جهانم (۲)

…قسمت قبل

ی هفته بعد تو این چند روز ی چند بار دیگه با عکس هاش جق زدم ولی خودش رو اصن ندیدم
با رها هماهنگ کردم که بریم کافه خیلی دوست داشتم از نزدیک دوباره ببینمش ضربان قلبم تند شده بود سفارش دادیم ولی هر چقدر دور و ور نگاه کردم ندیدم امروز نیومده بود
بعد از کافه رفتیم بازارچه ی دور زدیم و ی پسر بود که چند تا بوم کشیده بود یکیشون شب پر ستاره ونگوگ بود اونو گرفتم
شب تو اینستا بهش پی ام دادم
+سلام خوبی میلادم .
-سلام خوبی میدونم پروف هست دیگه .
+میخواستم ی چی بهت بگم کی کافه هستی ؟
-چی ؟فردا صبح هستم خواستی بیا.
+باشه اخه امروز بودم اونجا نبودی .
-با عرفان بیمارستان بودم نتونستم باشم .
+عرفان کیه؟ چرا بیمارستان ؟
-با موتور تصادف کرده .
+الان حالش خوبه چطوره ؟
و رفتم نگاه عکساش کردم فاک دستم خورد لایک کردم
_اره خوبه دستش شکسته امروز چند ساعت اتاق عمل بود بعد دکتر گفت شب مرخص میشه بعد هم گفتم نه فردا صبح
+الان یعنی بیمارستانی ؟
_اره
+فردا خسته نیستی که بیای کافه ؟ اگه فردا اوکی نیست من ی روز دیگه میام
-چرا اوکی نباشه فردا بیا هستم
خداحافظی کردیم و مکالمه تموم شد
فردا صبح ساعت ده بود که رفتم جز من کسی کافه نبود (مشتری) رفتم در زدم و وارد اتاقش شدم از جاش بلند شد و اومد جلو بهم دس داد
+بهههه چطوری خوشگل پسر
_خوبم تو خوبی حال دوستت خوبه
+اره خوبم عرفانم بهتره خانوادش بردنش پیش خودشون
_میخواستم جبران کرده باشم لطف تو برات اینو گرفتم هم اتاقت خالی نباشه هم آسمون شب قشنگ ترین قسمت این جهانه
+قشنگترین قسمت جهان ی چیز دیگست ولی خب دستت درد نکنه
چی میخوری سفارش بدم ؟
_این موقع روز هیچی
+یه قهوه که عیبی نداره میخوام باهات حرف بزنم
_اوکی حرف میزنم
تو حرفاش از خودش میگفت ،از خانوادش می‌گفت ، از چی بدش میاد چی خوشش میاد میگفت ، ولی گذشته رابطه یا رابطه هاش نه
داشتم کلافه میشدم که گفت «اون دختره اون روز باهات بود دوست دخترت بود ؟ »
_نه بهترین دوستم دوست دختر ندارم یعنی تا حالا نداشتم
ی لحظه مکث کرد و گفت :
+چرا امتحان نکردی فیس و استایلت که مشکلی نداره !
اوه تازه دو هزاریم افتاد که میخواد ازش زبون خودم بشنوی و مطمئن شه که گی ام
_اوعومممم
جهان باهات رو راست باشم هیچ حسی به دخترا ندارم .گی ام
سرش رو پایین انداخت ی نگاه کوچک به عکس من رو شیشه میز کرد و گفت:
اصن مهم نیست مگه چیه نمیخام که باهم بریم تو رابطه
بنظرم پسر خوبی هستی چه استریت چه گی

انگار ی بادبادک پر از آب بالای سرم ترکید «نمی خوام که باهام بریم تو رابطه»

وقتی استرسی میشم گردنمو میخارم
+حالت خوبه ؟
_اره خوبم تو بگو تو رابطه هستی پارتنرت بدش نمیاد دوست گی داشته باشی ؟
+بهش چی میگن با اکسم فقط رابطه جنسی دارم ولی در کل سینگلم بهش فک نکنم ربطی داره باشه
_کافه مال باباته ؟
+نه این از کجا درآمد ؟
+خونه داری ؟ یا با خانوادت زندگی میکنی بیشتر گی ها مشکل داره با خانواده هاشون ؟
_با مامانم و مادربزرگم زندگی میکنم .
+ولی گوش کن هیچی مجردی نمیشه!
_اوکی پس داری شو اف میکنی دارم دعوت نمیکنی بیام !؟
+کصخل مگه من گفتم دارم نمیزارم بیای خب بیا
_نه ممنون
+چند روز دیگه بچه ها دور همی داریم بیا اکیپ دور هم جمع میشیم بیا با بچه ها هم آشنا شو
_نه مزاحمت نمیشم ؟ اکست هم هست ؟
+نه بابا این چه حرفیه کار زیادی میکنه فکر نکنم بیاد ولی همه می اومد
_اوکی اگه شد میام
+باشه
از جام بلند شدم و خداحافظی کرد و گفت:
+بوس کن قرار نیست ببینی منو یا چند روز و لبخند دندون نما زد
_کثافت این چه کاریه آدمو پشیمون میکنی بهت ی چی بگه
+نه ناراحت نشو اتفاقا خوشحال شدم بهم اعتماد کردی
_از گونه بوسش کردم از کافه زدم بیرون
مغزم پر بود از کلاف کاموا های کنده ای که بهم گره خورده بودن چند دقیقه ای تو پارک نشستم رو رفتم خونه رفتم رو تخت و نمیدونم چطور خوابم برد
.
.
. با صدای نوتیفیکیشن گوشی بیدار شدم دیدم تابلو رو زده تو اتاقش انتظار داشتم تابلو رو تو کافه بزنه …
و کپشن زده بود خیلی به اتاقم میاد و ی‌قلب ابی فرستاده بود
اخه جهان کوفت شه رو به رو تابلو منو اون جنده رو میگاد توووف
براش نوشتم مبارکت باشه
و از این موقع اون برا من پست می‌فرستاد و من برا اون …
تا پی ام داد شب بیا اینجا با بچه‌ها آشنا شو

نوشته: Mi

دکمه بازگشت به بالا