جنب شدن در خواب با فکر مادرم (۵ و پایانی)

…ثسمت قبل

مادرم سمیه یک زن مذهبی با سینه های بزرگ و کون تاقچه ای بزرگ و میانسال و با صورتی صاف هستش و اکثرا مقنعه و مانتوی گشاد میپوشه که از شدت برجسته بودن بدنش داره پاره میشه و بهش فشار میاد مخصوصا قسمت کون بزرگ و سینه های بزرگش … یک شب خواب دیدم که یک پسر نوجوان افریقایی بسیار سیاه پوست با مادرم تو خونه بودن و اون پسر مادرمو با شکم خوابوندمش تو کف آشپزخونه رو قالی بعد شلوار سیاه گشاد شو از پاس بیرون آورد و یک روغن غنچه کنار کون بزرگ مادرم گذاشت و کونشو با روغن غنچه روغن مالی کرد و جوری که برق میزد زیر شلواری سفید به کونش چسبیده بود و کم رنگ شده بود و بعد زیر شلوارشو با دست از دو طرف کشید و پارش کرد و کون سفیدش که بخاطر روغن غنچه براق شده بود بیرون افتاد و اون کیر سیاه و باریکشو می خواست تو کون بزرگ مادر مذهبیم فرو کنه … اما کون مادرم تنگ بود و توش نمی رفت بخاطر این یکم از اون روغن غنچه به کون مادرم زد و مادرم هم چشاشو بسته بود و هی زمزمه می کرد زیر لبی و می گفت : نه نه و خوابش میومد… انگار هوش و بیهوش بود … و وقتی که مقعدشو با روغن چرب کرد … بعد کم کم به زور کونشو با کیر سیاهش باز کرد و محکم با شلاق به کون بزرگ مادر مذهبیم شلاق میزد و مادرم هم آه های کوچک و آرومی می کشید و از ته دل نفس می کشید و چشماشو بسته بود و گاهی لب های خشکشو به خاطر وارد شدن آن کیر سیاه به کونش گاز می گرفت و آن پسر نوجوان آفریقایی لاغر دو سه ضربه ی محکم به کون بزرگ مادر چاق و مذهبیم زد و آبشو تو کون بزرگ مادرم خالی کرد و مادر مومنم از ته دل گفت:آیششششش… و چشماش از شدت شهوت قرمز شد و نوک سینه های بزرگش از روی مقنعه اش خیس شد و آب کسش جاری شد و از کونش آب سفید غلیظ آن نوجوان بسیار سیاه آفریقایی لاغر اندام فوران کرد و مادرم دو سه بار لرزید و من که از لای در نگاه کردم دیدم آن نوجوان مادر مذهبیمو با همون مقنعه اش و بدن گوشتی و لختش با خودش به حمام برد و شلاق رو هم با خودش برداشت و مادرمو تو حمام می شست و گاه گاه صدای ضربه های دست و کمربند به گوشت بدن مادرم به گوش می رسید و مادرم نفس های عمیق آه مانندی می کشید…و صدای آب می آمد و مادرم آرام زمزمه می کرد و صدا های شلاق مانند که من فکر می کردم به کون و پستان های بزرگش میزد به گوش می رسید… و وقتی می دیدم آن پسر نوجوان مادر مذهبی و گوشتی و با سینه های بزرگ و کون بزرگش را در حمام می‌شست به شدت آبم با ادرارم آمد و همشو تو شلوار سیاه و کرست سیاه مادر مذهبیم ریختم و وقتی از خواب بیدار شدم ساعت دوازده شب بود و من رفتم حمام و به کرست سیاه و براق مادر مذهبیم نگاه کردم که بسیار بزرگ بود و ادرارمو توش ریختم و بوش کردم و اونو لای پای مادر مذهبیم که به خاطر قرص اعصاب به خواب عمیقی فرو رفته بود گذاشتم و دست هایم را با لرزش روی کون بزرگ مادر مذهبیم گذاشتم و با شدت کیرم را گرفتم و به آن نوجوان لاغر و بسیار سیاه آفریقایی فکر کردم و باز انگار حس شدیدی در کیرم پیدا کردم و با شدت ارضا شدم و رفتم خوابیدم

نوشته: ذهن بیمار

دکمه بازگشت به بالا