تولدی دوباره 13

تا وقتی که مرسده و چنگیز از سفر برگردن چند بار دیگه کوکب رو گاییدم . هرچی بیشتر می گاییدم بیشتر تشنه اش می کردم . دیگه اونقدر گستاخ و بیخیال شده بود که نزدیک بود آبرومونو پیش پدر و مادرم ببره . مامان می گفت بیچاره کوکب خانوم از بس آمپول خورده سوراخ سوراخ شده .. هانی جون یه خورده یواش تر بزنی ها .-مامان هرمدلی که بزنم دردش نمی گیره -حالا اون چیزی نمیگه تو یه خورده رعایت کن . وقتی از کوکب سوال می کرد که هادی چطور آمپول می زنه زن همسایه جواب می داد عالی عالی . غصه اش شده بود که وقتی مسافراش برگردن چطور می تونه باهام طرف شه . -بهش یاد دادم تا می تونه آمپول جمع کنه تا بقیه شک نکنن . از طرفی هم تازگیها مرسده می رفت کلاس ورزش و گفتم که در اون ساعت میام . درهر حال چنگیز و مرسده بر گشتند و دیگه حسابی همه چی در هم و بر هم شد . یه خورده باید با ترس و لرز کار ها رو پیش می بردم . روزی دوساعت وقت داشتم که کوکبو بگام اونم صبحها .  بعد از ظهر ها هم که کوکب خانوم یه طرف غیبش می زد مرسده رو می گاییدم . دیگه داشتم دچار کمبود آب می شدم . یه بعد از ظهر که در حال گاییدن مرسده بودم این کوکب معلوم نبود یهو از کجا پیداش میشه و خیلی هم سرزده . طوری غرق در هوس بودیم که اصلا صدای دررو نشنیدیم . کلید در اتاق رو هم پیدا نکردیم که قفلش کنیم و راههای فرار هم بسته بود . سریع خودمو جمع و جور کردم که شبیه دزدای فراری پریده از دیوار شده بودم و شلوارم از پیرهنم زده بود بیرون . مرسده وضعیت بد تری داشت . هیچی تنش نکرده بود . یه ملافه سفید انداخته بودم رو تنش و در همین لحظه کوکب وارد شد . ای خاک عالم بر سرم .. -کوکب خانوم داشتم آمپول می زدم -پس من خوب موقعی رسیدم .. قیافه در همش نشون می داد که همه چی رو فهمیده . چون ملافه طوری رو پشت مرسده افتاده بود که زوایای کون گنده اشو به خوبی نشون می داد و رو کونش نه خط شورت بود و روکمرش نه خط سوتین . اگه از بالا می خواستم ملافه رو پایین بکشم کمر لختش معلوم می شد و از پایین می کشیدم پاهای لخت و کل کونش . از بغل هم یه رسوایی دیگه ای داشت -مامان اگه میشه یه لحظه بیرون تشریف داشته باشین دکتر آمپولشو بزنه . کوکب در حالی که غر غر کنان از اتاق می رفت بیرون من فوری رفتم جلو در وایسادم و مرسده لباساشو پوشید و منم خودمو مرتب کردم . وقتی که داشتم از در خونه می رفتم بیرون دیدم کوکب بر گشت و سرنگ پر رو داد دستم و گفت حداقل مایع داخلشو خالی می کردی که پیش خودت فکر کنی حرفتو قبول کردم و یه دروغ طبیعی گفتی . از خجالت داشتم آب می شدم . اون شب مرسده واسم زنگ زد و گفت که مادر شوهرش با اخم وتخم باهاش بر خورد می کنه ولی اصلا به روش نیاورده که مشغول چه کاری بوده .. دیگه خبر نداشت که این کیر هانی یا همون هدیه سابق بوده که اونو سر جای خودش نشونده وگرنه این کوکبی که من می شناختم کاری می کرد که چنگیز مغول هم انجام نداده یاشه . فردا صبحش نوبت گاییده شدن مادر شوهره بود . عشق فرو کردن تو کون کوکب جون منو زودتر به خونه شون کشوند .  نمی دونم از شوق و ذوق زیادی بود یا این ساعتم جلو بود که مرسده رو موقع خروج از خونه دیدم . -امروز یه خورده  زودتر اومدی واسه آمپول زدن -آره یه جایی کار داشتم باید می رفتم واسه همین زود اومدم . کوکب یه خورده باهام سر سنگینی می کرد ولی  عطش کیر منو داشت . فقط همینو گفت که دکتر جون من سیرت نکردم رفتی سراغ عروس من ;/; اگه پسرم بفهمه نمی دونی چه قیامتی میشه ! امید وارم حواست باشه که دیگه از این کارا نکنی .-کوکب جون حتما سوءتفاهم شده . مرسده جون اگه نگیم جای خواهرمه باید گفت مثل زن داداشم میمونه .. توی دلم گفتم چنگیز آشغال داداشیه  که نمیخوام سر به تنش باشه .اصلا اون حرامزاده غلط کنه جای داداشم باشه .  خون چنگیزو بخورم سیر نمی شم –پیش قاضی و معلق بازی من نمی خواستم آبروی شما رو ببرم . واسه اینکه زبونشو ببندم کمر همت کیرمو بستم و کوسشو بازکردم . چقدر خوشش میومد از این که از کوسش می کشیدم بیرون میذاشتم تو کونش .. وای تاریخ تکرار شد . تاریخی که دو تا ظالم و مظلوم زن جاشون عوض شد و فقط من بیچاره مظلوم شدم چوب دو سر نجس . این بار مرسده سر زده وارد شد ولی خیلی سریع عمل کردیم والبته یه جوردیگه گند زدیم .  نمی دونم این کار احمقانه رو واسه چی انجام دادم شاید می خواستم صحنه رو طبیعی کنم . سرنگ خالی رو که هوا نداشت و به انتها رسیده بود دوباره فرو کردم تو کون کوکب و مرسده چپ چپ نگاهمون می کرد . بادی به غبغب انداختم . هرچند چهره ام شبیه قیافه های از جنگ بر گشته بود ولی این خوشحالی رو داشتم و داشتیم که سر و وضع ما مرتب بود . در حالی که کوکب دمر و دراز کش روی زمین افتاده بود مرسده خم شد و با انگشتاش از روی زمین منی منو که پس از پس ریزی اون هم با قالبی اصلی و متالیک رو قالی ریخته شده هنوز حل نشده و تازه بود جمع کرده نشونم داد -مامان این قالی نجس شده باید آب کشیده و خوب شسته شه . وگرنه عبادتت درست نیست .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا