تو فلاح کونم گذاشتن

هشدار: این خاطره / تجربه گی هست پس گی نیستید نخونید.
سلام دوستان.اسمم متین این خاطره برای ۳ سال پیشه. ۱۸ سالم بود یه بچه خونگی پاستوریزه بدن سفید که هیچ فرقی با دخترا نداشتم الآنم ندارم! بخاطر قرصی که میخورم بدنم تپل و گوشتی ۱۸ سالگیم دوران کون بودنم بود… تجربه گی کردن رو قبل از این اتفاق که می‌خوام تعریف کنم براتون آنچنان نداشتم و فقط در حد ساک زدن برای دوستم و لاپایی بود. وضعیت مالی خوبی داشتیم تا ۳ سال پیش بخاطر یه سری شرایط بابام ورشکست شد و مجبور شدیم خونمون رو برای پرداخت طلبکارا بفروشیم… از یه محله مرکز نشین خوب تهران بخاطر شرایط بابام مجبور شدیم بیام سمت پایین شهر. با هزارتا مشکلات و بدبختی بابام یه خونه تو فلاح پیدا کرد که موقتی اونجا بمونیم تا بدهی هارو بده و دوباره سر پا بشه…
با اینکه محله جالبی نبود ولی آدمای خوبی داشت. وسایل خونه رو آوردیم تو خونه جدیدمون چیدیم بابام رفت دنبال کاراش و قرضایی که طلب داشته رو بگیره. منم با مامانم ابجیم رفتیم مدرسه جدید ثبت نام کنیم. بعد ثبت نامم تو مدرسه اونجا کم کم من داشتم به شرایط اونجا عادت میکردم که مامانم دیگه طاقت نداشت. به بابام یه شب گفت من نگار ( خواهر کوچیکم) میریم شهرستان خونه مادرم چند دفعه ای اینجا نزدیک بود خفت بشیم دختر کوچیک دارمو یه اتفاقی براش بیوفته چکار کنیم که بابامم بنده خدا راهی نداشت قبول کرد. فقط مسئله من میموند که مامانم به بابام گفت متین یه مردی شده برای خودش خونه زندگی دست متینه تازه باید غذا هم درست کنه که باباش گرسنه نمونه… ( آشپزی کردن رو از مامانم بلد شدم چون عاشق کارای زنونم…)
یه هفته از رفتن مامان گذشته بود داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه. دیدم سر کوچه ما چند نفر موتوری هیکلی با کاپشن چرم وایستادن. مسیر دیگه ای نبود باید از کنارشون رد میشدم. سرمو انداختم پایین بی سر صدا داشتم رد میشدم دیدم یکی بلند گفت جوووووووووون بچه خوشگل بیا اینجا ببینم… قلبم وایساده بود. ولی به روم نیاوردم برگشتم سمتشون گفتم با من بودید؟ گفت آره بیا اینجا ببینم رفتم جلوش گفت بچه خوشگل مهمونی؟ گفتم نه چند وقتی هست اینجا اومدیم گفت چطور شده ندیدمت گفتم از کم سعادتی ما بوده . گفت چند سالته اینا گفتم ۱۸ سال که زدن زیر خنده. مردی گفت کجا میری گفتم خونه گفت بشین ترک موتور می‌برمت گفتم نه زحمت نیست خودم میرم که دیدم اخم کرد، گفت آقا شهرام دو بار یه چیزی رو تعریف نمیکنه بشین نشستم پشت آقا شهرام گفت بچسب به من گفتم چرا گفت رفیقمونم باس سوار بشه( سعید یکی دیگه از رفیقاش) گفتم باشه خودمو چسبوندم به شهرام کیفم بین خودم خودش گذاشتم سعید اومد پشت من نشست. بین دو تا مرد هیکلی با کاپشن و… داشتم له میشدم. تو اون بین دیدم سعید چسبونده به من یه چیز دراز هم چسبیده بهم. من شهرام رو بغل کرده بودم کمرم و باسنم رو به بالا بود.از پشتم سعید با کیر شق شدش چسبونده بود ب من.شهرام گفت سفت بشین موتور روشن کرد راه افتاد تو راه سعید فشارش بیشتر کرده بود. خوشم اومده بود از اون لحظه… یه مسیر که گذشت گفتم آقا شهرام نگه دار پیاده میشم رسیدیم پیاده که شدم شهرام گفت خونه تون کدومه . منه خرم گفتم در نقره ایه. شهرام گفت فردا چکاره ای گفتم چطور گفت میخواد با بچه های محل اشنات کنم گفتم پنجشنبه تعطیلم. گفت خونه کیا هستن گفتم من بابام خودمون گفت پس مشکل نداری بیای شب بمونی منم گفتم اصلا نمی‌خوام بیام که دوباره گفت من یه بار میگم دوباره نمیگم باید بیای. از سر ناچاری گفتم باشه گفت فردا تیپ خوب بزن تمیز آماده باش میام جلو خونتون لباس اضافه هم بیار که شب کسی نیست بیارت نمیتونی برگردی . شب که بابام اومد گفتم فردا میرم محله قدیمی مون پیش امیرحسین اونجا میمونم پیشش با خانواده هماهنگ بابام هم از همه جا بی خبر گفت باشه برو… شب تو خواب داشتم فکر میکردم که من فردا شب قطعا قطعا کون رو میدم… پس بزار هم تجربه خوبی داشته باشی هم خوش بگذره… صبح بلند شدم رفتم حموم. کل بدنم رو تیغ زدم. مثل یه دختر باکره شده بودم. لباس شلوار سفید پوشیدم.دم دمای غروب بود که زنگ خونمون رو زدن. رفتم جلو در دیدم شهرام و ایستاده. گفت خوشگل پسر حاضری گفتم بله. گفت ببینمت منم در وا کردم با شلوار جذب سفید و پیراهن جذب اومدم جلوش گفت آفرین خوب فهمیدی و خودتو آماده کردی عجله کن بریم یا الله… گفتم بریم کلید بردارم با لباسام میام الان… یه مسیر پر پیچ خم رو رد کردیم تا رسیدیم به یه خونه ای… داشتم می رفتم بالا دیدم جلو در کفشای زیادی . منتظر وایسادم تا شهرام بیاد. شهرام که اومد یه لپی ازم کشید بوس کرد گفت برو تو… رفتم تو دیدم سعید چند نفر از رفیقای هیکلی ریش دارش اونجا دور بساط جمعن. قلیون عرق و… رفتم داخل گفتم سلام که سعید گفت سلام به روی ماهت ماهک. بقیه هم سلام موقع دست دادن دستمو نوازش میکردن. شهرام اومد نشست گفت بچه ها این آقا پسر متین از این ب بعد سوگلی منه کسی تو محل کاری به کارش نداشته باشه فقط منو سعید و علیرضا بهش حق داره… بعد آهنگ گذاشتن که بلند شو برقص منم مثل جنده ها داشتم می‌رقصیدم براشون . از اون حرکت شهرام خوشم اومد… تکیه گاهی شده بود برام… شهرام همون تایپم بود… هیکلی خوشگل ریش دار قد بلند… سعیدم یه پسر دور مو سفید چشم عسلی… قیافه هاشون برای مرد بودن و منی که تایپ خشن دوست دارم عالی بودن… بعد مست شدن شون شهرام گفت پاشو برو اونجا آماده شو. گفتم اینجا بین اینا؟ که گفت آره باو ما اینجا دختر پسر کردیم… دختر عروس کردیم پسر کونی. در ضمن اینجا فقط سر صدا می‌شنون وگرنه چیزی نمی‌بینن. ( خودم معذب بودم حتی از صدامونم بین اون جمعیت می‌رفت معذب میشدم… رفتم داخل اتاق ( در نداشت ) لباسمو در آوردم با لباس زیر دراز کشیدم رو زمین . بعد پنج ده دقیقه سعید شهرام با هم اومدن تو اتاق… شهرام پیراهن در اورد… بدن مو دار جذاب با شکم نسبتاً گنده… سعید ولی فیت بود با بدنش جای چاقو داشت. سعید گفت آقا شهرام برو تو کارش ( سعید و شهرام شلوار پاشون بود فقط کیرشون در میاوردن بیرون… شهرام گفت داگی شو. داگی شدم سعید رفت پشتم شروع کرد انگشت کردنم با تف. خیلی درد داشتم ولی اون داشت مسیر رو برای کیر شهرام باز میکرد. تو درد خودم بودم که شهرام با کیرش زد تو صورتم… تازه گرفتم که باید برای آقا ساک بزنم… کیرش خیلی داغ بود و تپل… تو دهنم جلو عقب میکردم… اونم دستشو گذاشته بود رو سرم و موهامو میکشید و سرمو جلو عقب میکرد … حس درد داشتم… از طرفی حال دیگه داشتم… سعید هی اسپنک میزد و انگشتم میکرد… بهم میگفت بچه کونی آقا شهرام کون تو رو هم میخواد بگاد… انقدر دختر پسر کرده که حد نداره… حرفاش داشت دیوونم میکرد… تو حالت دیگه بعد ساک زدنم شهرام منو چرخوند رو ب در دیدم چند نفر از رفیقای شهرام دارن کیرشونو مالش می دن منو دید میزنن… سعید یه متکا پرت کرد جلوم سرمو گذاشت روش فشار داد… داد میزدم دارم خفه میشم ولم کن گفت آقا شهرام یهویی می‌کنه تو سوراخت فرار می‌کنی… گفتم یا خدا! شهرام با تف کرده بود همرو… گفتم توروخدا یه چیزی بزن بعد بکن که گفت من دوبار نمیگم یه چیز رو همرو با تف کردم تو هم استثنا نیستی! اشکم در اومده بود… شهرام گوشی در آورده بود و داشت فیلم می‌گرفت که میخواد سوراخمو باز کنه… تو فیلم می‌گفت شهرام فلان تاریخ کونی اوبی امشب متین جنده… بقیه هم خندیدن جووون گفتن… اشکم داشت می‌ریخت… شهرام کیرشو کرد تو سوراخم… آروم آروم فرو میکرد منم نمیتونستم تکون بخورم… صدای جیغم بلند شده بود می‌گفت ارههههه جیغ بزن کسی نیست کاری کنه… بعد کلی داستان یه دفعه ای تا ته با تموم زور کرد تو سوراخم… دادم بلند شد… تو درد میپیچیدم… حس کردم یه چیزی مثل بند تو دلم پاره شد… کیرشو که کشید بیرون دیدم یه ذره خونی شده… پیرهنمو گرفت سر کیرشو پاک کرد پیرهنمو پرت کرد تو جمعیت گفت صفر اینم زدم… همه هم خندیدن عرق بردن بالا یه هوی بلند کشیدن… گریه میکردم… سعید برام عرق آورد گفت بخور داغ میشی دردت خوب میشه. ب زور ریخت دهنم… داغ کرده بودم… شهرام شروع کرد به کردنم… دردم بهتر شده بود ولی شهرام محکم میکردم… بلندم کرد خمم کرد اون پوزیشن منو کرد… بردم جلو آینه می‌گفت خودتو ببین بچه کون چه خوب کونی میدی پامو گذاشت رو صندلی جلو آینه سینمو ماساژ میداد گردنمو میخورد بلد بود… بلندم کرد تکیه دادم به دیوار بالا پایینم میکرد… از جلو سینمو گردنمو لبمو میخورد… زمان از دستم در رفته بود دیدم شهرام داره داد میزنه بیاید بچه ها … بچه ها که اومدن دیدم شهرام ضربه هاش محکم تر شده . آه اه اه میکردم که دیدم شهرام یه داد زد آب کیرشو خالی کرد تو کونم… رفیقاش میگفتن آفرین شهرام خوب بود نوش جونت و… شهرام منو گذاشت زمین گفت سعید برو… سعیدم اومد جلو کیرشو کرد تو دهنم برای سعید ساک میزدم… بقیه هم دورم جمع شده بودن میگفتن خوب کونیه خوب ساک میزنه… بعد یه ذره زمان سعیدم آبشو تو دهنم خالی کرد… لزج بود ولی قورت دادمش( چون قبلاً ساک زده بودم)… اون شبم از خستگی بدن همون خونه خوابیدم… صبح با صدای شهرام بیدار شدم. گفت بلند شو برسونمت… وقتی رسیدم بهم یه خرجی داد گفت تو هوای منو داشته باشی منم اینطور خرجت میکنم… گفت تا هر چند وقت که ابن محلی مال خودمی سوگلی خودمی… هر زمان گفتم باید بیای میای و حرفی رو حرفم نیست… پیرهن خونی هم بهم داد گفت برش دار به عنوان خاطره. الان سه سال ک از اون محل رفتیم گاهی اوقات پیشش میرم. چون هوامو داره… مرسی که خوندید❤️

نوشته: متین

دکمه بازگشت به بالا