توله کونی

بالاخره تصمیم گرفتم درباره قسمتی از زندگیم اینجا بنویسم
اسمم علی ۲۱ سالمه
توی روستا به دنیا اومدم. اگه مادرم دسترسی خوبی به امکانات پزشکی و درمانی داشت شاید منو به دنیا نمیاورد که اذیت شم و یا اینکه از همون کودکی تحت درمان قرار می گرفتم و وضعیتم بهتر از الان می‌بود
من به dwarfism (achondroplasia) یا به اصطلاح عامیانه کوتولگی دچارم با قد 135 سانت و وزن 40 کیلو.
اولین بار حدودا 18 سالم که بود برای کارای معافیت از سربازیم به شهر اومدم همراه با پدربزرگم. یادمه جلوی ورودی بازار موزیسین هارو اولین بار دیدم و دلم غنج رفت. موسیقی رویای من بود.
بخوام خلاصه کنم شوهر مادرم واسه اینکه از دستم خلاص شه موافقت کرد در حد توانش منو ساپورت کنه به شهر برم و موسیقی یاد بگیرم. پدر بزرگم با یکی از دوستانش هماهنگ کرد که توی سفره خانه ای کار کنم و توی آلونک اونجا هم شبمو صبح کنم. شرایط خوبی بود. بعد از یاد گرفتن گیتار میتونستم توی سفره خونه اجرا داشته باشم. هیچی بهتر از این نمیشد.
کلاسامو مرتب میرفتم. سالن کاری سفره خونه رو هم انجام می‌دادم و روزگارمو با رویاهای توی سرم میگذروندم تا روزی که اون پسر وارد سفره خونه شد. عضله ای و قد بلند. بر خلاف من ریش و سبیل و صدای کلفت و مردونه. خب اولش زیاد توجه نکردم. خب مثل خیلی دیگه از مشتری ها بود. اما چندین بار به خصوص هنگام سرویس دهی نگاه سنگینش رو حس کردم. اکثر مردم توی شهر سعی میکنن نگاهشون رو ازم بدزدن تا من حس بدی پیدا نکنم ولی اون پسر بدون هیچ حس بدی و آزادانه به من زل میزد. وقتی که غذاش تموم شد و من برای مرتب کردن میزش رفتم باهام شروع به صحبت کردن کرد. از غریب بودنم توی شهر و علاقه ام به موسیقی گفتم. البته درستش اینه بگم به سین جیمش داشتم جواب میدادم. کاریزماتیک بود و من علیرغم نهی عقلانیم داشتم صحبت رو ادامه میدادم. در آخر شماره ام رو گرفت تا منو به رفیق گیتاریستش معرفی کنه. حدودا یک هفته ای گذشته بود. کیان زنگ زد بهم و ازم خواست بعد از کار باهاش یه سر برم دورهمی موزیسین ها و تا صبح دور هم باشیم.
اینکار روتین زندگیمو بهم می‌ریخت ولی اینکه بتونم با جمع اهل فن آشنا شم و استفاده کنم از اون جمع ایده بدی نبود. کیان اومد دنبالم. یه پژوی مشکی داشت. به سمت پردیس علوم پزشکی نزدیک می‌شدیم. تابلو ها اینو میگفتن. یه جا توقف کرد. پیاده شد دستامو مهار کرد و یه سرنگ از قبل آماده شده رو از داشبورد بیرون آورد. بعد از چندین بار سوراخ کردن دستم بالاخره تزریق رو انجام داد و من دیگه متوجه نشدم کی چشام بسته شد.

با ضربه هایی توی صورت خیسم چشامو باز کردم. سه تا پسر هیکلی با شورت رو جلوی خودم دیدم. این در حالی بود که دست و پام بسته بود و داخل دهنم جوراب هایی قرار داده شده بود و با چسب نواری محکم بسته شده بودن. کیان نبض و مردمک های چشمم رو چک کرد و بهم گفت اگه باهاشون همکاری کنم قراره پول خوبی رو بهم بدن. در حدی که میتونستم یه گیتار خوب و پول سه ماه کلاسم رو جلو جلو بدم.
قبول کردم.
دهنمو باز کردن. کیان گفت قراره خشن باشه.
دنیا همیشه واسم خشن بوده پس اونم قبول کردم. چیز جدیدی نبود.
دست و پام هنوز بسته بود. شرتی که پام بود رو با چاقو پاره کردن. نوک چاقو رو می‌کشیدن روی سینه و پاهام. کیان کیر بزرگشو درآورد و فرو کرد توی حلقم. دوتا دوست دیگه اش با سینه و سوراخم ور میرفتن. بلد نبودم ساک رو. کیان سیلی میزد تو صورتم و بهم توضیح می‌داد چجوری خوب ساک بزنم. بعد از مدتی خوب ساک میزدم اینو از نوازش های کیان متوجه شدم. در این حین دوتا انگشت روغنی توی سوراخم میچرخیدن. سومین انگشت هم واردم شد و سوراخم میسوخت و ملتهب بود و همینطور آماده واسه کیر. یکی از دوستاش با یه انگشت واردم شد و ضربه میزد و نوک انگشتش به جایی می‌خورد که خیلی لذت بخش بود برام. با ولع بیشتری کیر میخوردم. لیسیده شدن سینه هام لذت وصف ناپذیری داشت.
کیان شروع به گاییدنم کرد و من دوتا کیر چرب رو با دستام می‌مالیدم. آبشو ریخت داخلم و با ماژیک روی شکمم یه خط کشید. دومی شروع کرد به گاییدنم و تف کردن توی صورتم در آخر اونم آبشو ریخت تو من و خط دوم رو زد. سومی ضربه های وحشتناکی بهم میزد. پاشیده شدن آب های قبلی از سوراخم رو حس میکردم. سینه هامو محکم می‌مالید و گلومو می‌گرفت تا مرز خفگی برم در آخر اونم خط سوم رو کشید و ازم توی اون وضعیت گاییده شده فیلم و عکس گرفتن. کیان که دوباره کیرش پا شده بود شروع به جق زدن کرد و شست پاشو توی دهنم میچرخوند بعدشم آبشو پاشید رو صورت و سینه ام و رفت تو تراس که سیگار بکشه. اون دوتا هم واسم حوله و لیوان آب آوردن. نمیتونستم سرویس برم چون سرویس ها مشترک بودن. خودمو جمع و جور کردم لباسامو پوشیدم یه خورده نفس گرفتم. بچه ها شماره کارتمو گرفتن و همونجا سه تا واریزی واسم انجام دادن بعد کیان منو انداخت توی چمدون ( آره منو با چمدان تونسته بود از جلوی مسئول خوابگاه رد کنه) و برگشتیم نزدیک سفره خونه. منو پیاده کرد و گازشو گرفت.
من حالا علی ای بودم که حسابم شارژ شده بود و حسابی بوی آب کیر میدادم.

نوشته: Little bitch

دکمه بازگشت به بالا