حوزه علمیه زنان (۱)

حوزه علمیه زنان (۱)

سلام اسم من زهره است
بعد خواندن داستان لز در حوزه منم خواستم داستان خودم را برایتان بنویسم.
الان که در 40 سالگی تأسیس جامعه الزهرا قم هستیم و همانطور که خیلی ها نمی دانند این مکان بزرگترین حوزه علمیه و علوم دینی اختصاصی زنان و فقط برای زنان در جهان است و همه ساله از کشورهای زیادی به اینجا می آیند برای تحصیل و این را هم بهتر است بدانید که این مکان یکی از مراکز رسمی و بین المللی آموزش زبان فارسی در ایران است که گواهینامه مدرک بین المللی زبان فارسی به زبان آموزان خارجی می دهد و با همین گواهینامه یادگیری زبان فارسی، برخی از زبان آموزان خارجی که در جامعه الزهرا تحصیل کردن دارای شغل در کشور خود شدند.
یک مطلب دیگر هم هست و در مورد خود زنان و دختران حوزه و این که، شاید خیلی ها این مسئله را بدانند ولی به آن عمل نکنند و این که ورزش کردن باعث سلامتی و شادابی برای بدن و افزایش بهره جسمی و ذهنی می شود ولی خیلی ها در ایران ورزش نمی کنند بنا به دلایل مختلف که از جمله هزینه مالی رفتن به باشگاه و حتی نداشتن وقت به دلیل مشغله کاری است. ولی، در جامعه الزهرا خود باشگاه داخل حوزه است و بسیاری از زنان و دختران دارند آنجا ورزش می کنند و می شود گفت ورزش به یکی از درس های غیر رسمی جامعه الزهرا تبدیل شده به طوری که ساعات تدریس در آنجا طوری هست که همه بتوانند در طول روز و هفته به مجموعه ورزشی شهیده سیاری رفته و به طور رایگان یا با کمترین هزینه از امکانات آنجا استفاده نمایند. و برای همین زنان حوزه جامعه الزهرا تناسب اندام و بدنی مناسب و ورزشی دارند و برخلاف دیگر زنان و دختران بیرون از حوزه که کونی گنده و بدنی تپل و زشت و نامناسب دارند آن ها باسنی کوچک و اندامی موزون دارند و برای همین خیلی زود شوهر برایشان پیدا می شود (به خاطر اندام و هیکل و زیبایی بدنی و پوستی که با ورزش به وجود می آید) و به خاطر ورزش زیاد هم عمر می کنند.
خود من نیز در آنجا بود که شنا و بدنسازی و جودو و دفاع شخصی را تونستم یاد بگیرم و ایروبیک و پیلاتس و حتی اسکیت هم انجام دادم و الان که مینویسم اندام بسیار مناسب و ورزشکاری هستم.
قبل اینکه من داستان را شروع کنم من کامنت های داستان های قبلی حوزه علمیه جامعه الزهرا را خواندم و فهمیدم یک مشت انسان احمق کودن نادان نفهم که هنوز فرق کُس و کون و نمیدونن نشستند و درباره اینجا یعنی جامعه الزهرا نوشتند. کُس مغز تر از همه شون یکی بود که گفته بود من از جامعه المصطفی هستم و چنین و چنان. یعنی خر گاییده بودش که هنوز نمی دونه که جامعه المصطفی چند تا شعبه در چند شهر ایران دارد و شعبه گرگان و قشم اون مال اهل سنت است. چند تا کُس خُل دیگر که از این یکی کُس مغز تر هم بودند نوشته بودند که موبایل بردی تو استخر. آخه چلمنگ ها کی می تونه موبایل ببره تو استخر زنانه تو داستان نوشته بودش که دوربین کوچک جاسوسی که تو اینترنت هست برای فروش (مثل همین دوربین گوشی ها) برده اونوقت این همه کسخل داشتند می گفتند موبایل برده، و الحق که خر شما را بگایه چون حیف من که با دیلدو مفعولتان کنم . برای اون کسایی که میگن مجتمع ورزشی شهیده سیاری وجو نداره من خودم اون تو شنا و رزمی و رقص بدن را یاد گرفتم حالا هی برید کُسشعر بنویسین.
در مورد این که یک عده میگن که چرا خارجی ها می یایند اینجا برای تحصیل. نفر قبلی که داستان نوشته توضیح داده منم توضیح بدم که اولاً هزینه تحصیل در اینجا رایگان است. و این که اینجا کلی امکانات آموزشی و تفریحی دارد. مثلاً اگر یک نفر از ترکیه بیاد اینجا (حالا اگر راست بگه که من شیعه هستم یا شیعه شدم چون برخی که میان اصلا انگار مسلمان نیستن و اهل دود و قلیون و دخانیات یا شاید چیزهای دیگر هستند) و میخواد تحصیل کرده میگه الان حداقل هزینه تحصیل تو کشور ترکیه بازم می گویم ترکیه که الان تورم از 61 تا 101 درصدی دارد حداقل تو پایین ترین و ضعیف ترین دانشگاه اون 3000 دلار است برای خارجی ها و داخلی هم مثل خارجی ها مشکل دارن و اینکه ترکیه یارانه نداره یعنی قیمت بنزین الان تو ترکیه لیتری 65 هزار تومان یا حتی بیشتر است. ولی اینجا همه چیز یا تقریباً رایگان است تازه کلی امکانات مثل درمانگاه و خوابگاه و از این موارد. و اینکه اینجا یعنی جامعه الزهرا زیر نظر وزارت علوم است و به عنوان دانشگاه ثبت شده است. یعنی بر خلاف مراکز دینی دیگر مثل مسیحیت و یهودیت یا بودیسم که مراکز آموزشی آن ها فقط دینی است و هیچ اعتبار دیگری ندارد و به قول معروف فقط به درد روضه و حوزه می خوره، ولی اینجا مدرک رسمی کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری که سطح دو، سه، چهار حوزه است و خود وزارت علوم تأیید می کند و هر خارجی بخواهد می تواند مدرکش را ببرد وزارت علوم و معادل سازی و ترجمه کند و رسماً مدرک معتبر دارد. اینم بگویم که کسانی که از خارج به اینجا می آیند اول در مرکز آموزش زبان، زبان فارسی را یاد می گیرند و دارای مدرک رسمی آموزش زبان فارسی یعنی (آزفا) می شوند که هر کشوری ببرند معتبر است و در کنار آن زبان عربی را نیز یاد می گیرند و به زبان ساده به دو زبان مسلط می شوند یا تسلط نسبی دارند که همین باعث می شوند وقتی به کشور خود برگردند برای اشتغال امتیاز خوبی داشته باشند. مثلاً یکی از دختران چینی که رفت چین چون فارسی و عربی بلد بود توانست یک پست شغلی در یک شرکت صادراتی به خاورمیانه بگیرد. و تازه کسایی که اینجا تا سطح چهار یعنی دکتری مثلاً دکتری تاریخ اسلام می خواند وقتی که برگشت کشور خودش می تواند به عنوان استاد دانشگاه درخواست دهد و چون زبان فارسی و عربی و حتی انگلیسی را بلد است (تو سطح چهار برخی جاها زبان انگلیسی هم نیاز است چون معدل دکتری است و دکتری باید زبان انگلیسی بلد باشی) قبولی تضمینی دارد. اینم بگویم که حوزه به برخی از زنان خارجی هم شهریه خوبی می دهد و امکانات رایگان. و از مزایای دیگر اینجا بردن به مکان های تفریحی و سیاحتی و زیارتی است. مثلاً اگر تعطیلات ببرند مشهد و شمال و لب دریا و همدان و شیراز و موارد دیگر که باعث شده خارجیان به اینجا بیایند و الان اینجا شده شعبه بین الملل زنان از کشورهای مختلف که همه ساله دارند به اینجا می آیند. و در مورد امنیت اینجا هم بگویم که چون اینجا این قدر مهم است ساختمان وزارت اطلاعات درست بغل آن قرار دارد تا امر حفاظت از اینجا را انجام دهد. ولی اگر کسی از زنان بخواهد دنبال عشق و حال برود اول می رود بوستان یا پارک نرگس قم که کنار حوزه است و مال زنان است و وقتی وارد شد همانجا اول شُرت و کُرست فقط می پوشد و فرقی هم ندارد خارجی یا ایرانی و اگر طرف را نشناسی خیال کردی رفتی لاس و گاس خصوصاً اگر تو استخر بوستان نرگس باشی که اتفاقاً داستان من نیز ربطی به همین بوستان نرگس دارد.
در مورد آموزش هایی که تو حوزه می دهند و مطمئن هستم خیلی هاتان نمی دانید موضوع سخن گفتن با طرف مقابل است یعنی همان فن بیان و سخنوری که اگر دیده باشید کلی تبلیغات با هزینه های میلیونی می کنند ولی هیچ چیز عاید شما نمی شود اینجا به صورت رایگان و اصولی آموزش می دهند. علتش هم این است که یک طلبه (زن یا مرد) باید یک مبلغ نیز باشد و برای تبلیغ باید اصول تبلیغ را یاد بگیرد که یکی از اصول تبلیغ همین نحوه ارتباط با طرف مقابل است و یکی از دلایلی که خارجی ها البته نه همه ولی برخی از آنها بعد از فارغ التحصیلی از اینجا می توانند در کشور خودشان استخدام شوند همین نحوه فن بیان و تسلط بر طرف مقابل است که اینجا یاد می گیرند و در مصاحبه های استخدامی که می روند مثلاً برای استادی دانشگاه از بین 100 نفر متقاضی جزو 3 نفر قبولی می شوند. و در خود همین کشورمان نیز همین موضوع منبر رفتن و کسی بالای منبر می رود باید بتواند افراد را جذب کند در مورد طلبه های زن نیز است و زنانی که تا دیروز پشت پرده بودند الآن به پای منبر رسیدند از همین فن بیان و سخنوری است که توانستند با علمای مرد صحبت کنند تا اینکه راضی شوند زنان نیز به پای منبر برسند (البته با یک حرکت دیگر به بالای منبر نیز می رسند) و در جامعه نیز اگر دقت کنید زنان طلبه معمولاً سخنوران قابلی در گفت و گو هستند و بر طرف مقابل سوار. خود من با همین آموزش های فن بیان تونستم رو کلی دختر سانتی مانتال سوار شوم و نه فقط از کُس وکون اونها را بکنم و مفعولشان کرده باشم و برده من شده باشند که هیچ، کلی هم از اونها مایه (پول) گرفتم که اگر شد در موردش در داستان های بعدی بنویسم که چه کُس هایی را با دیلدو کردم. اونایی که به هیچ کس حتی پشم کونشونم نمی دادند حالا دارند برای من کُس لیسی می کنند.
یک مطلب دیگر هم بگویم و اینکه برخی فکر می کنند این لزبین بودن فقط مال حوزه علمیه جامعه الزهرا هست که این طور نیست. بهتره بدانند که قدیم تو ایران یک مدرسه دینی دخترانه فرانسوی بود به نام ژاندارک، که خود مدرسه ی علوم دینی ژاندارک که مخصوص دختران و قبل از انقلاب در ایران بود نیز همجنس باز و لزبین بودن. از جمله آن دختر ها فرح دیبا که بعداً شد فرح پهلوی نیز در این مدرسه همجنس باز یا لزبین بود. و شرح ماجرایش این است که در مدرسه ژاندارک که یک مدرسه مسیحیت شبانه روزی تحت مدیریت و اداره راهبه های فرانسوی بود. برخی از این راهبه‌ ها صرفا برای اقامت گرفتن در فرانسه به کلیسا پیوسته بودند و می گفتند که پس از بازگشت به پاریس از کلیسا خارج می شوند و برخی از این راهبه‌ ها با یکدیگر رابطه همجنس بازی هم داشتند. فرح پهلوی در از خاطرات خود اینگونه می گوید: طی مدت تحصیل در مدرسه ژاندارک می دیدم که راهبه‌ها و مادر مقدس مشروبات الکلی می نوشند و به یکدیگر حرف‌های رکیک می زنند و گاهاً از روی شوخی و با نوعی لذت یکدیگر را زن خراب یا فاحشه خطاب می کنند!که پس از پیروزی انقلاب در همین مدارس مقدار قابل توجهی مشروبات الکلی کشف گردید. برخی از بچه‌ها که در دروس خود ضعیف بودند و می ترسیدند که راهبه‌ها آنها را مردود کنند با طرح نقشه ای زیرکانه نیمه شب مُچ راهبه‌ها را در حالات همجنس بازی گرفته و با راهبه‌ها به توافق می رسیدند که به ازای سکوت اختیار کردن در دروس قبول شوند. مادر مقدس که سمبل پاکی و طهارت بود در مدرسه ژاندارک با بعضی دخترها روابط همجنس بازی برقرار کرده و هر شب یکی از آنها را به اتاق خود می برد و با آنها به اعمال لزبین میپرداخت ، همین دخترها پس از بازگشت از اتاق مادر مقدس داستان‌های هیجان آوری را با آب و تاب فراوان از لزهایی که بر روی آنها صورت گرفته بود برای سایر دوستان خود تعریف می کردند! همین باعث شد بزودی در خوابگاه ما نیز روابط همجنس بازی میان دختران بالغ برقرار شود و من در نیمه‌های شب شاهد بود که دخترها به داخل تخت دیگری می خزیدند و پس از لخت شدن به لز کردن هم می پرداختند. ناهید کلهر، در همین رابطه می نویسد که فرح پهلوی با داشتن روابط همجنس بازی با مدیر مدرسه ژاندارک متهم است وی در ادامه می گوید: به همین خاطر فرح مورد توجه مادر مقدس بود و نام او در لیست بورسیه‌های دولت فرانسه جا دادند و به فرانسه فرستادند. پس فهمیدید که این ماجرای لِز یا لزبین یا همجنس بازی زنان فقط مال جامعه الزهرا نیست و فرح پهلوی و برخی از زنان خاندان و آشنایان و خویشاوندان او نیز این کاره بودند مثل هویدا که بچه باز و همجنس باز بوده حتی می گن محمد رضا شاه هم گِی یا همجنس باز بوده است.
حال میریم سر اصل داستان
ماجرای خودم را خواستم بنویسم. البته من تمایلی نداشتم تا این که داستان لز در حوزه علمیه زنان را خواندم. من از کودکی و نوجوانی را نمی نویسم بهتر است ولی جذاب است خصوصاً دوره نوجوانی. من بعد دیپلم می خواستم بروم دنبال جایی که فقط زنانه باشد. دیدم دانشگاه های زنانه مثل دانشگاه الزهرا است ولی بعد گشتم و اتفاقی جایی را پیدا کردم که نوشته بود جامعه الزهرا قم که حوزه علمیه زنان است. در موردش تو ویکی پدیا خواندم و تصاویر هوایی آن را از گوگل و سایت خودش و بارگزاری عکس ها در اینترنت را دیدم و گفتم باید جای خوبی باشد! وقتی که به قم رفتم و آنجا را دیدم متوجه شدم از اونی که فکرش را هم می کردم بهتر است.
خلاصه رفتم و ثبت نام کردم و در آزمون ورودی و گزینش شرکت کردم و شدم طلبه و بعد رفتم به خوابگاه حضرت خدیجه و از شانس من اتاق تکی به من خورد. حالا من یک حرفی هم با فاطمه یا زهرا دارم که اگر دارد داستان من را می خواند که بهتر بود می نوشتی تو خوابگاه که موقع استراحت و حتی تفریح است اونجا همه (هم ایرانی و هم غیر ایرانی) الکسیس و آنجلینا جولی و جنیفر لوپز و الیزابت تیلور و تیلور سوئیفت هستند تابستان ها که شرت و کرست بیشتر تن خیلی ها نیست برخی هم که (البته تو اتاق) همون رو هم نمی پوشن. که من از کجا می دونم چون اونجا اتاق ها قفل درشان سوراخ دار است و می شود داخل اتاق ها را دید و چون تو خوابگاه دوربین نیست دیگه مشکلی نیست. خلاصه بگم که زن و دختر وارد می شه و ببر و پلنگ درنده خارج میشه. در اونجا بود که مسائل جنسی و لزبین و همجنس بازی را با خیال خاطر ادامه دادم چون دیدم پایه این کارا است و ایرانی و خارجی هم ندارد. حالا شاید از خودتان بپرسید. چگونه تونستی طرف مقابل را میان این همه زن و دختر پیدا کنی باید بگویم جوابش خیلی سادست و اونم مربوط به درسی است که به طلبه ها می دهند که «شخصیت شناسی» است که من تو هیچی زرنگ نباشم تو این درس نفر اول کلاس بودم. شخصیت شناسی یعنی این که وقتی با طرف مقابل می خواهی ارتباط برقرار کنی باید بفهمی که او چگونه آدمی است یا زبان بدن او را بفهمی تا طرف مقابل را بشناسی. مثلاً بشین و بفرما و بتمرگ یک معنی دارند ولی چند مفهوم متفاوت، تو وقتی به یکی برسی اگر گفتی بشین طرف مقابل تو را مسخره کند ولی اگر با تحکم بگی بتمرگ طرف مقابل دراز بکشد و با زبانش کفشت را تمیز کنید. یک فیلمی دیدم به نام گنجشگ سرخ یا Red Sparrow که تو یک بخشی داره آموزش می ده که چگونه از یک عکس و فیلم کوتاه شخصیت شناسی طرف مقابل را کنید. اینک بگم که من وقتی کامنت های دو داستان قبلی فاطمه یا زهرا را خواندم فهمیدم خیلی هاشان آدم های چلمنگ و کُسخل و کُس مغزی بیش نیستند که برخی از این کامنت نویس ها نیاز به دیلدو دارند ازپشت. چرا نوشتم این را چون من مرد هم کردم من در لز، لزبین فاعل هستم و مفعول می کنم و جدا از زن ها و دختر ها، مردها را هم می کنم. در مورد مردهای هم جنس باز یا گِی ما دو دسته داردم مرد فاعل و مرد مفعول. من وقتی بعضی مردها را می بینم و در رفتار آن ها با توجه به زبان بدنشان دقت می کنم متوجه می شوم که کونی یا گِی مفعول هستم و چون نمی توانند این را مستقیم بگویند به کسی من خودم به طور نامشخص و غیر مستقیم و به صورت غیر مستقیم پیش آن ها می ایستم و یا می نشینم و به آن ها غیر مستقیم می گویم که اگر دنبال کرده شدن هستن من می توانم برایشان انجام دهم و آنها را بکنم. در مورد شخصیت شناسی افراد گِی مفعول بدانید که این افراد همیشه آدم های چلمنگ و ساده ای نیستند، می توانند مدیر، مسئول،رئیس،وکیل، یا نظامی ارشد باشند ولی نیاز به کرده شدن دارند. یک فیلم دیده بودم به نام سالن هدی یا Hudas Salon ساخت کشور مصر که تو فیلم یک زن آرایشگر بود و در پشت مغازه اش یک مرد بود که به اون مرد تحکیم می کرد و مرد هم اطاعت می کرد. و گاهی که این گونه مردها را ملاقات می کردم و با هم قرار میذاشتیم در یک خانه خالی وقتی می رفتیم داخل خانه و در را می بستیم و زمانی که از همه چیز مطمئن میشدیم من اول یک باتوم تلسکوپی در می آوردم و دستمی می گرفتم بعد به مرده دستور می دادم که لخت شود انجام می داد و بعد در ادامه من با دیلدو از پشت اون را می کردم و بعد دیلدو را در دهانش می گذاشتم تا برایم ساک بزند و بعد کسم را جلوی دهانش می گذاشتم تا برایم کس لیسی کند و آب کسم را بخورد در آخر هم بهش می گفتم که به من پول دهد و اون هم می داد (مردهای مفعول برای مخفی کاری معمولا هر کاری می کنند پس اگر گفتی پول بده حتماً می دهند اینم از شخصیت شناسی آن ها). در مورد لز با زنان نیز همین است مثلاً یک بار یک بیوه سانتی مانتال میانسال را تو قم (من لز همایم را چه زن و مواردی هم مرد تو قم می کنم چون قم بهترین جا برای این کارها است) در پارک نرگس دیدم که یک جا نشسته و خیلی ناله می کرد از زمانه من فهمیدم که این به یک همدم نیاز داره که اونو بکنه ( زن های بیوه برخی مواقع چون غریزه جنسی شون بالا میزنه ناخودآگاه حرف هایی میزنند که نشون می ده نیاز به کرده شدن دارند) با او ارتباط گرفتم و به او گفتم که مشکلت را من حل می کنم و گفت باشه (به روش خودم مخش را زدم )و فردا به خانه اش بروم و فردا شد و آمد پارک و به خونش رفتم تو خونش تنها بود و من دیدم بهترین موقع است. (من تو کیفم داروهای تحریک جنسی زنان آوردم) پس بهش گفتم نوشیدنی چی داری برات بیارم که گفت تو یخچال است و من رفتم تو یخچال را دیدم ولی چشم خورد به بطری مشروب که فهمیدم طرف مشکل داره برای همین داروی تحریک جنسی را تو لیوان مشروب ریختم و بهش دادم و وقتی که خورد کمی بعد خودش را نشان داد و داشت لخت می شد که گفتم اگر بخوای می تونم ارضایت کنم که اونم اول قبول نمی کرد ولی بعد دارو با مشروب حسابی اثر کرد و قبول کرد کرد که منم لخت شدم و دیلدو را که اونم تو کیف بود در آوردم و به کمر بستم و یک دل سیر اون را از کس و کون کردم و بعد دوباره به اون مشروب دادم که حسابی مست شد و هیچی حالیش نشد و افتاد به خوابیدن که در نهایت کارم که تموم شد آمدم بیرون و همین گونه شخصیت ها را پیدا می کنم.
یک مورد که اتفاق افتاد این بار شبیه فاطمه است اما نه در حوزه بلکه در استخر پارک زنان حضرت زهرا نزدیک حوزه. اونجا که رفتم برای شنا یک دختر را دیدم که خوشگل بود با مایو و شنای خوبی می کرد بعد شنا دنبالش رفتم دیدم رفت به حمام منم دنبالش رفتم حموم بغلی متوجه شدم که آه و اوه میکنه فهمیدم که داره خود ارضایی می کنه. بعد که از حموم آمد بیرون دنبالش رفتم موقع لباس عوض کردن و بیرون رفتم فهمیدم که اونم اهل حوزه است. بعد آمارش را از مسئول استخر (شبیه فاطمه) درآوردم و متوجه شدم که افغانی است و برای تحصیل آمده حوزه علمیه. اینجا بود که فهمیدم شکارم جور شد این شد که یک بار دیگر که آمد استخر (آمار استخر گرفتنش را درآوردم که آخر هفته پنجشنبه و جمعه میاد ) و بعد شنا داشت می رفت حموم استخر که خوشبختانه اون قسمت حموم خالی بود و فقط ما دو نفر بودیم تا در حموم را خواست ببنده من سریع آمدم تو و دستم را گذاشتم جلوی دهنش و گفتم. اگر حرفی بزنی من می گویم که داری خود ارضایی می کنی و تو را به خاطر همین از حوزه اخراج می کنند و به افغانستان دیپورت می شوی و اونجا هم تا دسته تو را می کنند. دیدم آرام شده و انگار داره ناراحت و لرزان شده که من گفتم نگران نباش اگر به من پا بدی اونوقت مشکلی نیست . بعد دستم را از جلوی دهنش برداشتم که دیدم آرام شده. بعد شیر دوش اب را باز کردم و در همون حین که اب بر سر ما می ریخت بغلش کردم و ازش لب گرفتم. دیدم شوکه شده بهش گفتم الان اینجا رئیس منم و باید هر چی بگم بگی چشم و اونم گفت چشم. بهش گفتم حالا زانو بزن و کُسم را بلیس که اونم همین کار را کرد و گفتم بلند شو و بلند شد و سه انگشت را کردم تو کسش که دیدم داره ارضا میشه و بعد که حموم تمام شد و موقع بیرون آمدن بود به اون گفتم که هفته بعد آماده باشه که من میخوام ببرمش خونه اجاره ای آخر هفته که اونم گفت چشم.
اگر خوب بود کامن بنویسید تا ادامه ماجرا را برایتان در قسمت بعد بنویسم.

نوشته: زهره

دکمه بازگشت به بالا