میخواد…بی پدر رک بود…رفتیم تو سریع لخت شد کیرش ۱۵ سانتی میشد اما باریک بود نازک ،،همچین کوچیک نبود اما برای اون هیکل کم بود …وقتی کشیدم پایین گفت دمت گرم این واقعا اسمش سالاره. گفت سحر ببینش گفت بره به درک جرم داد…گفت نه بابا کجاش گذاشتی …گفتم خودشون گفتن بزار عقب…گفت دمتگرم سحر اینو کجای کونت جا دادی…گفت اگه یکبار دیگه بیایی بکنه کونت یک گوشی آیفون مهمون منی…گفت نه نمیخوام رحم نداره تا ته میکنه…کونم خون اومد…گفتم نه عزیزم نترس بیا…گفت تو هم بیا شکوفه…تو رو جون داداش نوبتی بکن تو کوناشون ولی آروم میخام جق بزنم …گفتم باشه…شکوفه گفت عه اون آیفون بگیره من مجانی درد بکشم…گفت توهم ۵۰تومن پول ماشینت رو نده…فقط بزارید بکنه تا آبم بیاد.گفت دمت گرم حالا به دردش میارزه…تازه فهمیدم نمایشگاه داره.خر پوله…گفتم جایزه من چیه گفت اگه بتونی تا لحظه آخر که آبم بیاد بکنی همین ساعت بخدا ۴۰۰تومن پولشه میلیون ها نه هزار.مال تو گفتم دهن سرویس شوخی کردم…گفت نه بخدا اینقدر دلم میخواست یکی رو بیارم که این دو تا باهاش راحت باشن کیر یارو هم کلفت باشه اینا رو بکنه…من نگاه کنم جق بزنم…من فانتزیمه.اینجور سکس…گفتم من۱ربع بیشتر نمی تونم بکنم…از جیبش قرص درآورد گفت با شراب بخور گفتم چپه نکنه…گفت نه بخور.زدم بالا یک خورده شوخی کردیم رفتیم رو کار هردوتا داگی کونا آماده گایش ژل خورده خیس.اول گفتم از کی شروع کنم…گفت شکوفه.گفتم باشه…گذاشتم دمش فشار دادم گفت یا خدا پاره شدم دوباره…من نمیخوام غلط کردم…یاسر جون بگو درش بیاره مثل هندونه قاچ خوردم…در آوردم محکم کردم کون سحر چنان جیغی زد باور کنید عین فواره از کیر یاسر آب اومد.بلندشد بوسم کرد.گفت دمتگرم…چندساله کیرم اینجور تخلیه نشده بود.چقدر حال داد.دخترها تعجب کردن.گفتن یاسر تو روی کوس نیمساعت بیشتر میکنی پایین نمیای…گفت خب فانتزیم اینه کسی روکه دوستش دارم بکنن درد بکشه من نگاه کنم…گفتن خاک تو سرت با فانتزیت…گفتم حالا من چکار کنم گفت بزار الان سرحال شم باهم دوبل مکنیمشون…
یک خورده شوخی و خنده کردیم و یاسر گفت سینا برو پایین شکوفه جون بشین روی کیر میخوام بزارم کون تپلت…گفت نه خدا مرگم بده تنهایی یکی نمیتونم تحمل کنم اونوقت میخوای دوتایی بکنید…گفت بیا دیگه…با ترس و لرز و ناز اومد نشست روی کیر…آی آی چی کلفته بخدا من وقتی که زنش هم بودم نمیتونستم بشینم رو کیر ابن الان چطوری بشینم…آروم جادادم کوسش یاسر ژل زد سوراخ کون شکوفه گفت خم شو روی سینا بهش لب بده.گفت نمیتونم میترسم.گفت دختر خوب دلت و دریافت کن خودتو بسپار دست سرنوشت ببین برات چی رقم زده…گفت گمشو لوس نشو.میخاد بزاره کونم میگه ببین سرنوشت چیکارت میکنه…شکوفه اومد روم چشماش پر شهوت بود خم شب لب گذاشت روی لبام قشنگ پاهامون از تخت آویزون بود پاهاش رو مهار کردم دستم رو انداختم دورش کیر تا نصفه داخلش بود…گفتم بکن یاسر جون یاسر آروم کرد توی کون صدای ناله و التماس شکوفه بلندشد.وای پاره شدم بچه ها باهم نکنید یکی بده توش یکی بکشه بیرون…همزمان باهم جا نمیشه…خودشو لش کرد روی من.من با دست کون رو باز کردم.یاسر بایه فشار تاته داد توش…چون گنده بود فشار داد کیر هم از پایین تا ته رفت توی کوس یک جیغی کشید پرده گوشم پاره شد…یاسر که میگفتن دیر ارضا میشه همونجا ریخت توی کون شکوفه…گفت وای بچه ها چقدر کیف داد…لامصب این چه کیریه که اینجور صدای اینها رو در میاره…گفت دمتگرم…کشید بیرون رفت توالت کیرش رو بشوره…شکوفه گفت وای تازه داشتم حال میکردم چرا در آوردیش. گفتم یاسر رفت ریکاوری کنه…دیدم سحر از توی کیفش یک دیلدو درآورد کوتاه بود اما از کیر یاسر کلفتر بود…گفت بشین رو کیر دوباره اینو بکنم کونت…دوباره شکوفه نشست…کیر مصنوعی رو داد تو کون…الآن خوب بود.از داخل کیره میخورد به کیرم صدای ناله شکوفه بلندتر شد…خدا چه درد قشنگی داره…هم میسوزه هم خوشم میاد…گفتم سحر تا ته میدم کوسش نگهش میدارم تندتند بکن کونش…خم شد روم گرفتمش کیر تا ته دادم توش سوراخش رو باز کردم…چند تا محکم دادم توش جیغش در اومد…یاسر برگشت لامصب ۵دقیقه نشد دوباره شق بود.گفت دمتگرم سحربکن تو کونش جیغش دربیاد.چندتا دوباره محکم کرد کونش…تا کشید بیرون چندتا گوزید آب کیر یاسر از کونش پاشید بیرون رو صورت سحر…گفت عه عه لعنتی چه بوی عنی داد…خجالت کشید…بلند شد زود رفت توالت…سحر خودش زودتر رفت صورتش را شست برگشت.اومد گفت اینقدر منو بکنید تا پاره شم کوسم پرآبه. نشست روش یاسر هم داد توش…شاید ۵دقیقه یا کمتر دوتایی میمیکردیمش چی ناله ای میکرد گفت یاسر در بیار بلند شو…یاسر بلند شد گفت سینا محکم چندتا بکن کوسم آبم الان میاد…چندتا از ته دل زدم از زیر تو کوسش یک لحظه کشید بیرون نین خیز شد آب مث فواره از کوس نازش میزد بیرون.به حال اومد چنان لب میداد دیوونه میشدی…کل این پروژه کردن سر جمع ۱۵دقیقه بود اما چون تجربه اولمون بود خیلی کیف داد…گفتم سحر داگی شو بکنم کونت دوست دارم…گفت سینا بخدا اینقدر درد داره نمیتونم بدم…گفتم یعنی دل منو میشکنی… شکوفه اومد گفت عشقم الآن خودم بهت میدم…بزار توش بکن کیف کن…داگی شد کردم توش خیلی کیف داد ریختم توش ،،برگشت چنان لبی داد که تو طول مدت زندگی مشترکمون نداده بود.اون شب خیلی خوش گذشت…بعد اون خیلی با هم رفیق شده بودیم…والدین سحر فهمیدن یککم بد شد اما.منو شکوفه هنوز باهم هستیم…شاید عقدش کنم ولی عادت کرده تریسام بده.ضربدری که عشق میکنه…یک بار باهم ۴تایی رفتیم ترکیه اونجا یک پسره کنیایی بود آوردیمش توی اتاق کیرش مث مال خر بود.چنان کوسی کرد از این دخترها که من خودم از کردن اون وناله دخترها آبم اومد،تازه فهمیدم یاسر چرا اینجور وقتا زود آبش میاد،تو کارش مونده بودم…کوسکش رو خدا ساخته بود فقط برای کردن…یا سر هم کارهای حسابداریش رو بهم داد خیلی پول خوبی بهم میده…عاشق اینه کسی زیداش رو از کون بکنه درد بکشن این جق بزنه.سحر و شکوفه نمیدونن ولی ما تا الان شاید ۵۰تا کوس وکون مشترک با هم کردیم…
نوشته: بازگشته