خاطرهی مامانم با بابای کس کون بازم
یه مختصری خودمون معرفی کنم یه توضیح کوچولوی بدم
مامانم زری ۵۰ سالشه کس قلمبه کون گنده ممه ۹۵ حشری
منم امیر ۲۵ به لطف مامان بابام یه کسگش بزرگ شدم
مامان من خیلی رعایت نمی کرد خوب من نوجوان بودم تازه بلوغ شده بودم میفهمیدم چه خبره مامانم دامن توخونه می پوشید با تاپ آرایش میکرد شورت نمی پوشید وقتی میرفت دو ساعت تو حموم میموند یا بعضی وقتا منو صدا میزد میگفت واسم یه دونه تیغ بیار اویل نمیدونستم تیغو واسه چه کاری میخواد ولی یواش یواش راه افتادم وقتی اون خودش رعایت نمی کرد من میخواستم چیکارکنم خلاصه با هزار زور یه حفره کوچولو رو در حموم تو نیستم باز کنم اخه در آهنی بود زنگ زده بود حالا بریم سراغ اصل داستان …
من زیاد رفیق باز نبودم اصلا تومحلمون رفیق نداشتم ولی با همه سلام علیک داشتم با بچه محلمون با پسر خاله ام خیلی رفیق بودم هروز با هم میرفتیم باشگاه علی زنگ زد بهم گفت حاضری گفتم اره بیا بریم اومدم دنبالم رفتیم تمرین کردیم اخر تمرین تو باشگاه دوش نگرفتم از فضای حمومش خوشم نمی اومد علی گفت برو یه دوش بگیر بیا بریم بیرون گفتم باشه علی به بابام عمو میگفت تو مسیر ازم پرسید عمو خونه بود گفتم آره امروز نرفت مغازه گفت باشه برو زود بیا منتظرتم گفتم اوکی از هم جدا شدیم خونه علی اینا به باشگاه نزدیک تر بود مال ما حداقل یه ربع فاصله داشت بلخره رسیدم دم در کلید داشتم درو وا کردم رفتم توخونه هیچکس نبود گفتم بهتر میرم یه دوش میگرم میزنم بیرون نزدیک اتاق مامان بابام شدم شنیدم صدای آب میاد رفتم جلو تر دیدم شورت مشکی رنگ مامانم جلوی در بود ترشحات کسش رو شورت بود گفتم بزار یه دیدی بزنم رو در حموم یه سوراخ کوچولو زده بودم چش گذاشتم رو در دیدم یا خدا مامانم کف حموم مامانم خوابیده چه هیکلی داشت کسش روبروی صورتم از اون جالب تر این بود که بابام داشت واسش شیو میکرد کس نگو سه کیلو گوشت بخدا قسم اون صحنه رو که دیدم همون لحظه کیرم در آوردم بیرون تو ثانیه ای آبم ریخت کف دستم بهترین جقی که زدم اون بوده سریع جم کردم رفتم بیرون پسرخاله زنگ گفت حاضری گفتم من اصلا خونه نرفتم کار داشتم بیا بریم میگفتم ابرو ریزی میشد بفهمه البته علی پسر با جنبه ای
یه شب با پسرخاله بیرون بودیم زنگ زدم خونه به مامانم گفتم من علی داریم بیرون دیر وقت میام مامانم همیشه ناراحت میشد میگفت بابات ناراحت میشه تا دیر وقت بیرون میمونی ولی اونشب با یه خورده من من کردن گفت باشه عیبی نداره فقط خیلی دیر نکنیا گفتم چشم غط کردم رفتیم کارمونو اوکی شد به علی گفتم برین یه چیزی بخوریم دیر وقت شام نمیشه خونه ها علی گفت ولش بریم خونه ما مامانم سر شبی دیدم داشت مرغ میپخت اقا سرتونو درد نیارم رسیدم خونه خالم اینا ساعت یازده ربع شب بودشان زدیم به علی داداش من میرم خیلی خسته ام خالم گفت امیر امشب بخواب اینجا نرو خونتون من به زری گفتم امیر امشب میمونه اینجا من گفتم نه خاله جان دستت درد نکنه برم خونمون بهتره خالم یه چندباری اسرار کرد ولی من گوش نکردم زدم بیرون رسیدم محلمون دیدم آه چراغای خونمون روشنه تعجب کردم آخه بابای من همیشه ده شب خاموشی میزد من یه لحظه خودم از لوله گاز کشیدم بالا دیدم وای مامان لخت مادر زاد داره ظرف میشوره بابام داشت از عقب انگشتش میکرد تازه دلیل اسرای خالمو فهمیدم بگذریم مامانم ظرفا شست باهم اومدن تو پذیرای بابام لش کرد مامانم رفت وسط پاهاش خدا شاهده شاخ در آوردم مامانم جوری ساک میزد واسه بابام نتوستم وایسم ادامشو نگاه کنم پریدم پایین تومحلمون یه خرابه بود رفتم اونجا یه جق زدم بعد نیم ساعت رفتم زنگ زدم دیدم مامان گفت کجای تا حالا گفت نکه واسه تو بد شد جنده خانوم طلبکاری بود
یبارم صبح بلند شدم برم مدرسه دیدم پتو از رو مامانم افتاده پایین دامنش یه خورده رفته بالا میشد لای پاشو راحت دید یه شورت نخی سفید پاش بور جمع شده خط کونش کسش معلوم بود من یه دل سیر نگاه گردم کسشو آخرشم مدرسه ام دیر شد یخورده
یبارم تو سطل آشغال حموم یا بادمجون کلفت پیدا کردم که روش کاندوم کشیده بودن اون موقع حالیم نبود که الان میفهمم چی بود واسه چه کاری بوده
با شورتش کثیف هاشم که تا دلت بخواد جق زدم اصلا اندازه نداره میرفتم حموم شورت مامانمو پام میکردم خودم انگشت میکردم یه حال خاصی بهم میداد احساس میکردم انگار مامانم داره میده
صدای سکسشونم که بالای هزار بار شنیدم بهترینشم این بود که شب موقع رفتن تو اتاقشون بابام با موبایلش اهنگ گذاشت چند دقیقه بعدش صدای مامانم بلند شد التماس میکرد به بابام می گفت گوه خوردم توروخدا دربیار بابام آنقدر فشار داد تا مامانم گریه کرد آخر صدای گریه مامانم میومد از کون داشت میکرد مامانمو مامان تا سه روز درست نمیتونست راه بره
نوشته: امیر